چشم تو از بس که گریه کرد نظر شد
عالم بالا ز گریۀ تو خبر شد
صیغۀ عقد اخوّتت به که خواندند؟
عمر تو مثل مسیح، صرف سفر شد
جای تنت خون تو به اوج فلک رفت
حالت معراج تو به نوع دگر شد
پیر نگشته، خضاب از چه پسندی؟
آب نخورده، لبت برای چه تر شد؟
بانگ خدا محض تو تسلّی شه گشت
حنجرۀ کوچک تو واسطهگر شد
چند فرشته شدند خندۀ تلخت
آن لب خشکیدهات مسیر گذر شد
بر سر دست حسین، یک سر و گردن
سر شدی و عمر چشمهای تو سر شد
اصغر یا اکبر، این اسم مهم نیست
هر چه تجلّی است زیر نور پدر شد
جای تنت خون تو به اوج فلک رفت
(زمان خواندن: 1 دقیقه)