خوردیم عمری نانِ دربار نجف را

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

 

خوردیم عمری نانِ دربار نجف را
گشتیم هر شب کوچه بازار نجف را
من عاشق این شهرم و دارم همیشه
در کیف پولم چند دینار نجف را
خالق به میزان محبت در گل ما
بالا و پایین کرده مقدار نجف را
انگشتر دُر دوست دارم چونکه هر روز
در دست خود میبینم آثار نجف را
اول نجف شد خلق، بعد از آن خداوند
در عرش خود آورد تکرار نجف را
ایوان طلا، به به، زبانم بند آمد
باید ببوسم دست معمار نجف را
قطعاً علی قبلست، ازروی تقیه
کعبه به دوشش می کشد بار نجف را
باید ملائک در ادامه می کشیدند
تا انتهای عرش دیوار نجف را
از پشت مرز شهر مهران می توان دید
در چهره ما شوق دیدار نجف را
بالاتر از گنبد نمی چرخد کبوتر
باید نشست و دید اسرار نجف را
ای کاش مثل صحن بانو کرده بودند
صحن حسن جان چند هکتار نجف را
بوسیده تا کرب و بلا در راه مشای
حتی زمین هم پای زوار نجف را

شاعر: نوید پورمرادی