خطبه قاصعه

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)


و قد علمتم موضعی من رسول الله (صلی ‏الله علیه ‏و آله) بالقرابة القریبة و المنزلة الخصیصة وضعنی فی حجره و أنا ولید یضمنی إلی صدره و یکنفنی فی فراشه و یمسنی جسده و یشمنی عرفه و کان یمضغ الشی‏ء ثم یلقمنیه و ما وجد لی کذبة فی قول و لا خطلة فی فعل و لقد قرن الله به (صلی‏ الله علیه‏ و آله) من لدن أن کان فطیما أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن أخلاق العالم لیله و نهاره
و لقد کنت أتبعه اتباع الفصیل أثر أمه یرفع لی فی کل یوم من أخلاقه علما و یأمرنی بالاقتداء به و لقد کان یجاور فی کل سنة بحراء فأراه و لا یراه غیری و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الإسلام غیر رسول الله (صلی‏ الله علیه‏ و آله) و خدیجة و أنا ثالثهما أری نور الوحی و الرسالة و أشم ریح النبوة.
و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحی علیه (صلی‏ الله علیه ‏و آله) فقلت یا رسول الله ما هذه الرنة فقال هذا الشیطان قد أیس من عبادته إنک تسمع ما أسمع و تری ما أری إلا أنک لست بنبی و لکنک لوزیر و إنک لعلی خیر.
و لقد کنت معه (صلی ‏الله علیه‏ و آله) لما أتاه الملأ من قریش فقالوا له یا محمد إنک قد ادعیت عظیما لم یدعه آباؤک و لا أحد من بیتک و نحن نسألک أمرا إن أنت أجبتنا إلیه و أریتناه علمنا أنک نبی و رسول و إن لم تفعل علمنا أنک ساحر کذاب. فقال (صلی‏ الله علیه ‏و آله) و ما تسألون قالوا تدعو لنا هذه الشجرة حتی تنقلع بعروقها و تقف بین یدیک فقال (صلی ‏الله علیه‏ و آله) إن الله علی کل شی‏ء قدیرفإن فعل الله لکم ذلک أ تؤمنون و تشهدون بالحق قالوا نعم قال فإنی سأریکم ما تطلبون و إنی لأعلم أنکم لا تفیئون إلی خیرو إن فیکم من یطرح فی القلیب و من یحزب الأحزاب ثم قال (صلی‏ الله علیه ‏و آله) یا أیتها الشجرة إن کنت تؤمنین بالله و الیوم الآخر و تعلمین أنی رسول الله فانقلعی بعروقک حتی تقفی بین یدی بإذن الله و الذی بعثه بالحق لانقلعت بعروقها و جاءت و لها دوی شدید و قصف کقصف أجنحة الطیر حتی وقفت بین یدی رسول الله (صلی‏ الله علیه ‏و آله) مرفرفة و ألقت بغصنها الأعلی علی رسول الله (صلی‏ الله علیه‏ و آله) و ببعض أغصانها علی منکبی و کنت عن یمینه (صلی ‏الله علیه‏ و آله) فلما نظر القوم إلی ذلک قالوا علوا و استکبارا فمرها فلیأتک نصفها و یبقی نصفها فأمرها بذلک فأقبل إلیه نصفها کأعجب إقبال و أشده دویا فکادت تلتف برسول الله (صلی‏ الله علیه ‏و آله) فقالوا کفرا و عتوا فمر هذا النصف فلیرجع إلی نصفه کما کان فأمره (صلی ‏الله علیه ‏و آله) فرجع فقلت أنا لا إله إلا الله إنی أول مؤمن بک یا رسول الله و أول من أقر بأن الشجرة فعلت ما فعلت بأمر الله تعالی تصدیقا بنبوتک و إجلالا لکلمتک.
فقال‏القوم کلهم بل ساحر کذاب عجیب السحر خفیف فیه و هل یصدقک فی أمرک إلا مثل هذا (یعنوننی) و إنی لمن قوم لا تأخذهم فی الله لومة لائم سیماهم سیما الصدیقین و کلامهم کلام الأبرار عمار اللیل و منار النهار متمسکون بحبل القرآن یحیون سنن الله و سنن رسوله لا یستکبرون و لا یعلون و لا یغلون و لا یفسدون قلوبهم فی الجنان و أجسادهم فی العمل
شما می‏دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندیم با او در چه نسبت است. آن گاه که کودک بودم مرا در کنار خود نهاد و بر سینه خویشم جا داد، و مرا در بستر خود می‏خوابانید چنانکه تنم را به تن خویش می‏سود و بوی خوش خود را به من می‏بویانید. و گاه بود که چیزی را می‏جوید، سپس آن را به من می‏خورانید. از من دروغی در گفتار نشنید، و خطایی در کردار ندید. هنگامی که از شیر گرفته شد خدا بزرگترین فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشین او فرمود تا راه های بزرگواری را پیمود، و خویهای نیکوی جهان را فراهم نمود.
و من در پی او بودم ـ در سفر و حضر ـ چنانکه شتر بچه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ‏ای بر پا می‏داشت و مرا به پیروی آن می ‏گماشت. هر سال در حراء خلوت می‏گزید، من او را می‏ دیدم و جز من کسی وی را نمی ‏دید. آن هنگام جز خانه‏ ای که رسول خدا (ص) و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ‏ای مسلمانی را نیافته بود، من سومین آنان بودم . روشنایی وحی و پیامبری را می‏ دیدم و بوی نبوت را می‏ شنودم.
من هنگامی که وحی بر او (ص) فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم. گفتم: ای فرستاده خدا این آوا چیست گفت: «این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می‏شنوی آنچه را من می‏شنوم، و می‏بینی آنچه را من می‏بینم، جز این که تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می‏روی ـ و مؤمنان را امیری ـ .»
و من با او بودم، هنگامی که مهتران قریش نزد وی آمدند، و گفتند: «ای محمد (ص) تو دعوی کاری بزرگ می‏کنی که نه پدرانت چنان دعویی داشتند، نه کسی از خاندانت. ما چیزی را از تو می‏خواهیم اگر آن را پذیرفتی و به ما نمایاندی، می‏ دانیم تو پیامبر و فرستاده ‏ای و گرنه می‏ دانیم جادوگری دروغگویی.» گفت (ص) : «چه می ‏پرسید» گفتند: «این درخت را برای ما بخوان تا با رگ و ریشه برآید و پیش روی تو در آید.» گفت (ص) : «خدا بر هر چیز تواناست . اگر خدا برای شما چنین کرد، می‏گروید، و به حق گواهی می‏دهید» گفتند «آری.» گفت: «من آنچه را می‏خواهید به شما نشان خواهم داد. و من می‏ دانم شما به راه خیر باز نمی‏ گردید . و در میان شما کسی است که در چاه افکنده شود و کسی است که گروه ها را بهم پیوندد و لشکر فراهم آورد.» سپس گفت (ص) : «ای درخت اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان گرویده ‏ای و می‏دانی من فرستاده خدایم با رگ و ریشه از جای برآی، و پیش روی من در آی به فرمان خدای.» پس به خدایی که او را به راستی بر انگیخت، رگ و ریشه درخت از هم گسیخت و از جای بر آمد بانگی سخت‏ کنان و چون پرندگان پرزنان تا پیش روی رسول خدا (ص) بیامد، و شاخه فرازین خود را بر رسول خدا (ص) گسترد، و یکی از شاخه‏ هایش را بر دوش من آورد، و من در سوی راست او (ص) بودم. پس چون آنان این ـ معجزه ـ را دیدند، از روی برتری جویی و گردنکشی گفتند : «بگو تا نیم آن نزد تو آید و نیم دیگر بر جای ماند.» پس او درخت را چنین فرمان داد و نیم آن رو سوی او نهاد، پیش آمدنی سخت شگفت ‏آور، و با بانگی هر چه سخت ‏تر. چنان که می‏ خواست خود را به رسول خدا (ص) بپیچد. پس آنان از روی ناسپاسی و سرکشی گفتند: «این نیم را بفرما تا نزد نیم خود باز رود چنان که بود» و او درخت را چنان فرمود. پس درخت باز گردید و من گفتم: لا اله الا الله، ای فرستاده خدا من نخستین کسم که به تو گروید، و نخستین کس که اقرار کرد که درخت آنچه را فرمودی به فرمان خدا به جا آورد. تا پیامبری تو را گواهی دهد و گفته تو را بزرگ دارد.»
پس آنان گفتند: «نه که ساحری است دروغگو، شگفت جادوگر است، و چه آسان است کار او. و چه کسی تو را در کارت تصدیق کند جز او» (و قصدشان من بودم) . من از مردمی هستم که در راه خدا از سرزنش ملامت‏کنندگان باز نمی‏ایستند. نشانه ‏های آنان، نشانه راستکاران و سخنشان، گفتار درست کرداران. زنده ‏داران شبند ـ به عبادت ـ و نشانه‏ های روزند ـ برای هدایت ـ چنگ در ریسمان قرآن زده‏اند و سنت خدا و فرستاده او را زنده کرده‏ اند. نه بزرگی می‏فروشند، و نه برتری جویی دارند، نه خیانت می‏ کنند و نه تبهکارند. دل هاشان در بهشت است و تن‏هاشان را به کار ـ عبادت ـ وامی‏ دارند