ابوجعفر، آمد تا خواب را در چشمهای زمین مچاله کند.
جمعه بود و نخستین روز ماه رجب
جمعه بود و نخلستانهای مدینه، چشم امید بر میلاد میوه دل پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند. پیامبر صلی الله علیه و آله ، چشم به راه تولد باقرالعلوم بود.
«رسیدن من و اقبال آن همایون فال *** چنان فتاد مطابق در آن خجسته حریم»
نوزاد نور می آمد تا هادی الرشاد همه باشد.
باقرالعلوم، او که از دو سو به پیامبر می پیوست، می آمد تا علم ظنون را مسحور علم و فنون خود سازد.
میآمد تا عِلم لدّنی را علی التفصیل و علی التحقیق در دسترس تاریخ قرار دهد.
ابوجعفر، او که وارث هاشمیان است و علویان و فاطمیان، می آمد تا راستگوترین لهجه ها و جذاب ترین چهره ها را نشان بشر بی ریشه و بی شرم زمانه دهد.
می آمد تا کوربختان و شور چشمان کور دل را محو تماشای عرفان «علی الیقین» خود سازد.
ابو جعفر می آمد تا سلام محمد صلی الله علیه و آله را به کربلا برساند. می آمد تا بار دیگر، جابر بن عبد الله انصاری را مست از رایحه هستی بخش محمد صلی الله علیه و آله کند.
درود بر تو یا ابوجعفر که علم نبوی و فطرت علوی را در هم آمیختی تا بزرگان و مهترانی چون «حَکَم بن عَتَیْبه»، مُهر خاموشی بر زبان زنند و مُهر مِهْر جویی بر گمان.
درود بر تو که در برابر حشمت تو، هشام بن عبدالملک، ناگزیر به گریز میشد که گرمای چشمان تو گیرا بود و منطق تبسّم تو، توفنده و خروشنده.
محمد کامرانی اقدام
متن ادبی «هادی الرشاد»
(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)