بر زخم‌های پیکرت اَر اشک، مرهم است

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

بر زخم‌های پیکرت اَر اشک، مرهم است
پس گریه تا به حشر بر آن زخم‌‌ها، کم است

زآن ناوکی که بر دلت آمد ز شَست کین
خون دل از دو دیده، روانم دمادم است

زآن تیغ کین به فرق تو تا حشر، خاک غم
بر فرق ما همین نه که بر فرق عالم است

از پیچ و تاب تشنگی‌ات بر لب فرات
چشم جهانیان همه چون دجله و یم است

تنها همین فرات، نشد از خجالت آب
از روی تو فرو به زمین رفته، زمزم است

ای تشنه‌ای! که از اثر اشک ماتمت
تا روز حشر، گلشن دین سبز و خرّم است

از بس مصیبت تو عظیم اوفتاده است
نام تو و شکسته ‌دلی، هر دو با هم است

بر فرق و حلق اکبر و اصغر چو بنْگرم
هر یک مصیبتش به دل از هر یک اعظم است

زین غم به چرخ چارُم و در هشت باغ خلد
گریان و زار، مریم و عیسی بن مریم است

هر دل که در غم تو بُوَد، خرّم است و شاد
خرّم دلی مباد! که فارغ از این غم است

شادی به ما، همین نه مُحرّم، حرام کرد
هر مه به یاد روی تو بر ما، محرّم است

گویند در بهشت برین، جای گریه نیست
گر نیست گریه بر تو، مرا جای ماتم است

هر جا که هست ذکر تو، آن‌ جا بهشت ماست
جایی که نیست یاد تو، آن ‌جا جهنّم است

وفایی شوشتری