پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) در عهدین

(زمان خواندن: 19 - 38 دقیقه)

خداى سبحان در آیه 157 سوره اعراف چنین فرموده است: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذی یجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة و الانجیل یامرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنكر... .» از این آیه شریفه استفاده مى‏شود كه اهل كتاب در عصر نزول قرآن، بشارت به حضرت رسول اكرم‏ صلى الله علیه وآله را در كتاب‏ هاى خود مى‏ یافته ‏اند.


همچنین بر اساس آیه سوره مباركه صف، حضرت عیسى‏ علیه السلام خود را مبشر پیامبرى به نام «احمد» مى‏داند: «و اذ قال عیسى بن مریم یا بنی‏ اسرائیل انی رسول الله الیكم مصدقا لما بین یدى من التوراة و مبشرا برسول یاتی من بعدى اسمه احمد فلما جاءهم بالبینات قالوا هذا سحر مبین.» (صف: 6) این آیات و نظایر آن ما را از مراجعه به تورات و انجیل موجود بى‏نیاز مى‏سازد. گذشته از آن، كسى كه اندك آشنایى با عهدین موجود داشته باشد به یقین مى‏داند كه این كتب اندك شباهتى با تورات و انجیل مورد نظر قرآن ندارند، حتى تركیب و صورت محرفى از آنها نیز نمى ‏توانند باشند. عهدین موجود «سیره مانندى‏» بیش نیستند كه در طول قرن ‏هاى متمادى، نویسندگان بسیارى آنها را به رشته تحریر در آورده ‏اند. بنابراین، جستجو از بشارت‏هاى قرآنى در این كتاب‏ ها اساسا خطاست. با وجود این، شواهد و قراینى در آنها وجود دارد كه به خوبى، بر پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله قابل تطبیق است. این شواهد و قراین هم در عهد عتیق و هم در عهد جدید قابل پیگیرى است.
پیامبر موعود در عهد عتیق
در عهد عتیق بشارت‏ هاى بسیارى وجود دارد. در میان آنها، مواردى هست كه در طول تاریخ تنها بر پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله قابل تطبیق است. از این نمونه است آنچه در خطاب به حضرت موسى‏ علیه السلام در سفر تثنیه از عهد عتیق آمده است:
«نبى‏اى را از براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر كسى كه سخنان مرا، كه او به اسم من مى‏ گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.» (1)
مسیحیان به بیانى كه در كتاب اعمال رسولان آمده است، (2) مصداق این بشارت را حضرت عیسى مسیح‏ علیه السلام مى ‏دانند. اما آیا حضرت عیسى ‏علیه السلام مى‏تواند مصداق این بشارت باشد؟
نقد درونى
در این عبارت چند خصوصیت مهم براى «پیامبر موعود» وجود دارد كه قابل تامل و بررسى است:
الف- پیامبرى نظیر موسى ‏علیه السلام:
مسیحیان این عبارت را بر حضرت عیسى‏ علیه السلام تطبیق مى‏ دهند. حضرت عیسى مسیح‏ علیه السلام چند شباهت‏ با حضرت موسى‏ علیه السلام داشت:
1- هر دو یهودى بودند.
2- هر دو پیامبر بودند.
ظاهرا این دو خصوصیت‏ براى «نظیر موسى‏» بودن كافى نیست; زیرا اگر حضرت عیسى‏ علیه السلام با داشتن این دو شباهت، نامزد این بشارت باشد، هر كدام از انبیاى بنى اسرائیل پس از حضرت موسى‏ علیه السلام نیز همین دو خصوصیت را داشته ‏اند و حضرت یوشع، سلیمان، اشعیا، یحیى ‏علیهم السلام و برخى دیگر از این بزرگواران نیز هم یهودى بوده ‏اند و هم پیامبر، اما كسى این بشارت را بر آنها تطبیق نكرده است.
از سوى دیگر، دلایلى وجود دارد كه حضرت عیسى‏ علیه السلام «نظیر موسى‏» نبود، بلكه تنها پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله «نظیر موسى‏» بودند:
1- طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسى ‏علیه السلام خداست! او یكى از اقنوم ‏هاى سه ‏گانه اقدس است! اما حضرت موسى‏ علیه السلام نزد آنان از مقام الوهیت‏ برخوردار نبود، او تنها پیامبر خدا بود. پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله نیز با معجزه جاوید خود - قرآن - فقط پیامبر بود. پس او نظیر موسى است.
2- طبق اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسى‏ علیه السلام براى گناهان بشریت ‏بر صلیب مرد و دفن گردید، ولى پس از سه روز به آسمان‏ها رفت. او قیام پس از مرگ داشت و این حادثه مهمى در زندگى حضرت عیسى مسیح‏ علیه السلام به شمار مى‏رود. اما حضرت موسى ‏علیه السلام این‏گونه نمرد و به آسمان‏ها نیز نرفت. پس حضرت عیسى مسیح‏ علیه السلام «نظیر موسى‏» نبود. در مقابل، پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله همانند حضرت موسى‏ علیه السلام از دنیا رفت.
3- حضرت موسى ‏علیه السلام و پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله در یك روند طبیعى و عادى، در اثر مباشرت طبیعى یك زن و مرد به دنیا آمدند. اما حضرت عیسى‏ علیه السلام با معجزه خاصى خلق شد. انجیل متى درباره ولادت حضرت عیسى ‏علیه السلام چنین آورده است: «اما ولادت عیسى مسیح چنین بود كه چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود قبل از آنكه با هم آیند او را از روح‏ القدس حامله یافتند.» (3) لوقا در این باره چنین نوشته است: «پس فرشته نزد او داخل شده، گفت: سلام بر تو اى نعمت رسیده، خداوند با تو است و تو در میان زنان مبارك هستى. اینك حامله شده پسرى خواهى زایید و او را عیسى خواهى نامید... مریم به فرشته گفت: این چگونه مى‏ شود و حال آنكه مردى را نشناخته ‏ام; فرشته در جواب وى گفت: روح ‏القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت اعلى بر تو سایه خواهد افكند...; زیرا در نزد خدا هیچ امرى محال نیست.» (4)
قرآن كریم نیز خلقت‏ حضرت عیسى‏ علیه السلام را با شكوه هر چه تمام‏تر، چنین بیان كرده است: «اذ قالت الملائكة یا مریم ان الله یبشرك بكلمة منه اسمه المسیح عیسى ابن مریم وجیها فى الدنیا و الآخرة و من المقربین... قالت رب انى یكون لی ولد و لم یمسسنی بشر قال كذلك الله یخلق ما یشاء اذا قضى امرا فانما یقول له كن فیكون.» (آل عمران: 45 - 47). بنابراین، حضرت عیسى ‏علیه السلام تولدى همانند حضرت موسى ‏علیه السلام نداشته است. پس نظیر او نیست.
4- حضرت موسى‏ علیه السلام و پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله هم پدر داشتند و هم مادر، همچنین تشكیل خانواده دادند و داراى فرزندانى نیز گردیدند. اما حضرت عیسى‏ علیه السلام فقط مادر داشتند و خلقت ایشان همانند خلقت‏ حضرت آدم‏ علیه السلام بود، تا پایان عمر هم تشكیل خانواده ندادند و مجرد باقى ماندند. پس او «نظیر موسى‏» نبودند.
5- حضرت موسى‏ علیه السلام و پیامبر كرم‏صلى الله علیه وآله نزد مردم خود پذیرفته شدند. شكى نیست كه یهود مزاحمت‏ هاى فراوانى براى حضرت موسى‏ علیه السلام ایجاد كردند و در دوران سرگردانى در بیابان پیوسته بهانه ‏جویى مى‏ كردند. اما در عین حال، حضرت موسى‏ علیه السلام را به عنوان پیامبرى الهى قبول داشتند. به نحو مشابهى، قریش عرصه را بر پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله در مكه تنگ گرفتند و آن حضرت پیوسته مورد اذیت و آزار آنها بودند تا پس از سیزده سال از محل تولد خود به مدینه هجرت كردند، اما پیش از رحلت، تمام ملت عرب او را به عنوان پیامبر قبول داشتند. ولى بر اساس اناجیل موجود، یهود حضرت عیسى ‏علیه السلام را نپذیرفتند (5) و در نهایت، او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومى كردند. حتى امروز پس از دو هزار سال، ملت‏ یهود حضرت عیسى ‏علیه السلام را رد مى ‏كنند و قبول ندارند. بنابراین، حضرت عیسى‏ علیه السلام «نظیر موسى‏» نبود.
6- حضرت موسى‏ علیه السلام و پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله پیامبر بودند و در عین حال، حكومت و رهبرى جامعه را نیز برعهده داشتند، وحى الهى را دریافت مى‏كردند و بر اساس آن، به ارشاد و راهنمایى مردم مى‏ پرداختند. علاوه بر آن، حاكم بر مردم نیز بودند. حضرت موسى‏ علیه السلام همچون سلطان مقتدرى فرمان مى‏ راند و - به اصطلاح - حیات و مرگ قوم در دستش بود. او دستور داد مردمى را كه حرمت روز سبت را شكسته بود و در آن روز، هیزم جمع كرده بودند سنگسار كنند. (6) كم نبود گناهانى كه مرتكبان آنها به مجازات مرگ محكوم مى‏شدند و حضرت موسى‏ علیه السلام دستور اجراى حكم الهى صادر مى‏كردند. به نحو مشابهى، حضرت محمدصلى الله علیه وآله نیز از چنین قدرتى برخوردار بودند. اما متاسفانه همه انبیاعلیهم السلام فرصت اجراى فرامین الهى را نیافتند. افراد بسیارى بودند كه از موهبت نبوت برخوردار بودند، اما هرگز فرصت اجراى فرامین الهى را پیدا نكردند. حضرت عیسى‏ علیه السلام نیز از این دسته بودند. ایشان نه تنها حكومت عام پیدا نكردند، حتى شاگردان بسیار نزدیك و حواریون شان نیز به ایشان خیانت ورزیدند، (7) او را دستگیر نمودند و تسلیم فرماندار رومى كردند. آنها او را به سخریه گرفتند، آب دهان بر رویش انداختند، بر صورت او سیلى زدند و حتى او را عریان ساختند، لباس قرمزى بدو پوشانیدند، تاجى از خار بافتند و بر سرش گذاشتند و استهزا كنان به او گفتند: اى پادشاه یهود. در نهایت نیز او را به دار كشیدند. (8) بنابراین، حضرت عیسى‏ علیه السلام «نظیر موسى‏» نبود.
7- حضرت موسى‏ علیه السلام و پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله، هر كدام شریعت جدیدى آوردند. حضرت موسى ‏علیه السلام علاوه بر «ده فرمان‏»، شریعت جامعى براى هدایت قوم بنى‏ اسرائیل آوردند. پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله نیز در بین مردمى كه غرق در جهل و وحشیگرى بودند مبعوث شدند و آنها را از حضیض ذلت ‏به اوج عزت رسانیدند. ایشان مصدق و مهیمن تعلیمات انبیاى سلف‏ علیهم السلام بودند، ولى در عین حال، شریعت جدیدى آوردند. اما حضرت عیسى ‏علیه السلام شریعت جدیدى نیاوردند و بر اساس نقل اناجیل فرمودند: «گمان مبرید آمده‏ام تا تورات یا صحف انبیا را باطل سازم، نیامده ‏ام تا باطل نمایم، بلكه تا تمام كنم; زیرا هر آینه به شما بگویم تا آسمان و زمین زایل نشود، همزه یا نقطه ‏اى از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. (9) همچنین در انجیل لوقا آمده است: «آسان‏ تر است كه آسمان و زمین زایل شود از آنكه یك نقطه از تورات ساقط گردد.» (10) بنابراین، حضرت عیسى‏ علیه السلام «نظیر موسى‏» نبود و تنها پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله در تمام این موارد «نظیر موسى‏» بودند.
ب از میان برادران ایشان:
كتاب مقدس از حضرت ابراهیم‏ علیه السلام به عنوان دوست و خلیل خدا یاد مى‏كند. حضرت ابراهیم ‏علیه السلام دو همسر به نام ‏هاى ساره و هاجر داشت. هاجر اولین پسر حضرت ابراهیم، اسماعیل‏ علیه السلام، را به دنیا آورد. در این زمان، حضرت ابراهیم‏ علیه السلام هشتاد و شش ‏ساله بودند. (11) هنگام عهد خدا با حضرت ابراهیم ‏علیه السلام، حضرت اسماعیل‏ علیه السلام یگانه فرزند ایشان بود. (12) همسر دیگر حضرت ابراهیم، ساره، نیز در ایام پیرى حامله شد و پسرى زایید و حضرت ابراهیم‏ علیه السلام نام او را اسحاق نهادند. در آن هنگام، حضرت ابراهیم‏ علیه السلام صد ساله بودند. (13) عهد عتیق فرزندان اسماعیل و فرزندان اسحاق را در مقابل یكدیگر با هم برادر خوانده است. (14) فرزندان اسحاق یهودى و فرزندان اسماعیل عرب زبان بودند. حضرت محمدصلى الله علیه وآله از نژاد اسماعیل، فرزند اول ابراهیم خلیل الله ‏علیه السلام، بود كه خداوند او را از میان برادران اسرائیل - یعنى از نژاد اسماعیل - برگزید و این دقیقا همان چیزى است كه در خطاب به حضرت موسى ‏علیه السلام آمده است. (15)
ج- خداوند كلام خود را در دهان او گذاشت:
در كتاب اشعیاى نبى ‏علیه السلام چنین آمده است: «و آن طومار را به كسى كه خواندن نداند، داده، گویند: این را بخوان و او مى‏گوید: خواندن نمى‏دانم.» (16) پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله چهل ساله بودند كه در غار حرا، در شب بیست و هفتم ماه رجب، جبرئیل امین ایشان را با زبان مادریشان مورد خطاب قرار داد و فرمود: بخوان، او فرمود: من خواندن نمى‏دانم. به او گفته شد: به نام خداوند كریم خود بخوان. (17) اینچنین فرشته وحى، كلمات الهى را بر دهان مبارك پیامبرصلى الله علیه وآله گذاشت و ایشان نیز به همان صورتى كه به ایشان وحى و القا شده بود، تكرار كردند و به مردم ابلاغ نمودند.
در قرآن كریم، سوره ‏هاى متعددى وجود دارد كه با كلمه «قل‏» آغاز شده‏اند. همچنین آیات فراوانى وجود دارد كه در ابتداى آنها كلمه «قل‏» وارد شده است. تمام اینها نشانگر آن است كه فرشته وحى كلام الهى را بر دهان حضرت رسول‏ صلى الله علیه وآله گذاشته است. آن حضرت مكتب ندیده بودند و در تمام عمر شریف خود هرگز قلم به دست نگرفتند. معلم او فقط قادر توانا بود: «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحى یوحى علمه شدید القوى.» (نجم: 3-5))(
نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد (18)
د- او از خدا و به نام خدا سخن خواهد گفت:
در سراسر قرآن كریم، كه معجزه جاوید پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله است، یك اظهار نظر و تفسیر و حتى یك كلمه و اشاره از خود پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله یا از یاران مؤمن و صدیق او دیده نمى‏شود. قرآن كریم، به تمامى، وحى و كلام خدا و از زبان خداست. 113 سوره از 114 سوره قرآن كریم با «به نام خداوند بخشنده مهربان‏» شروع شده است. تنها در ابتداى سوره مباركه «توبه‏» است كه «بسم الله الرحمن الرحیم‏» وجود ندارد. دلیل آن هم خطاب خاص این سوره مباركه به مشركان است. مسلمانان به تبع پیامبر خود، هر امرى را با نام خدا شروع مى‏كنند و هر كارى را كه با نام اقدس خدا شروع نشود ابتر مى‏دانند. اما مسیحیان امور خود را با نام خدا شروع نمى‏كنند، بلكه با نام «پدر، پسر، روح القدس‏» شروع مى‏كنند، در حالى كه خدا اسمى است كه جنسیت‏ بردار نیست. بنابراین، پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله كه از خدا و به نام خدا سخن مى ‏گفت، مصداق اتم این بشارت است.
نقد بیرونى
الف- تفسیر فرهنگ كتاب مقدس:
در فرهنگ كتاب مقدس (19) ذیل مدخل موسى، (Moses) آمده است:
«موسى به عنوان یك زمامدار و قانون گذار، مؤسس ملت‏یهود است. او تجمعى سست از افراد سامى نژاد را یافت كه هیچ‏ك دامشان چیزى بیش از یك برده نبودند. اندیشه‏ ها و دینشان یك مجموعه كاملا مغشوش بود. او آنان را از این وضعیت‏ بیرون برد و با تلاش بسیار به صورت ملتى در آورد كه داراى قانون، غرور ملى و نیز احساس جذاب برگزیده بودن از طرف خدایى متعالى برخوردار بود. در طول تاریخ، تنها كسى كه - ولو در حد پایینى - با موسى قابل مقایسه است محمد(ص) است.» (20)
ب- نامه‏ هاى پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله:
پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله در نامه ‏هایى كه براى بزرگان و رهبران یهود و نصارى فرستاده اند، به این حقیقت اشاره كرده ‏اند. بنابراین، حقایقى وجود داشته كه اینك بر ما پوشیده مانده است و اگر ذكرى از پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله در كتب عهدین نبود هرگز پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله آنچنان محكم با اهل كتاب محاجه نمى‏كرد. در ذیل، به دو نامه از نامه ‏هاى پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله، كه براى سران یهود فرستاده ‏اند، اشاره مى‏كنیم:
1- كتابه‏ صلى الله علیه وآله الى الیهود:
«من محمد رسول الله(ص)، اخى موسى و صاحبه، بعثه الله بما بعثه به. انى انشدكم بالله و ما انزل على موسى و یوم طور سیناء و فلق لكم البحر و انجاكم و اهلك عدوكم و اطعمكم المن و السلوى و ظلل علیكم الغمام. هل تجدون فى كتابكم انى رسول الله(ص) الیكم و الى الناس كافة؟ فان كان ذلك كذلك، فاتقوا الله و اسلموا، و ان لم یكن عندكم فلا تباعة علیكم.» (21)
2- كتابه ‏صلى الله علیه وآله الى یهود خیبر:
«بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله، صاحب موسى و اخیه المصدق لما جاء به، الا ان الله قال لكم یا معشر اهل التوراة، و انكم لتجدون ذلك فى كتابكم "محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الكفار رحماء بینهم تراهم ركعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فى وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم فى التوراة و مثلهم فى‏الانجیل كزرع اخرج شطاه فاستغلظ فاستوى على سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الكفار وعد الله الذین آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفرة و اجرا عظیما." و انی انشدكم بالله و انشدكم بما انزل علیكم و انشدكم بالذى اطعم من كان قبلكم من اسباطكم المن و السلوى و انشدكم بالذى ایبس البحر لآباءكم حتى انجاكم من فرعون و عمله الا اخبرتمونى; هل تجدون فیما انزل الله علیكم ان تؤمنوا بمحمد فان كنتم لاتجدون ذلك فى كتابكم فلاكره علیكم "قد تبین الرشد من الغى" فادعوكم الى الله و نبیه.» (22)
در این نامه‏ ها، رسول اكرم ‏صلى الله علیه وآله خود را دوست و برادر حضرت موسى ‏علیه السلام معرفى نموده ‏اند. اگرچه تمام انبیاعلیهم السلام به تعبیرى، برادر یكدیگر محسوب مى‏ شوند، اما بعید نیست كه این مورد خاص اشاره به مورد سفر تثنیه 18:18 باشد.
پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله در عهد جدید
در قرون اولیه میلادى، مردم در انتظار پیامبرى نظیر موسى‏ علیه السلام بودند. براى كسانى كه با عهد جدید آشنایى داشته باشند این مطلب غیر قابل انكار است. بر اساس عهد جدید و اسناد به دست آمده در سواحل بحرالمیت، مردم در عصر حضرت یحیى و حضرت عیسى‏ علیهما السلام در انتظار چند نفر بودند. این انتظار در مواقع گوناگونى ظهور و بروز داشته است:
1- اشاره (23) به «آن نبى‏»
الف- «آن نبى‏» پس از موعظه روز عید:
در روز عید بزرگى كه حضرت عیسى ‏علیه السلام مردم را موعظه مى‏كردند، پس از اتمام موعظه، در بین مردم اختلاف افتاد كه او چه كسى است. بعضى او را همان پیامبرى دانستند كه حضرت موسى ‏علیه السلام و دیگران به آن بشارت داده بودند و بعضى دیگر او را مسیح موعود علیه السلام دانستند: «آنگاه بسیارى از آن گروه چون این كلام را شنیدند، گفتند: در حقیقت، این شخص همان نبى است و بعضى گفتند: او مسیح است و بعضى گفتند: مگر مسیح از جلیل مى‏ آید؟... پس درباره او در میان مردم اختلاف افتاد.» (24) از این عبارت به خوبى هویداست كه مردم در انتظار یك مسیح و یك پیامبر موعود بودند. به عبارت دیگر، آنها در انتظار دو نفر بودند به همین دلیل در بینشان اختلاف افتاد; زیرا بعضى گفتند این است و بعضى گفتند آن!
ب- «آن نبى‏» پس از معجزه اطعام:
در طبریه، آن سوى دریاى جلیل، گروه بسیارى به پیشواز حضرت عیسى ‏علیه السلام آمدند. آن حضرت با پنج قرص نان و دو ماهى كوچك تمام آن جمعیت را، كه در حدود پنج هزار نفر بودند، اطعام كردند. «چون سیر شدند حضرت دستور دادند كه پاره ‏هاى باقى‏ مانده را جمع كنند تا چیزى ضایع نشود. پس جمع كردند و از پاره‏ هاى پنج نان جو، كه از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر كردند. چون مردمان این معجزه را، كه از عیسى صادر شده دیدند، گفتند: "این البته همان نبى است كه باید در جهان بیاید" و اما عیسى چون دانست كه مى‏ خواهند بیایند و او را به زور برده پادشاه سازند باز تنها به كوه برآمد.» (25)
ج- «آن بنى‏» در تفحص یهود و شهادت حضرت یحیى ‏علیه السلام:
وقتى حضرت یحیى‏ علیه السلام به ارشاد و موعظه مردم پرداختند، درباره او به تحقیق و تفحص پرداختند. در انجیل یوحنا، در این باره چنین آمده است: «این است‏شهادت یحیى در وقتى كه یهودیان از اورشلیم، كاهنان و لاویان را فرستادند تا از او سؤال كنند كه تو كیستى. معترف شد و انكار ننمود، بلكه اقرار كرد كه من مسیح نیستم. آنگاه از او سؤال كردند: پس چه؟ آیا تو الیاس هستى؟ گفت: نیستم، آیا تو «آن نبى‏» هستى؟ جواب داد كه نى. آنگاه بدو گفتند: پس كیستى تا به آن كسانى كه ما را فرستاده‏اند جواب بریم؟ درباره خود چه مى ‏گویى...؟ فرستادگان از فریسیان بودند. پس از او سؤال كرده، گفتند: اگر تو مسیح و الیاس و «آن نبى‏» نیستى پس براى چه تعمید مى‏دهى...؟ یحیى در جواب ایشان گفت:... او آن است كه بعد از من مى‏آید، اما پیش از من شده است. من لایق نیستم بند نعلینش را باز كنم.» (26) «او از من تواناتر است.» (27)
چنان كه مكرر بیان شده است، انبیاى بنى ‏اسرائیل پیوسته از ظهور «مسیح‏» و «پیامبرى نظیر موسى‏» خبر داده بودند. بنابراین، طبیعى بود كه مردم گمان كنند حضرت یحیى ‏علیه السلام همان «مسیح موعود» و یا پیامبر موعود باشد. بدین سبب، حاكمان اورشلیم برخود لازم و واجب مى‏ دانستند كه از این موضوع تحقیق كنند. آنها افرادى ساده لوح و زودباور نبودند; اگر كسى ادعاى نبوت مى‏كرد به خوبى، تحقیق مى‏كردند. تحقیق در مورد دعاوى كسانى كه ادعاى نبوت مى‏كردند و یقین به صحت و سقم ادعاها از وظایف شوراى بزرگ سنهدرین بود. این شورا از 71 نفر عضو مشاور تشكیل مى‏شد. (28) از این‏رو، شوراى مزبور، كه انجیل یوحنا آن را «یهود» مى‏نامد، هیئتى اعزام كرد تا درباره دعاوى یحیى‏ علیه السلام تحقیق كنند. هیئت اعزامى سه سؤال از حضرت یحیى ‏علیه السلام پرسیدند:
1- آیا تو «مسیح موعود» هستى؟
2- آیا تو الیاس نبى هستى؟
3- آیا تو «آن نبى‏» - پیامبر موعود - هستى؟
حضرت یحیى‏ علیه السلام در جواب سؤال اول، اقرار كرد كه مسیح نیست. سؤال دوم درباره حضرت الیاس ‏علیه السلام بود. یهودیان طبق كتاب دوم پادشاهان (29) معتقد بودند كه حضرت الیاس‏ علیه السلام پیامبرى است كه بر گردباد سوار شده و به آسمان عروج كرده و شخصا به زمین رجعت‏ خواهد كرد. چون حضرت یحیى‏ علیه السلام مسیح بودن خود را منكر شد، به نظر هیئت اعزامى چنین رسید كه وى باید حضرت الیاس نبى‏ علیه السلام باشد كه رجعت كرده است. بنابراین، از حضرت یحیى ‏علیه السلام سؤال كردند كه آیا تو الیاس نبى هستى؟ حضرت یحیى ‏علیه السلام پاسخ دادند كه من الیاس نیستم. (30) سپس فرستادگان با خود گفتند كه اگر او مسیح و الیاس نیست، آیا همان نبى‏اى است كه حضرت موسى و انبیاى دیگرعلیه السلام به ظهور او بشارت داده ‏اند؟ لذا، سؤال سوم را مطرح كردند. حضرت یحیى‏ علیه السلام به این پرسش نیز پاسخ منفى دادند و فرمودند پیامبر موعود «از او نیرومندتر است‏» (31) و او حتى خود را لایق نمى‏ یابد كه بند نعلین او را باز كند. (32)
این مطلب معلوم است كه كلیسا همواره حضرت یحیى ‏علیه السلام را منادى ظهور حضرت عیسى ‏علیه السلام، وابسته و تابع وى معرفى كرده‏اند. در این باره چند نكته قابل توجه است:
1- حضرت یحیى و حضرت عیسى‏ علیهما السلام معاصر و با تفاوت شش ماه، (33) هم‏سن یكدیگر بودند. حضرت یحیى‏ علیه السلام در این پرسش و پاسخ مى‏ فرماید: آن كه بعد از من مى‏ آید نیرومندتر از من خواهد بود. قید «بعد» نشان مى‏دهد كه آن پیغمبر در زمان نامعینى در آینده خواهد آمد. این كلمه در زبان انبیاعلیهم السلام در عهد عتیق معمولا به معناى یك یا چند دوران است.
2- حضرت یحیى‏ علیه السلام به دنبال بررسى‏ هاى هیئت اعزامى، آشكارا اعلام كرد كه پیامبر دیگرى در راه خواهد بود. شان و جلال او در پیشگاه قادر متعال آنچنان است كه او - یحیى - حتى شایسته بازكردن بند كفش ‏هایش نیست. بدیهى است كه آن پیامبر، با چنان مشخصاتى، حضرت عیسى ‏علیه السلام نبود; زیرا اگر حضرت عیسى ‏علیه السلام «آن نبى‏» بود، حضرت یحیى‏ علیه السلام مانند یك شاگرد و مرید و حوارى باید دنباله ‏رو او مى‏ شد و البته حضرت یحیى‏ علیه السلام هرگز در مورد حضرت عیسى‏ علیه السلام چنین نكرد. او بدون آنكه كوچك ‏ترین توجهى به حضور پسر خاله ‏اش، حضرت عیسى‏ علیه السلام، در یهودیه و جلیلیه داشته باشد، موعظه مى‏كرد و همچنان مردم را تعمید مى‏داد و شاگرد و حوارى جدید مى‏ پذیرفت. (34) او با هردویس در افتاد، (35) فریسیان و صدوقیان را سخت مورد حمله قرار مى‏داد (36) و پیشگویى مى ‏كرد كه پس از او پیامبرى خواهد آمد كه «بس نیرومندتر» از اوست. (37) البته در تمام این مدت، حضرت عیسى‏ علیه السلام هم، كه از قبل به آنجا آمده بود، در آن حوالى، سرگرم فعالیت‏ هایى بود. (38)
3- هنگامى كه حضرت یحیى‏ علیه السلام را نزد خود مجسم كنیم كه در بیابان ‏هاى یهودیه و در سواحل رود اردن براى توده‏ هاى مؤمن یهودى، كه چند هزار سال سابقه خداپرستى داشته ‏اند، با فریاد موعظه مى‏ كرد و با وجود آن، راه به جایى نمى ‏برد و آنگاه كه حضرت محمدصلى الله علیه وآله را در نظر آوریم كه آرام و با وقار، آیات آسمانى قرآن كریم را به گوش اعراب بت‏ پرست و جاهل دیرباور مى ‏رساند و وقتى كه تاثیر و نفوذ این مواعظ دوگانه را بر شنودگان آن دو بزرگوار ارزیابى كنیم و به نتایج نهایى آنها بنگریم مى ‏توانیم تفاوت عظیم میان آنان را حس كنیم و به اهمیت و معناى این كلمات كه «او از من نیرومندتر است‏» پى ببریم.
هنگامى كه به دستگیرى و زندانى شدن آن تعمیدگر بى‏ گناه بیندیشیم كه به فرمان هرودیس آنتی پاس بى ‏رحمانه و ستمگرانه به دلیل رذالت رقاصه زناكارى سر از بدن مباركش جدا مى‏كنند (39) و یا وقایع در هم و مغشوش و در عین حال، غم ‏انگیز و دردآور زندگى حضرت عیسى‏ علیه السلام را طبق نقل انجیل‏ نویسان، پیش چشم خود مجسم كنیم كه به فرمان استاندار چكمه‏ پوش روم - به نام پیلاطوس - شلاق مى‏ خورد، اطرافیان بر رویش آب دهان مى انداختند و حتى شاگردان و حواریون نزدیك نیز به او خیانت و یا از او فرار كردند و یا او را انكار نمودند و به دستور هرودیس به رسم تاجگذارى، تاجى از خار بر سرش گذاشتند و یا فاجعه بزرگى كه در تپه جلجته حادث شد (40) و هنگامى كه با چشم باطن حوادث دیگرى را نظاره كنیم; ورود ظفرمند اشرف انبیا به مكه، نابودى كامل همه اصنام و تماثیل باستانى شرك و بت‏پرستى، تطهیر خانه مقدس كعبه، منظره شورانگیز مقهور شدن دشمن خطرناك به ریاست ابوسفیان را كه به پاى رسول خداصلى الله علیه وآله مى‏ افتاد و به رحمت و بخشایش او پناه برد و اسلام آورد، پرستش صادقانه خداى واحد، فداكارى‏ ها و مجاهدت‏ هاى مسلمانان در راه خدا و خلاصه، آخرین موعظه خاتم ‏الانبیاصلى الله علیه وآله و كلمات ملكوتى او كه فرمود: «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دینا» (مائده: 3)، در چنین لحظاتى است كه به مفهوم واقعى گفتار حضرت یحیى ‏علیه السلام پى مى‏بریم كه فرمود: «او از من نیرومندتر است.» (41)
4- مردم به شدت در انتظار ظهور «پیامبر موعود» بوده ‏اند و این مطلب در جاى جاى عهد جدید آمده است. در بعضى جاها «پیامبر موعود»، حضرت عیسى ‏علیه السلام دانسته شده، اما از آنجا كه بر خود آن حضرت پوشیده نبوده كه شخص دیگرى در راه است‏به درخواست مردم توجه نكرده ‏اند. حتى ممكن است‏ حضرت عیسى علیه السلام در تعیین او مطالبى گفته باشند، ولى انجیل‏ نویسان آن را نقل نكرده باشند. اما اجمالا نقل شده است كه «و چون مردمان این معجزه را، كه از عیسى صادر شده دیدند، گفتند: این البته همان نبى است كه باید در جهان بیاید و اما عیسى چون دانست كه مى‏خواهند بیایند و او را به زور برده، پادشاه سازند باز تنها به كوه برآمد.» (42) اگر حضرت عیسى‏ علیه السلام همان پیامبر موعود بود نباید به درخواست مردم پشت پا مى‏زد. تعداد جمعیت‏ بسیار زیاد بوده است; دست كم، پنج هزار نفر به استقبال حضرت عیسى‏ علیه السلام شتافتند و آن حضرت با معجزه، تمام آنها را اطعام كرد. (43) بنابراین، بهترین فرصت ‏براى اجابت دعوت مردم فراهم بوده است، ولى حضرت عیسى‏ علیه السلام به اصرار آنها پاسخ منفى مى‏دهد و به تنهایى به كوه مى ‏رود تا خدا را عبادت كند. (44) پس چون مردم در تطبیق پیامبر موعود با حضرت عیسى‏ علیه السلام دچار اشتباه شده بودند، آن حضرت با عدم اجابت دعوت آنها تفهیم كرد كه او آن «پیامبر موعود» نیست و باید در انتظار دیگرى باشند. در نتیجه، فرمود كه تسلى‏ دهنده دیگرى در راه است و او شما را به جمیع راستى هدایت‏ خواهد كرد.
2- اشاره به تسلى‏ دهنده یا فارقلیط
تسلى‏ دهنده یا فارقلیط معروف، در ابواب چهاردهم، پانزدهم و شانزدهم انجیل یوحنا آمده است: «من از پدر سؤال مى‏كنم و او تسلى ‏دهنده دیگرى به شما اعطا خواهد كرد... .» (45) «و لكن چون تسلى ‏دهنده كه او را از جانب پدر نزد شما مى‏ فرستم، آید... او بر من شهادت خواهد داد.» (46) «و من به شما راست مى‏ گویم كه رفتن من براى شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلى‏ دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مى‏فرستم.» (47)
در توضیح كلمه «تسلى‏ دهنده‏» باید بگوییم: این كلمه در این عبارت‏ها ترجمه واژه «فارقلیط‏» است. كلمه فارقلیط از طریق زبان سریانى به زبان عربى راه یافته و اصل آن «پاركلیتوس‏» به زبان یونانى است. در زبان یونانى، این كلمه به معناى تسلى‏ دهنده مى ‏باشد، اما كلمه ستایش شده یعنى «محمد» و مشتقات آن نظیر «احمد» ترجمه پركلیتوس است. بعید نیست كه این دو كلمه در اصل، یكى بوده و با افزودن «الف‏»، تعریف شده باشد. در این نوشته ما همان معنایى را لحاظ مى‏ كنیم كه خود مسیحیان در نظر گرفته ‏اند.
مسیحیان معتقدند كه مقصود از تسلى ‏دهنده «روح‏ القدس‏» است كه پنجاه روز پس از عروج حضرت عیسى‏ علیه السلام نزد حواریون آمد و آنان را تقویت روحى كرد، به شرحى كه در آغاز كتاب اعمال رسولان آمده است. (48) ولى مسلمانان اعتقاد دارند كه شواهد و قراین كافى وجود دارد كه تسلى‏ دهنده مورد نظر نمى ‏تواند روح ‏القدس مورد نظر مسیحیان باشد.
نقد درونى:
در عبارت مربوط به تسلى ‏دهنده چند فراز مهم وجود دارد كه قابل تامل و بررسى است:
الف «تسلى ‏دهنده دیگرى به شما عطا خواهد كرد تا همیشه با شما بماند.» (49)
ملت ‏یهود همیشه شرایط دشوارى را تحمل كرده است. سراسر تاریخ یهود با جنگ و گریز، آوارگى، اسارت و انواع و اقسام بلاهاى دیگر آمیخته بوده است. پس از بشارت انبیاى بنى ‏اسرائیل ‏علیهم السلام به فردى نجات بخش، آنان در انتظار پادشاه قدرتمندى بودند كه پیروزمندانه وارد اورشلیم شود، التیام ‏بخش شكسته ‏دلان و تسلى‏ بخش همه ماتمیان باشد. (50) با ظهور حضرت عیسى مسیح ‏علیه السلام انتظار یهود - به هر دلیل - برآورده نشد. خود حضرت عیسى‏ علیه السلام نیز مردم را به تسلى‏ دهنده دیگرى بشارت مى‏ دادند و مكررا تاكید مى‏ كردند كه هر كس مرا دوست دارد وصیت مرا حفظ كند:
«اگر مرا دوست دارید احكام مرا نگاه دارید.» (51) «هر كس احكام مرا حفظ كند مرا محبت نموده است و هر كس به من محبت نماید خدا به او محبت‏ خواهد نمود.» (52) سپس فرمودند: «من از پدر سؤال مى‏كنم و تسلى‏ دهنده دیگر به شما عطا خواهد كرد تا همیشه با شما بماند.» (53) از قید «دیگر» استفاده مى‏ شود كه حضرت عیسى ‏علیه السلام به پیامبر دیگرى همانند خود بشارت داده است.
ب «من به شما راست مى‏گویم كه رفتن من براى شما مفید است; زیرا اگر نروم تسلى‏ دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مى‏فرستم.» (54) در این عبارت، حضرت عیسى مسیح ‏علیه السلام مى‏ فرماید، من باید بروم تا او بیاید. ایشان آمدن تسلى‏ دهنده را منوط به رفتن خود دانسته است. بنابراین، اگر تسلى‏ دهنده روح‏ القدس باشد، همان‏گونه كه ارباب كلیسا تفسیر مى‏كنند، لازم نبود كه حضرت عیسى‏ علیه السلام بروند تا او بیاید; زیرا روح‏القدس همراه آن حضرت و آن حضرت در معیت روح ‏القدس بود. حضرت یحیى ‏علیه السلام شهادت داده‏اند كه حضرت عیسى‏ علیه السلام همراه با روح ‏القدس بوده است: «پس یحیى شهادت داده، گفت: روح را دیدم كه مثل كبوترى از آسمان نازل شده، بر او قرار گرفت.» (55) بر مادر حضرت عیسى، حضرت مریم‏ علیه السلام، نیز روح ‏القدس وارد شده بود. (56) علاوه بر آن، خود حضرت یحیى‏ علیه السلام، كه با تفاوت شش ماه (57) هم‏سن حضرت عیسى ‏علیه السلام بود، «در شكم مادر پر از روح القدس بود.» (58) همچنین پدر بزرگوارش، حضرت زكریا علیه السلام، نیز «از روح القدس پر شده بود و نبوت مى‏كرد.» (59)
بنابراین، تسلى ‏دهنده مورد نظر به طور قطع، باید غیر از روح ‏القدس مصطلح باشد; زیرا حضرت عیسى ‏علیه السلام فرمودند: «تا من نروم تسلى‏ دهنده نزد شما نخواهد آمد، اما اگر بروم او را نزد شما مى ‏فرستم.» (60) بعضى همانند نویسنده قاموس كتاب مقدس پذیرفته ‏اند كه روح ‏القدس به دو معناست. بنابراین، واضح است كه در اینجا روح قدسى مطرح است، نه روح ‏القدس مصطلح و آن كاملا با پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله قابل تطبیق است.
ج- «او از طرف خود سخن نخواهد گفت، بلكه آنچه شنیده است‏ سخن خواهد گفت.» (61) حضرت عیسى ‏علیه السلام نیز همانند انبیاى سلف‏ علیهم السلام مى‏فرمایند: آن روح راستى كه پس از من خواهد آمد از پیش خود سخن نمى‏ گوید، بلكه از آنچه كه شنیده است‏ سخن خواهد گفت. در سراسر قرآن كریم یك اظهار نظر و تفسیر و حتى یك كلمه و اشاره از خود پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله یا از یاران صدیق و مؤمن او دیده نمى‏شود. قرآن كریم سراسر وحى و كلام خداست و پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله كلام خداى تبارك و تعالى را آنچنان كه جبرئیل امین بر او فرومى‏ خواند و او مى‏شنید، بر زبان مى‏ آورد و بر جهانیان آشكار مى‏ساخت. كلمات، جملات و تعالیم خود آن حضرت، على‏ رغم ارزش قدسى‏ اش، كلام خدا محسوب نمى‏شود و تحت مقوله جداگانه ‏اى به نام احادیث گردآورى شده‏اند.
د- «او بر من شهادت خواهد داد... او مرا جلال خواهد داد.» (62)
پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله بر حضرت عیسى ‏علیه السلام و حواریون او شهادت دادند و از مادر مكرمه ایشان به خوبى هرچه تمام ‏تر یاد كردند. قرآن كریم از زنان، با لقب و كنایه یاد مى‏كند و اسم هیچ زنى در قرآن یافت نمى‏ شود، اما نام مبارك حضرت مریم‏ علیه السلام بیش سى مرتبه در قرآن كریم تكرار گردیده و سوره ‏اى از قرآن به نام آن حضرت نامگذارى شده است. این به دلیل عظمت مقام این بزرگوار و شاید به دلیل جفایى است كه در حق ایشان رواداشتند.
ه- «بسیار چیزهاى دیگر نیز دارم كه به شما بگویم، لكن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لكن چون او - یعنى روح راستى - آید شما را به جمیع راستى هدایت‏ خواهد كرد.» (63)
شكى نیست كه همه انبیاى الهى ‏علیهم السلام در هدایت مردم مؤثر بوده ‏اند و هر یك از آن بزرگواران كاروان بشریت را گامى به جلو هدایت كرده ‏اند. دین خدا به تدریج، كامل‏ تر شده و در نهایت، به صورت كامل به مردم عرضه گردیده است. حضرت عیسى ‏علیه السلام چنان كه بیان شد، فرصت اجراى فرامین الهى را پیدا نكرد، مردم نیز استعداد و آمادگى لازم براى پذیرش نداشتند. آن حضرت خود به این حقیقت اشاره كرده‏ اند كه «بسیار چیزهاى دیگر نیز دارم كه به شما بگویم، لكن الآن طاقت تحمل آن را ندارید، لكن چون او روح راستى آید شما را به جمیع راستى هدایت‏ خواهد كرد.» (64)
یكى خط است ز اول تا به آخر
بر او خلق جهان گشته مسافر
در این ره انبیا چون ساربانند
دلیل و رهنماى كاروانند
و از ایشان سید ما گشته سالار
هم او اول هم او آخر در این كار (65)
و «او از آینده خبر خواهد داد.» (66)
پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله از طریق وحى الهى از آینده خبر دادند. در سال 615 میلادى، هنگامى كه ایران روم را شكست داد و موجب خوشحالى قریش شد، قرآن كریم با قاطعیت كامل فرمود در كمتر از ده سال دیگر روم ایران را شكست‏خواهد داد. بر این قضیه بعضى مسلمانان و كفار با یكدیگر شرط بندى كردند. سرانجام، همان شد كه قرآن كریم خبر داده بود. (67)
قرآن كریم همچنین با قاطعیت كامل خبر داد آن كسى كه پیامبرصلى الله علیه وآله را «ابتر» مى‏خواند، خودش «ابتر» است. (68) بعضى به پیامبر اكرم‏ صلى الله علیه وآله به دلیل آنكه فرزند مذكر نداشت، مقطوع‏ النسل مى‏گفتند. نسل چنین كسانى به طور كلى، منقرض شد، اما شجره طیبه ائمه اطهارعلیهم السلام و فرزندان آنها از نسل پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله روز به روز در حال فزونى است.
قرآن كریم به مناسبت‏ هاى گوناگون پیشگویى‏ هاى فراوانى ذكر كرده است; در سوره قمر از شكست كفار در جنگ بدر خبر داده، (69) در سوره آل عمران از شكست كفار در برابر مسلمانان، (70) در سوره فتح، از فتح مكه و تحقق یافتن رؤیاى پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله (71) و در سوره بقره فرموده: هرگز كسى نخواهد توانست نظیر سوره‏اى از قرآن بیاورد و تا امروز نیز كسى نتوانسته است. (72) علاوه بر آن، پیامبر اكرم ‏صلى الله علیه وآله با معجزه قرآن كریم، افق دیگرى در مورد آینده حتمى گشود كه در كتب انبیاى گذشته ‏علیهم السلام از عهد عتیق و جدید اثرى از آنها نیست. ایشان درباره مرگ، برزخ، قیامت و حوادث روز قیامت آیات فراوانى آوردند. در قرآن كریم كمتر صفحه ‏اى است كه در آن ذكرى از معاد، قیامت، منازل آخرت و آینده حتمى مؤمنان و غیر مؤمنان خبر نداده باشد. حتى در قرآن كریم، سوره‏ هایى تحت عناوین قیامه، واقعه، حاقه، نبا، تكویر، انفطار، زلزال و قارعه وجود دارند كه در تمام آنها از آینده خبر داده شده است.
ز اتمام حجت: حضرت عیسى ‏علیه السلام در نهایت، با حواریون و پیروان خود اتمام حجت كرد و فرمود: «اگر نیامده بودم و با ایشان تكلم نكرده بودم گناه نمى‏ داشتند و اما الآن عذرى براى گناه خود ندارند.» (73)
حضرت موسى ‏علیه السلام نیز با پیروان خود اتمام حجت كرد. در عهد عتیق پس از بشارت به پیامبرى نظیر موسى چنین آمده است:
«و نبى‏اى را براى ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم كرد و كلام خود را در دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت و هر كسى كه سخنان مرا، كه او به اسم من مى‏گوید، نشنود من از او مطالبه خواهم كرد.» (74)
در قرآن كریم نیز پیوسته به كسانى كه دین اسلام را نپذیرند وعده عذاب داده شده است. بنابراین، بر تمام كسانى كه این موارد را پس از قرن‏ ها در كتب مقدس خود مى‏ یابند لازم است كه در آن تامل كنند. شاید به نتایج تازه ‏اى نایل آیند!
نقد بیرونى:
الف- برداشت متاخران حضرت عیسى مسیح‏ علیه السلام:
معاصران و حتى متاخران از حضرت عیسى ‏علیه السلام تا قرن‏ها بعد، از كلمه «فارقلیط‏»، روح ‏القدس مصطلح را نمى‏ فهمیدند. در قرون اولیه میلادى، مردم اعتقادات گوناگونى داشتند. ویل دورانت مى ‏نویسد: «پیروان مسیح در سه قرن اول، جز در مبناى اساسى، صدگونه اعتقاد داشتند.» بعضى‏ها حضرت عیسى مسیح ‏علیه السلام را انسان و پیامبرى همانند انبیاى دیگر مى‏ دانستند، بعضى دیگر او را فقط فرشته مى ‏دانستند كه به شكل و هئیت انسان بود، بعضى دیگر مى‏گفتند: او نه انسان است و نه فرشته، او فقط خداست ولى در شكل و هیئت انسان. (75) سرانجام، كلیسا بر اثر تفوق سازمان خود، بر همه این جنبش ‏ها چیره گشت و نظریه چهارمى مطرح كرد كه حضرت عیسى مسیح‏ علیه السلام به نحو تجزیه ‏ناپذیرى، هم انسان و هم خداست. این نظریه در شوراى نیقیه در سال 325 میلادى تثبیت‏ شد و از آن زمان به بعد تثلیث ‏به عنوان اعتقاد رسمى كلیسا اعلام گردید. خداى پدر به عنوان اقنوم اول، حضرت عیسى مسیح‏ علیه السلام، پسر خدا، اقنوم دوم و روح ‏القدس، اقنوم سوم شناخته شد. بنابراین، در قرون اولیه میلادى مردم فارقلیط موعود را با روح ‏القدس یكى نمى‏دانستند. آنها در انتظار فارقلیط موعود بودند. بر همین اساس بود كه افراد متعددى آمدند و ادعا كردند كه فارقلیط موعودند.
در حدود سال 156 میلادى شخصى به نام مونتانوس در آسیاى صغیر قیام كرد و خود را «فارقلیط موعود» دانست. وى دنیاپرستى روزافزون مسیحیان و خودكامى اسقف‏ ها را در كلیسا تقبیح كرد و خواستار بازگشت‏به ساده ‏زیستى و زهد مسیحیان نخستین و همچنین استقرار مجدد حق غیب گویى یا گفتار الهام ‏شده براى اعضاى محافل مذهبى شد. وى با حالت‏ خلسه چنان شیوا غیب گویى مى‏كرد كه شاگردانش به او به عنوان «فارقلیط موعود» حضرت مسیح ‏علیه السلام درود مى‏فرستادند. (76)
از دیگر افرادى كه ادعا مى‏كرده «فارقلیط موعود» عیسى مسیح است، جوانى پارسى به نام مانى از اهالى تیسفون است. وى در قرن سوم میلادى، هنگام تاج گذارى شاهپور اول، در سال 242 میلادى خود را مسیح ‏علیه السلام خواند و گفت كه خداى حقیقى، او را براى اصلاح حیات مذهبى و اخلاقى بشر به زمین فرستاده است. (77)
ب- اسناد مكشوفه بحرالمیت:
براساس اسناد مكشوفه در سواحل بحرالمیت نیز مردم در انتظار پیامبر موعود (آن نبى) بودند و این غیر از «مسیح موعود» بود. این پیامبر موعود را در زبان عبرى گبر به معناى «انسان‏» مى‏ خواندند.  اگرچه پس از حضرت عیسى مسیح ‏علیه السلام «آن نبى‏» در میان مسیحیان با مسیح‏ علیه السلام یكى دانسته شد، اما یكى دانستن این دو با پیش ‏فرضى كلامى همراه بود، ولى از حیث تاریخى و بر اساس اسناد و مدارك موجود، این تطبیق بى‏ مورد است.
__________________________
1) تثنیه، 18:18 و 19
2) اعمال رسولان، 3:22
3) متى، 1:18
4) لوقا، 1:28، 31، 34، 35، 37
5) او در جهان بود... جهان او را نشناخت. به نزد خاصان خود آمد و خاصانش او را نپذیرفتند.» یوحنا، 1:10 و 11
6) اعداد، 15:32، 36
7) یهوداى اسخریوطى براى سى پاره نقره او را تسلیم رؤساى كهنه كرد (متى، 26:15) و پطرس، حوارى دیگر، پس از دستگیرى آن حضرت، سه مرتبه او را انكار كرد. (متى، 26:34))(
8) ر. ك. به: انجیل متى باب 26 ; قابل توجه است كه قرآن مصلوب شدن حضرت عیسى(ع) را نپذیرفته است.
9) متى، 5:17
10) لوقا 16:17
11) پیدایش، باب 16
12) پیدایش، 17:15 - 1
13) پیدایش، 21:2 - 5
14) پیدایش، 16:12 و 25:18
15) تثنیه، 18:18 قابل توجه است كه در ترجمه‏هاى جدید، كه به نام ترجمه تفسیرى از سوى كلیساها انتشار یافته است، در این عبارات، لفظ «از میان برادران‏» ایشان را حذف كرده‏اند. ر. ك. به: كتاب مقدس، ترجمه تفسیرى، انجمن بین‏المللى كتاب مقدس، 1995م، تثنیه، 18:18
16) اشعیا، 29:12
17) آیات 1 - 5 سوره علق
18) شیخ محمود شبسترى، گلشن راز
19) Rev. James L. Dow M. A., Dictionary of the Bible, p. 402-403
20) احادیث
21) على بن حسینعلى الاحمدى، مكاتیب الرسول، چ سوم، نشر امین، 1363، ص 172
22) على بن حسینعلى الاحمدى، همان، ص 174
23) آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكته‏ها هست‏بسى محرم اسرار كجاست
(حافظ)
24) یوحنا، 7:40 - 43
25) یوحنا، 6:10 - 14
26) یوحنا، 1:19 - 27
27) مرقس، 1:7
28) در اسرائیل سه دادگاه وجود داشت كه مهمترین آن دادگاه سنهدرین كبیر بود. اعضاى آن هم وظیفه قضاوت را به عهده داشتند و هم وظیفه هئیت منصفه را، این دادگاه مسئولیت‏هاى سنگینى داشت. پیغمبر دروغین و كاهن اعظم را تنها در این دادگاه مى‏توانستند محاكم كنند. ر.ك. به: گنجینه‏اى از تلمود ص 302.
29) كتاب دوم پادشاهان، 2:11
30) بر اساس اناجیل موجود، نظریه عیسى‏علیه السلام در اینجا مخالف نظریه یحیى است. حضرت یحیى‏علیه السلام مى‏فرماید كه او الیاس نبى نیست، اما حضرت عیسى‏علیه السلام، حضرت یحیى‏علیه السلام را همان الیاس نبى‏علیه السلام مى‏دانست. ما هر دو بزرگوار را پیامبر خدا و راستگو مى‏شماریم، لكن اناجیل موجود را هم مخدوش مى‏دانیم اما كلیسا كه هم وثاقت اناجیل را پذیرفته و آن را الهام و تحت اشراف روح‏القدس مى‏داند باید این تناقص را حل كند، لابد مى‏گویند یكى نمى‏دانسته است! (ر. ك. به: متى 17:11 - 13)
31) مرقس، 1:7 و لوقا، 3:16
32) یوحنا، 1:27
33) لوقا، 1:26
34) متى، 3:5 و لوقا، 3:18
35) مرقس، 6:21 - 29 / لوقا، 3:19 - 20
36) متى، 3:7 / لوقا، 3:7
37) متى، 3:11 / مرقس، 1:7
38) متى، 4:12 ، 13 ، 23 و ابواب دیگر
39) مرقس، 6:21 - 29
40) ر. ك. به: متى، 27:28 - 34
41) متى، 3:11 / مرقس، 1:7
42) یوحنا، 6:14 و 15
43) یوحنا باب 6.
44) یوحنا، 6:15
45) یوحنا، 14:17 و 18
46) یوحنا، 15:26 و 27
47) یوحنا، 16:7 و 8
48) اعمال رسولان، باب‏هاى 1 و 2
49) یوحنا، 14:16
50) اشعیا، 61:1 و 2
51) یوحنا، 14:15
52) یوحنا، 16:5
53) یوحنا، 14:16
54) یوحنا، 16:7
55) یوحنا، 1:37
56) لوقا، 1:35
57) ر. ك. به: لوقا، 1:26
58) لوتا 1:15.
59) لوقا، 1:67
60) یوحنا، 16:7
61) یوحنا، 16:13
62) یوحنا، 15:26
63) یوحنا، 16:12 و 13
64) یوحنا، 16:12 و 13
65) شیخ محمود شبسترى، همان
66) یوحنا، 16:13
67) سوره روم: 2-4
68) سوره كوثر: 4
69) سوره قمر: 44 و 45
70) سوره آل عمران: 12
71) سوره فتح: 27
72) سوره بقره: 24
73) یوحنا، 15:23
74) تثنیه، 18:18
75) همان
76) ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 3، ص 708
77) ویل دورانت، همان، ج 3، ص 709 / همچنینن ر. ك. به: جفرى بارندر، المعتقدات الدینیة لدى الشعوب، ترجمه د. امام عبدالفتاح، كویت، 1413 ، ص 129