متن ادبی «خیبر شکن»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)


«فردا، پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست می‏دارد و خدا و رسول نیز او را دوست دارند»
سایه خیال و اوهام، دل‏ های اصحاب را فرا گرفت.
صدای همهمه بلند شد؛ او کیست؟ دلخوش بودند که علی نیامده؛ پس علی علیه ‏السلام نیست.
اگر، علی نیست، شاید ـ من ـ باشم؛ نه! قطعا منظور رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله من هستم!
و خیبر، آن سوی ‏تر، مغرورانه و متکبر، قدرت برج و باروهایش را به رخ سپاه اسلام می‏کشید و به سنگ‏ها و دیوارهایش دلخوش کرده بود.
خیبر، جان پناه یهودیانی شده و در خیال خام خویش، خود را دست نیافتنی‏ ترین نقطه عالم می ‏پنداشت.
سال هفتم هجرت، یهود، شکست و خواری سخت خود را از لشکر اسلام، کشان کشان به امنیت خیبر رسانید و خیبر، زادگاه توطئه و کینه‏ توزی‏ ها شد.
بسیار فرماندهان سپاه اسلام، برخیبر تاختند و سرافکنده بازگشتند و فرارشان را هر یک به بیانی توجیه کردند.
و محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله ، شب را تا صبح در اندوه و غم گذراند.
آن‏گاه که آفتاب بر عالم تجلی کرد، از خیمه بیرون آمد و سراغ کسی را گرفت. گفتند: یا رسول ‏اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله! علی علیه ‏السلام به چشم دردی مبتلا گشته. فرمود: بیاوریدش که طومار خیبر به قدرت بازوان حیدری ‏اش پیچیده خواهد شد!
بیاوریدش که ملائک، مشتاق تماشای جنگیدنش هستند!
بیاورید آن سبقت گرفته در ایمان را که آسمان‏ها شهامت صفدری‏ اش را به انتظار نشستند و علی آمد و اندیشه‏ های سست‏ دلان نقش بر آب شد و رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله عطر دعایش را آرام جان آسمان‏ها ساخت که «خدایا، چشم درد و گرما و سرما را از او دور گردان و بر دشمن یاری‏ اش ده که او بنده توست و تو را دوست دارد و رسول تو را دوست دارد و هرگز فرار نمی‏کند»
پرچم به رقص آمد در آسمان‏ها؛ از شوق نوازش دستان یدالله.
التهابی غریب در دل زمانه چنگ می‏زد و سایه شک بر نگاه همیشه مردّد.
نمی‏دانم، صدای دعای ملائک بود که در آسمان‏ها، می‏ پیچید یا درود پیوسته خدا بر عزیزترین آفریده ‏اش.
اقتدار پوشالیِ خیبر، کی دوام خواهد آورد در برابر قدرت الهی؟ دست در حلقه‏ های درب آهنین خیبر، بارش یکریز یقین از جان و دل و یک «یاعلی».
و خرد شدن غرور خیبر در برابر عظمت «علی»؛ «لا فتی الا علی، لا سیف الاذولفقار» کاش چشم‏ها به معجزه ایمان بیاورند!
به چشم‏ ها بگویید خوب بنگرند این صحنه‏ ها را که این دست‏ ها از آستین قدرت و عدالت خداوند، بیرون آمده است. که این دست‏ ها سرنوشت احد و بدر و خندق را رقم خواهد زد.
که این دست‏ ها، کلام وحی را خواهد نگاشت.
که این دست‏ ها، دست غدیر است که روزی برای بیعتش سر و دست می‏شکنید و دیگر روز، ریسمان و بند بر آن می ‏نهید.
که این دست ‏های خداوند است که از آستین علی علیه ‏السلام بیرون آمده.
کاش چشم‏ها کم حافظه و فراموشکار نبودند!

خدیجه پنجی