روضۀ سنگین ارباب؛ از زبان حضرت ام المصائب...

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

 آن گونه را به خاک منه، معجرم که هست
حیف از سر تو نیست بیفتد؟ سرم که هست
گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر
تا سر نهی به زانوی او، مادرم که هست
پس آن همه فرشتۀ سایه فروش کو؟
یادم نبود، غصه نخور، چادرم که هست
تو «دخترم» نگو که دگر دختر منند
این خیل پا برهنه به دور و برم که هست
دارم سپاه بهر تو می‌آورم حسین
گیرم تو بی سپاه شدی، لشکرم که هست
گفتم به دست خویش طلای مرا ببر
گفتی طلا برای تو انگشترم که هست

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page