13 - ماجرای اصحاب اخدود، و مکافات عمل آن ها

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

 در قرآن در سوره بروج، پنج آیه (از آیه 4 تا 8) پیرامون ماجرای دردناک شهادت مسیحیان با ایمان، در نجران، که قبل از ظهور پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رخ داد آمده است که به داستان اصحاب اخدود معروف است، نظر شما را به این سرگذشت، که از سویی درس ایثار و فداکاری به ما می آموزد، و از سوی دیگر تابلو واژگونی و مکافات عمل ستمگران شکنجه گر را به ما نشان می دهد جلب می کنیم:
قبلاً گفتیم تاریخ یهود عنود، پر از جنایات وحشتبار است، یکی از آن جنایات هولناک، سوزاندن حدود بیست هزار نفر از مؤمنان مسیحی نجران در کوره های آدم سوزی است که به وجود آورده بودند. توضیح این که:
ذونواس آخرین طاغوت از سلسله قبیله حِمیَر بود که بر سرزمین یمن سلطنت می کرد و خود را یوسف می نامید، او یهودی بود، و افراد قبیله حِمیَر و سایر مردم یمن را به این آیین دعوت کرد، و همه از او پیروی کردند و سراسر کشور پهناور یمن پیرو آیین یهود شدند.
ولی در قسمت مرزی بین حجاز و یمن منطقه وسیعی به نام نجران، دارای هفتاد دهکده، وجود داشت که جزء کشور یمن بود، اما تبلیغات مسیحیان به آن جا راه یافت، و مردم آن جا به آیین مسیحیت گرویدند.
ذونواس که یک طاغوت گردنفراز بود و اگر می توانست می خواست همه دنیا را تحت تسخیر خود در آورد، تصمیم داشت که همه مردم یمن، پیرو همان آیین یهود باشند که خود طرفدار آن بود.
در این شرایط، مردی مسافر از نجران به صنعاء آمد و یک راست به طرف قصر ذونواس حرکت کرد، وقتی به قصر رسید، به دربانان گفت: من از نجران به اینجا آمده ام و حامل پیام مخصوص برای شاه هستم.
وزیر دربار گفت: ملاقات با اعلی حضرت ممنوع است، ولی تو که این گونه اصرار داری، صبر کن تا وقتیکه شاه از قصر خارج می شود، ترتیب ملاقات تو را با او خواهم داد.
وزیر دربار ماجرا را به ذونواس گزارش داد، سرانجام مرد مسافر به حضور او رسید، ذونواس از او پرسید: چه خبر؟
مرد مسافر: من از نجران می آیم، در آن جا حادثه ناگواری رخ داده که اگر به طور جدی وسریع از آن جلوگیری نشود، ترس آن است که به سایر شهرهای یمن سرایت کند، و سراسر یمن، بلکه جهان را بگیرد.
ذونواس: آن چه حادثه ای است؟!
مرد مسافر: مدتی است دین تازه ای به نام نصرانیت وارد نجران شده، بت پرستان نجران آن را با آغوشی باز پذیرفته اند، و گروه گروه به آن گرویده اند، جمعی از یهودیان نیز آن را پذیرفته اند، و آن جماعت از یهود که بر یهودیت باقی مانده اند، به انواع شکنجه ها گرفتارند، هرگاه اعلیحضرت ذونواس به فریاد ما و مردم نجران نرسد، نجران از دست رفته است.
ذونواس، پس از بررسی علل نفوذ مسیحیت به نجران، در حالی که آتش خشم از درونش شعله می کشید، تصمیم گرفت مردم نجران را که به مسیحیت گرویده اند با سخت ترین شکنجه ها سرکوب و نابود کند، تا به آیین یهود برگردند. به دنبال این تصمیم با لشگری مجهز و انبوه به طرف نجران حرکت کرد و شهر را محاصره کرد و به زودی بر آن مسلط شد. ذونواس در آغاز علما و بزرگان نجران را جمع نموده و با آن ها به مذاکره پرداخت، و به آن ها گفت: به ما چنین خبری رسیده است. تا تیغ در میان شما نینداخته ام، به آیین یهود بازگردید.
علماء و بزرگان گفتند: آیین نصرانیت در اعماق دل و جان ما نفوذ کرده، به طوری که محال است از آن دست برداریم.
ذونواس وقتی که سرسختی و استقامت آن ها را دید، دستور داد خندق ها و گودال های بزرگی را حفر کنند، و درون آن ها را پر از هیزم نموده، و آتش های شعله ور به وجود آوردند.