سپاهی که روانه نشد

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

پس از رویداد غدیر و تاکید رسول ‏اکرم ‏صلی الله علیه وآله بر پیروی از علی‏ بن ابی‏طالب‏ علیه السلام‏ سیاست های پنهان منافقان به جنبش افتاد وتحرکاتی ویژه دنبال شد. کوشش برای ترور پیامبرصلی الله علیه وآله در میان راه غدیر تا مدینه یکی ازآن توطئه ‏هاست که با همکاری جبرئیل‏ خنثی شد. این رفتارهای فتنه ‏انگیز از نظرحضرت دور نبود و پیوسته به شیوه ‏هایی‏ مصلحت‏ آمیز از تاثیر آن‏ها جلوگیری می‏کرد.
تصمیم‏ های حضرت نشان می‏دهد که آن ‏تحرکات به طور جدی در حال سازماندهی وگسترش بوده است و بایست اقدامات ویژه ‏ای‏ برای مقابله صورت می‏گرفت. در میان این ‏اقدامها پیگیری سه امر اهمیت داشت:
1 - دور ساختن مخالفان از مدینه.
2 - زمینه سازی برای پذیرش زمامداری‏ علی‏ علیه السلام; هرچند وی نسبت‏ به بسیاری ازصحابیان سرشناس کم سن‏تر است.
3 - بی ‏اعتبار ساختن کسانی که در کمین ‏فرصت‏ اند و بدون صلاحیت، زمینه زمامداری‏آن‏ها فراهم است.
البته شکی نبود که این همه بایست زیرکانه‏ دنبال می‏شد، نه با جنجال. یکی از راه‏ ها برای‏این هرسه هدف اعزام سپاه اسامة‏بن زید به‏ خارج از مرزهای شبه جزیره بود که از سوی‏ حضرت انجام گرفت.
جز این اقدام که تا حدود زیادی سبب دورکردن مخالفان علی‏ علیه السلام از مدینه می‏شد،چند کار دیگر نیز صورت گرفت:
1 - تاکید بر نوشتن وصیت‏ بر پیشوایی‏ علی ‏علیه السلام.
2 - وصیت‏ شفاهی در خانه به لزوم پیروی ازعلی‏ بن ابی ‏طالب‏ علیه السلام.
3 - سخنرانی عمومی در مسجد و بیان‏ حدیث ثقلین.
جز مورد اول که مخالفان از انجام آن‏ جلوگیری کردند، دو اقدام دیگر به خوبی ‏دنبال شد و حجت‏بر مسلمانان تمام گردید.نگاشتن وصیت هم گرچه انجام نگرفت، هدف‏ حضرت از آن تا حدی تامین شد.
ابن ابی ‏الحدید در شرح خطبه 156 نهج ‏البلاغه از قول استادش شیخ ابویعقوب ‏معتزلی می‏نویسد:
چون بیماری پیامبر اکرم ‏صلی الله علیه وآله شدت یافت،دستور داد سپاه اسامه (×) به سوی شام حرکت‏کند و ابوبکر و دیگر بزرگان مهاجر و انصار درآن شرکت جویند. در آن صورت اگر حادثه ‏ای ‏برای رسول خداصلی الله علیه وآله پیش آید، دستیابی‏ علی ‏علیه السلام به خلافت از اطمینان بیشتری‏برخوردار خواهد بود. (1)
در جایی دیگر ضمن اشکال بدین سخن‏ می‏نویسد:
بهتر است‏ بگوییم پیامبر نه قطعا بلکه‏ گمان می‏کرد اگر بمیرد و ابوبکر و عمر درمدینه باشند پسرعمویش (علی‏علیه السلام) را کنارمی‏زنند. از این رو آن‏ها را دستور داد تا ازمدینه خارج شوند. چنانچه ما نیز این کار را درمورد فرزندان خود در هنگام مرگ انجام‏ می‏دهیم; در صورتی که ترس داشته باشیم‏ یکی از آن‏ها بعد از مرگ ما همه اموال راتصرف کند و دیگران را محروم نماید، او را به‏ مسافرتی دور دست می‏فرستیم. (2)
از این همه به خوبی برمی‏ آید که تاکید براعزام سپاه اسامة‏بن زید واکنشی به موقع‏ برای دورساختن مخالفان ‏علی‏ بن‏ ابی طالب‏ علیه السلام و فراهم ساختن ‏زمامداری آن حضرت بوده است. برای آنان که‏دانش و درک داشتند این برنامه‏ ریزی ده ‏ها پیام داشت و می‏دانستند که رسول‏ خداصلی الله علیه وآله ‏بدین وسیله مسلمانان را به قانون «کفایت درسرپرستی‏» به جای «شهرت و سن بیشتر»درس می ‏آموزد تا بدانند همه آن‏ها که مامور ومطیع یک جوان نورسیده ‏اند و حتی برای‏ فرماندهی یک غزوه کوتاه مدت صلاحیت‏ ندارند، برای امر عظیم سرپرستی امورمسلمین که همطراز مقام نبوت است،شایسته نیستند.
اعزام سپاه اسامة‏بن زید
در سال هشتم هجرت از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله ‏سپاهی به فرماندهی جعفربن ابی‏طالب و زیدبن حارثه و عبدالله‏ بن رواحه برای مقابله‏ باهجوم رومیان روانه آن سرزمین شد اماهرسه فرمانده اسلام در این جنگ به شهادت ‏رسیدند. در سال نهم نیز که خبر آمادگی رومیان برای حمله به سرزمین حجاز درمدینه انتشار یافت، پیامبر خود با سی‏هزار تن عازم تبوک شد ولی بدون درگیری به مدینه‏ بازگشتند. حال احتمال خطر، جدی بود. و به ‏همین علت رسول خداصلی الله علیه وآله در آخرین‏ روزهای زندگی، در اواخر ماه محرم سال‏یازدهم هجری، پیش از این که در بستربیماری افتد، سپاهی عظیم به فرماندهی ‏اسامة بن زید× برای گسیل بدین ناحیه فراهم‏ آورد.
ویژگی‏های سپاه
1 - سپاه زمانی راهی بود که حجاز و به ‏خصوص مدینه از سوی دشمنان داخلی‏شبه‏جزیره به شدت تهدید می‏شد. (3)
2 - فرماندهی آن را جوانی هجده ساله برعهده داشت.
3 - سپاهیان آن از مهاجران - به ویژه ‏مهاجران نخستین (4) - و افراد سرشناس ‏بودند.
4 - علی بن ابی‏ طالب‏ علیه السلام به دستور پیامبردر این لشکر حضور نیافت.
5 - بازگشت این سپاه نزدیک به دو ماه به‏ طول می‏ انجامید. (5)
6 - پیامبر سرپیچی کنندگان از حرکت‏ لشکر را لعن و نفرین کرده است. (6)
در فردای روز اعزام، رسول اکرم ‏صلی الله علیه وآله به ‏شدت تب کرد و در بستر افتاد. (7) و همین امرو نیز تهیه ساز و برگ جنگ و کمی سن‏ فرمانده بهانه سرپیچی عده ‏ای را سبب شد واز این زمان حرکت‏ سپاه دچار وقفه گردید. (8)
چون جمعی به فرماندهی اسامه اعتراض‏ کردند و آن را نکوهیدند، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:شما در گذشته نیز مانند امروز که این فرمانده ‏را سرزنش می‏کنید، فرماندهی پدرش را مورد ملامت قرار دادید ولی آگاه باشید به خداسوگند که او شایستگی فرماندهی راداراست. (9) سپس نیز فرمود: «لعن الله من‏تخلف عن جیش اسامة‏»; خدای لعنت کندکسی را که از شرکت در سپاه اسامه‏ سربتابد. (10)
با این همه، سپاهیان از اردوگاه جرف ×قدمی پیش ننهادند. به خوبی معلوم بود که‏علت درنگ سپاه سرپیچی تنی چند ازصحابیان با سابقه بود و نه افراد عادی سپاه.زیرا در آن صورت رفتار سپاهیان به شورش ‏عمومی تعبیر می‏شد و نه سرکشی فردی.
ابوبکر، عمر و ابوعبیده جراح و کسانی‏دیگر، همه به مدینه بازگشتند و اسامه چون‏ سپاه را آشفته و حال پیامبر را وخیم دید، درمدینه به رسول‏ خداصلی الله علیه وآله عرضه داشت: پدر ومادرم به فدایت‏باد، آیا اجازه می‏دهید چندروزی درنگ نمایم تا این که خداوند شما راشفا عنایت فرماید؟ حضرت فرمود: (خیر)حرکت کن و درنگ منما. عرض کرد: ای رسول‏خدا اگر حرکت کنم و شما در این حال باشید،قلبم اندوهگین خواهدبود. فرمود: حرکت کن به ‏سلامتی و پیروزی. عرض‏کرد: دوست ندارم حال ‏شما را از مسافران جویاشوم. فرمود: فرمان مرااجرا کن.
آنگاه پیامبرصلی الله علیه وآله‏ بی‏ حال گردید و اسامه ‏مهیای حرکت‏شد. چون پیامبرصلی الله علیه وآله به حال‏خود آمد، از موقعیت اسامه و سپاه سؤال‏نمود، به او گزارش دادند: او خود را آماده ‏حرکت می‏کند. پس پیوسته می‏فرمود: سپاه‏ را بفرستید. خداوند لعنت کند کسی را که درسپاه شرکت ننماید!
با این همه، کسان حاضر در پیرامون بستر رسول خداصلی الله علیه وآله به فرمان های آن حضرت‏ چندان عنایتی نداشته و گاه فرمانهای وی رابر منافع و اهداف خویش تفسیر و تحریف‏می‏کردند. (11) به خوبی معلوم بود که این اخلال‏و تمرد، جدی و فراتر از بهانه است.
رسول خداصلی الله علیه وآله با مشاهده کارشکنی درحرکت‏ سپاه، با آن که در تب شدیدی به سرمی‏برد، دیگر بار با حالت‏ خشم به مسجد آمد وضمن نکوهش عاملان کارشکنی، متخلفان ازحرکت‏ سریع سپاه را ملعون خواند. (12)
برای پیامبرصلی الله علیه وآله جای تردید نبود که ‏جمعی در انتظار مرگ اویند، اما هرچه تاکیداو برحرکت‏سپاه بیشتر می‏شد، سرپیچی‏ قوت می‏گرفت.
اسامه خارج شد در حالی که اصحاب درپیشاپیش او در حرکت‏بودند. در پایگاه‏«جرف‏» در حالی که ابوبکر و عمر و بیشترمهاجران (13) و نیز از انصار اسیدبن حضیر،بشیربن سعد و دیگر چهره‏ های سرشناس درلشکر بودند، فرستاده ام‏ایمن آمد و به اسامه ‏گفت: به مدینه بیایید که رسول خداصلی الله علیه وآله‏ وفات یافت. اسامه بی‏ درنگ بازگشت و پرچم‏ را در خانه رسول خداصلی الله علیه وآله گذارد و در آن‏ساعت، پیامبرصلی الله علیه وآله وفات یافته بود. (14)
حکمت اعزام سپاه اسامه
حرکت‏سپاه اسامه در زمانی رخ می‏داد که‏سرزمین حجاز و به خصوص مدینه موقعیتی‏ویژه داشت. آوازه اسلام سرزمین‏ های دور ونزدیک را فراگرفته بود. برای آنان که آهنگ‏ مخالفت و ستیز در سرداشتند در این زمان‏ بهترین موقعیت‏ برای شورش و هجوم به مرکزحکومت نوپای اسلامی فراهم بود، در نواحی واطراف تنی چند ادعای نبوت کرده و شماری‏را به گرد خویش داشتند. از اینان برخی به‏دستور پیامبرصلی الله علیه وآله سرکوب شدند. (15)
اسامه هجده ساله در حالی فرمانده ی‏بزرگ‏ترین سپاه آن روز را برعهده می‏گیرد که‏ بادارابودن کاردانی و توان فرماندهی، هنوزتجربه نظامی ندارد. رسول خداصلی الله علیه وآله در حال‏احتضار است و چون او رحلت کند و بیشترمهاجران و انصار در مدینه نباشند و خاندان اونیز سرگرم تجهیز پیامبر شوند، بهترین‏ فرصت‏ برای ضربه زدن از سوی مخالفان‏ فراهم خواهد بود. با این همه، پیامبرصلی الله علیه وآله درسخت‏ ترین حال بدون هیچ تردید برگسیل ‏این لشکر تاکید می‏ورزد.
حایز اهمیت این که رسول خداصلی الله علیه وآله‏ کسانی چون ابوبکر، عمر و تنی چند از دیگرمهاجران و انصار را که عامل هیچ گونه پیروزی ‏در جنگ‏ها نبوده ‏اند، در زمره سپاه قرارمی‏دهد. و حضور آنان را در مدینه لازم ‏نمی‏شمرد و بلکه به تاکید می‏خواهد که اینان‏ هرچه زودتر مدینه را ترک گویند. از طرفی ‏علی ‏علیه السلام را که عامل پیروزی‏ های متعدد بوده ‏است، در مدینه نزد خود نگاه می‏دارد. بایدپرسید: اگر پیران سالخورده لشکر اسامه بادارندگی تجربه نظامی و شجاعت ویژه در این ‏سپاه حضور یافته بودند، چرا به عنوان‏ فرمانده بر گزیده نشدند؟! چنان که نوشته‏ اند،کسی از مهاجران اولیه نماند مگر این که به ‏سپاه پیوست. از چهره ‏های سرشناس شهر ازجمله عمر، ابوبکر و ابوعبیده جراح و سعدبن ‏ابی ‏وقاص همه جزو سپاه بودند. (16)
جای شگفتی است که اعتراض به کمی سن‏اسامه در زمان حیات پیامبرصلی الله علیه وآله، بهانه‏ سرپیچی مهاجران قرار می‏گیرد و سپاه بیش‏از پانزده روز بدین سبب و نیز عذر بیماری‏ پیامبرصلی الله علیه وآله از رکت‏باز می‏ماند و پس از به ‏خلافت رسیدن ابوبکر، در کمتر از نیم روز،این بهانه با یک جمله پاسخ داده می‏شود وسپاه حرکت می‏کند! (17) آیا علت این امر جزاین است که هم اینک سران گروه مخالف همه‏در مدینه‏اند و فرد سرشناس دیگری در سپاه ‏باقی نمانده است تا پرچم مخالفت‏ برافرازد؟!زمانی نیز از ابوبکر شنیده می‏شد که: حتی اگر بپندارم که درندگان مرا پاره پاره کنند،ماموریت‏سپاه اسامه را چنانچه رسول‏خداصلی الله علیه وآله دستور داده است، به انجام‏می‏رسانم، گرچه جز من کسی باقی نماند. (18)
اگر عذر تاخیر نخست آن‏ها نگرانی ازرحلت پیامبرصلی الله علیه وآله است، بایست ‏به موجب‏ این اندوه، دست کم سران ایشان در تشییع وغسل و دفن پیامبرصلی الله علیه وآله شرکت می‏جستند;حال آن که محققان و تاریخ نویسان اشاره ‏ای‏ به شرکت ایشان در تجهیز پیامبرصلی الله علیه وآله ‏نکرده ‏اند!
افزون براین، چگونه می‏توان پذیرفت که‏آنان در زمان حیات حضرتش به عذر اندوه‏رحلت پیامبر، آن بزرگوار را با سرپیچی ازشرکت در سپاه چنان بیازارند که حضرت،ایشان را لعن و نفرین کند!
دیگر آنکه تمرد برخی از صحابیان ازپیروی دستور اکید رسول خداصلی الله علیه وآله آن‏ها رابیش از پیش به مسلمانان می‏شناساند و مرز نفاق و ایمان را برایشان روشن می‏ساخت. درآن صورت هرکس نمی‏خواست از علی ‏علیه السلام درآینده جانبداری کند، بهانه ‏ای نداشت. زیرا رسول اکرم ‏صلی الله علیه وآله دوستداران راستین خود وافراد متظاهر را به ایشان شناسانده بود.
_____________________________
1 - شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 197.
2 - همان، ج 12، ص 83.
× اسامه فرزند زید بن حارثه است. زید در عصر جاهلیت،در یکی از نبردهای قومی اسیر شد و در بازار عکاظ به حکیم‏بن حزام فروخته شد. حکیم او را به خدیجه داد و او نیز زیدرا به پیامبر(ص) بخشید. پدر زید فرزندش را از آن حضرت‏طلب کرد. پیامبر(ص) زید را به اختیار خود نهاد و او ماندن‏نزد رسول خدا(ص) را برگزید. زید بن حارثه پس از علی(ع)اولین مردی بود که اسلام آورد و نماز گزارد. (سیره‏ابن‏هشام، ج 1، ص 264) مادرش ام ایمن کنیز آزاد شده‏رسول‏خدا(ص) است. اسامه در اواخر سلطنت معاویه‏درگذشت.
3 - الکامل، ج 2، ص 318; تاریخ طبری، ص 225.
4 - سیره ابن هشام، ج 2، ص 642; النص و الاجتهاد، ص‏12.
5 - در ایام خلافت ابوبکر، سپاه اسامه راهی شام شد وپس از چهل یا هفتاد روز به مدینه بازگشت.
6 - شرح ابن ابی‏الحدید، ج 2، ص 20; المراجعات، ص 275و 276; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29.
7 - اعزام رسمی سپاه در ماه صفر و تدارک لشکر در ماه‏محرم بوده است.
8 - تاریخ طبری، ج 3، ص 186; شرح ابن ابی‏الحدید، ج 1،ص 159 - 162، به نقل دایرة‏المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، ص‏225.
9 - البدایة و النهایة، ج 5، ص 222; تاریخ طبری، ج 2، ص‏224، چاپ بیروت; دارالکتب، ج 3، ص 184; الکامل، ج 2، ص‏317، دار صادربیروت.
10 - شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 6، ص 52;داراحیاءالکتب العربیة، ج 2، ص 20; المراجعات، ص 275 و276; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29.
×× محلی در پنج کیلومتری مدینه در راه شام.
11 - مسند احمدبن حنبل، ج 1، ص 356; الطبقات الکبری،ج 2، ص 217، 242 - 245; تاریخ طبری، ج 3، ص 192 و 193.ابن ابی‏الحدید در تایید نظر شیعه می‏گوید: می‏توان احتمال‏داد که فراخواندن اسامه از اردوگاه و جلوگیری از حرکت‏سپاه وی توسط برخی از همین حاضران پیرامون بسترپیامبر(ص) به قصد اعمال برخی اغراض انجام گرفته باشد.(شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 82 - 90.
12 - شرح ابن ابی‏الحدید، ج 2، ص 20; المراجعات، ص‏275 و 276; ملل و نحل شهرستانی، مقدمه چهارم، ص 29.
13 - انساب الاشراف، ج 1، ص 474، حدیث 955، تحقیق‏دکتر محمد حمیدالله، دارالمعارف مصر، 1359 ق. پنج مجلد.
14 - الطبقات الکبری، ج 2، قسمت اول، ص 136 و 137،چاپ لیدن، ج دوم، ص 189 - 191، چاپ بیروت; المغازی، ج 3،ص 856، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، مرکز نشردانشگاهی، پنج مجلد; شرح نهج‏البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 6،ص 52 و ج 1، ص 160، 20 جلدی.
15 - تاریخ طبری، ج 2، ص 224 - 226، دارالکتب بیروت;الکامل، ج 2، ص 318، دارصادر.
16 - شرح نهج‏البلاغه، ابن‏ابی‏الحدید، ج 1، ص 159، چاپ‏دارالکتب العلمیه، بیروت، ج 2، ص 21 و ج 17، ص 177;الکامل، ج 2، ص 317; الطبقات، ج 4، ص 46 و 136; تهذیب ابن‏عساکر، ج 2، ص 391، ج 3، ص 215; کنزالعمال، ج 5، ص 312;تاریخ خمیس، ج 2، ص 172; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 93;حیاة محمد، حسنین هیکل، ص 467; الاصابة، ابن حجر، ج 8،ص 124; تاریخ ابن اثیر، ج 2، ص 317 - 321; المغازی، ج 3،ص 1118، چاپ اعلمی، بیروت; تاریخ طبری، ج 2، ص 224:چاپ بیروت.
17 - گروهی عمر را به وساطت نزد ابوبکر فرستادند که‏به جای اسامه فرد دیگری را نصب کند. ابوبکر خشمناک‏می‏گوید: ای فرزند خطاب! پیامبر(ص) او را به فرماندهی‏نصب فرموده و تو به من فرمان می‏دهی او را عزل کنم! آنگاه ‏خود به اردوگاه می‏رود و بی‏درنگ اسامه را راهی می‏سازد.(الکامل، ج 2، ص 335; الطبقات الکبری، ج 2، قسمت 1، ص‏137; البدایة و النهایة، ج 6، ص 305; تاریخ طبری، ج 2، ص‏246; تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 117.
18 - تاریخ طبری، ج 2، ص 245، دارالکتب بیروت; الکامل،ج 2، ص 334، دارصادر، بیروت.