متن ادبی «هادی الرشاد»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

ابوجعفر، آمد تا خواب را در چشم‏های زمین مچاله کند.
جمعه بود و نخستین روز ماه رجب
جمعه بود و نخلستان‏های مدینه، چشم امید بر میلاد میوه دل پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله داشتند. پیامبر صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله ، چشم به راه تولد باقرالعلوم بود.
«رسیدن من و اقبال آن همایون فال   ***   چنان فتاد مطابق در آن خجسته حریم»
نوزاد نور می ‏آمد تا هادی‏ الرشاد همه باشد.
باقرالعلوم، او که از دو سو به پیامبر می‏ پیوست، می‏ آمد تا علم ظنون را مسحور علم و فنون خود سازد.
می‏آمد تا عِلم لدّنی را علی التفصیل و علی التحقیق در دسترس تاریخ قرار دهد.
ابوجعفر، او که وارث هاشمیان است و علویان و فاطمیان، می‏ آمد تا راستگوترین لهجه‏ ها و جذاب‏ ترین چهره ‏ها را نشان بشر بی ریشه و بی شرم زمانه دهد.
می ‏آمد تا کوربختان و شور چشمان کور دل را محو تماشای عرفان «علی ‏الیقین» خود سازد.
ابو جعفر می ‏آمد تا سلام ‏محمد صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله را به کربلا برساند. می‏ آمد تا بار دیگر، جابر بن عبد الله انصاری را مست از رایحه هستی ‏بخش محمد صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏ آله کند.
درود بر تو یا ابوجعفر که علم نبوی و فطرت علوی را در هم آمیختی تا بزرگان و مهترانی چون «حَکَم بن عَتَیْبه»، مُهر خاموشی بر زبان زنند و مُهر مِهْر جویی بر گمان.
درود بر تو که در برابر حشمت تو، هشام بن عبدالملک، ناگزیر به گریز می‏شد که گرمای چشمان تو گیرا بود و منطق تبسّم تو، توفنده و خروشنده.
محمد کامرانی اقدام