آیا میدانید چرا امیرالمؤمنین با حضرت امّ البنین (علیهما السلام) ازدواج نمود؟

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

مرحوم شیخ محمّد مهدی حائری در کتاب «معالی السّبطین» می‌نویسد:
مرحوم ملاّ آقا دربندی در «اسرار الشّهادة» می‌نویسد:
روز عاشورا زهیر بن قین نزد عبدالله بن جعفر بن عقیل آمد و گفت: برادرم! پرچم را به دست من ده. عبدالله گفت: مگر من در حمل آن کوتاهی کرده‌ام؟ زهیر گفت: خیر، ولی به آن نیاز دارم. پس پرچم را گرفت و نزد حضرت عبّاس علیه ‌السلام رفت و عرض کرد: ای فرزند امیرالمؤمنین(علیه السلام)! می‌خواهم حدیثی برایت نقل کنم.
ای اباالفضل، بدان! قبل از آن که پدرت امیرالمؤمنین علیه‌ السلام با مادرت امّ‌ البنین (علیهاالسلام) ازدواج کند، برادرش عقیل را خواست، و عقیل کسی بود که از انساب عرب، کاملاً آگاهی داشت. پس به عقیل فرمود: برادرم! می‌خواهم زنی را برای من خواستگاری کنی که از خاندانی شریف و با حسب و نسب و معروف به شجاعت باشد تا از او فرزندی به دنیا آید که شجاع باشد و بتواند فرزندم حسین را در کربلا یاری کند و جانش را فدای او نماید. پس زهیر عرض کرد: (ای اباالفضل) پدرت تو را برای چنین روزی خواسته بود، پس در دفاع از همسران برادرت و برادرانت کوتاهی نکن.
در این هنگام حضرت عبّاس علیه ‌السلام با شنيدن اين سخن به جوش آمد و چنان پا در ركاب زد كه تسمه ركاب پاره شد و فرمود: اى زهير! آيا با اين سخن مى‌خواهى به من جرأت دهى؟! سوگند به خدا، فداكارى خود را به گونه‌اى ابراز كنم كه هرگز نظيرش را نديده باشی.

متن عربی روایت :
قال مولی آقا الدّربندی رحمه الله فی «أسْرارالشهادة»: اَقْبَلَ زُهَیْرُ بْنُ القَیْنِ اِلَی عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَقیلٍ وَقالَ لَهُ: یا اَخی! ناوِلِنِی الرّایَةَ . فَقالَ عبدُالله: أ تَرَی فِیَّ قُصُوراً فی حَمْلِها؟ فَقالَ: لا، وَلکِنْ لی حاجةً اِلَیها.
فأخَذَ الرّایَةَ وَأقبَلَ، وَفی یَدِهِ رایةٌ حَتَّی وَقَفَ العبّاسَ، وَقالَ: یَابْنَ امیرالمؤمنین! اُریدُ أن اُحَدِّثَکَ بِحَدیثٍ وَعَیْتُهَ.
فَقالَ: إعْلَمْ یا أبَاالفضل! إنَّ أباکَ أمیرَالمُؤمنینَ لَمّا أرادَ أنْ یَتَزَوَّجَ بِأُمِّکَ اُمِّ البَنین، بَعَثَ إلی اَخیهِ عَقیلاً وَکانَ عارِفاً بِأنْسابِ الْعَرَبِ. فَقال: یا أخی! اُریدُ مِنْکَ أنْ تَخطُبَ لی إمْرأةً مِنْ ذَوِی الْبُیُوتِ وَالْحَسَبِ وَالنَّسَبِ وَالشَّجاعَةِ لِکَیْ أُصیبَ مِنْها وَلَداً یَکُونُ شُجاعاً عَضُداً یَنْصُرُ وَلَدِیَ الحُسَینَ علیه‌السّلام لِیُواسِیَ بِنَفْسِهِ فِی طَفِّ کربلا، وَقَدِ ادَّخَرَکَ اَبُوکَ لِمِثْلِ هذَا الْیَومِ، فَلا تُقَصِّرْ عَنْ حَلائِلِ اَخیکَ وَعَنْ اَخَواتِکَ.
قالَ: فَارتَعَدَّ العَبّاسُ وَتَمَطَّی فی رکابَیْهِ حَتَّی قَطَعَهُما وَقالَ: یا زُهَیر! أتُشَجِّعُنی فی مِثلِ هذَا الْیَومِ؟ وَاللهِ لَأُرِیَنَّکَ شَیئاً ما رَأیْتَهُ قَطُّ.

منبع : معالی السبطین، ج۱، ص۴۲۸