ببار بر سرمن شوق مستجیر شدن را

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

ببار بر سرمن شوق مستجیر شدن را
بگیر از دل من فرصت کویر شدن را

جهان به غیر سیاهی _خدا گواه_ ندارد
به ماه اگر که نبخشی سر منیر شدن را

چه علم‌ها که شکافنده اش تو بودی و هستی
چه جمع کرده خدا در تو بی نظیر شدن را

سیادت حسنین است در وجود تو جاری
که ارث برده ای از مرتضی امیر شدن را

گدا که سر زده باشد به خانه‌‌ی تو نبیند
تمام عمر دگر صورت فقیر شدن را

شفا کنار تو مفهوم دیگریست چراکه
به کور می‌دهی اذن ابوبصیر شدن را

پیامبر به پیامی سلام بر تو رسانده
چشانده ای تو به جابر شکوه پیر شدن را

سه ساله بودی و همراه عمه جان سه ساله
تویی همان که به بازی گرفت اسیر شدن را

به اقتدای سران به نیزه رفته چهل شب
ادا نموده‌ای آداب هم مسیر شدن را

رسید بر سر و دست تو روزگار و گره زد
به سنگ خار شدن را به غُل حقیر شدن را

چقدر گریه کنار پدر به چشم کشیدی
همیشه نقل به جای کفن حصیر شدن را
س کرمانی