کسی که از تو بگوید سر خمار ندارد

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

کسی که از تو بگوید سر خمار ندارد
دلی برای گرو بازیِ قمار ندارد

به پای بند ندارد و پایبند نشسته
چرا که شبهه به لایمکن الفرار ندارد

به دست دامن خود را تکانده ای و که گفته
ابوتراب تفقد به این غبار ندارد ؟

دلم حریم خدا و تو شرط حصن خدایی
که گفته است که ملک خدا حصار ندارد؟

نماز منکر تو نردبان نقش زمین است
بدون ریل ولا مقصدی قطار ندارد

کسی که درّ نجف  دستگیر او شده باشد
از استلام حجر دیگر انتظار ندارد

چه خرده‌ایست به غالی که در میان لغاتش
برای وصف تو بهتر ز کردگار ندارد

کشانده ام سر تشکیک عدل ، جبر قضارا
که هرکه عاشق تو باشد اختیار ندارد

بلند می‌کند این شرک اگر که گردن من را
رجای دیدن روی تو خوف دار ندارد

علی و فاطمه حی اند و لایموت شگفتا
نجف کجاست خدایا علی مزار ندارد

سعیده کرمانی