متن ادبی «کوچکِ بزرگ»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

عباس محمدی
در ابتدای مهربانی خداوند، متولد شدی. تمام رودها، به استقبالت آمدند؛ چنان‏که به استقبال اقیانوس‏ها می‏روند. دست‏هایت را تمام قطره‏های باران، آرزو می‏کنند. آغاز آفرینش تو، با نغمه‏های غمگین داوود آمیخته شد.
تو، کوچک‏ترین پرنده‏ای هستی که هفت آسمان، برای زیارتش، خاک زمین را بوسه‏باران کرده‏اند. قاصدک‏ها از دورترین فصل‏ها آمده‏اند تا خاک قدمت را برای تربت چشم‏های تشنه باران ببرند. زمین، قدمگاه قدم‏های کوچک تو شد تا قطره‏های بی‏ریای باران، با تمام وجود بر تنش بوسه بزنند.
پرنده‏ها، زایران همیشه عاشقت شدند تا بوی آسمانی تو را برای تمام درخت‏ها سوغات ببرند.
تو آمدی تا هوا را تشنه‏تر کنی از آفتاب‏های سوزان عراق.
آمدی تا باغ‏ها از عطر نفس‏های تو، هوای شکفتن به سرشان بزند. عشق و وفاداری، در پیراهن کوچک تو وزیدن گرفت و شهادت، نشانه ولادتت شد.
تو آمدی تا با حنجره کوچکت، تمام تیرهای تشنه را کودکانه سیراب کنی. تا سطر سطر بی‏عدالتی‏ها را با خونت، در دفتر همیشه باز تاریخ بنویسی.
تو آفریده شدی تا از خون زلالت، کهکشان کهکشان ستاره روشن شود و آسمان، با عطر خون تو تا روز وعده داده شده، بر پا بایستد و در خویش فرو نریزد از شرِم خون به آسمان پاشیده شده تو.
دست‏های کوچک تو، ستون آسمان‏ها شد و صدای گریه‏ات، لالایی گهواره‏های بی‏فرزند.
تو کوچک‏ترین پرنده‏ای هستی که آسمان‏ها در لبخندش گم شده‏اند.
تو از معجزه‏های خداوندی؛
تو آفریده شده‏ای تا در کوتاه‏ترین زمان ممکن، راه رستگاری را به دیگران بیاموزی؛ تو کوچک‏ترین آموزگاری هستی که بزرگ‏ترین عشق را به ما آموخت.