سرانجام فلاکت بار ابرهه

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 سنگی از سوی آن پرندگان به بدن ابرهه اصابت کرد و او مجروح شد، اطرافیانش او را کمک کردند و از صحنه خارج ساختند، ولی زخم بدن او آن چنان تولید مثل کرد، که جزء جزء و بندبند بدنش از او جدا می شد و به زمین می ریخت، و سراسر بدنش به چرک و خون آلوده شده بود. او را با این وضع وارد صنعاء کردند (شاید زنده ماندن او تا آن وقت، برای این بود که بیچارگی و ذلت او مایه عبرت دیگران شود) او را دیدند همانند جوجه پرنده، ضعیف و ناتوان شده با این که قبلا بلندقامت و چاق بود. او همچنان در میان درد و رنج می نالید، و در حالی که بر اثر سرایت زخم، سینه اش به طرف قلبش سوراخ شده بود چشم از این جهان فرو بست.

هنگامی که پرندگان از طرف دریای سرخ به سوی لشگر ابرهه هجوم آوردند، حضرت عبدالله فرزند عبدالمطلب بر فراز کوه ابوقُبیس آن ها را دید، نزد پدر آمد و گفت: پدر! ابری سیاه از ناحیه دریا دیده می شود که به سوی سرزمین ما می آید.
عبدالمطلب خرسند شد و صدا زد: ای گروه قریش به خانه های خود بازگردید که نصرت الهی به سراغ شما آمد.
این حادثه عجیب در همان سال تولد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رخ داد، و به قدری مهم بود که صدای آن در همه جا پیچید، و اعراب آن سال را عام الفیل (سال فیل) نامیدند.
پس از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خداوند این ماجرا را به صورت فشرده با نزول سوره فیل (صد و پنجمین سوره قرآن) در مکه نازل کرد:
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ - اَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ - وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ - تَرْمِیهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّیلٍ - فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولٍ؛
آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران (لشکر ابرهه) چه کرد؟ آیا نقشه آنها را در تباهی قرار نداد؟ و بر سر آنها پرندگان را گروه گروه فرستاد، که با سنگهای ریز سجیل (سنگی که نه همچون گِل، سست است و نه همچون سنگ، سخت است) آن ها را هدف قرارمی دادند، به طوری که سرانجام آنها را همچون کاه خورده شده (و متلاشی) قرار داد.
این بود سرنوشت کسی که نعره مغرورانه اش گوش فلک را کر کرده بود، آن چنان او و لشگرش متلاشی شدند که در تاریخ بی نظیر بود، به تعبیر قرآن مانند عَصْف مَأکُول (کاه خورده شده) گشتند.