279- داستان حاج موصلی

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

در دارالسلام نقل است که در شهر موصل مردی بود بنام احمد بن حمدون که از دشمنان علی (علیه السلام) بود یکی از اهل موصل عازم مکه شد.
پس برای وداع نزد او رفت و گفت: قصد حج دارم شما را حاجتی هست؟ احمد بن حمدون گفت: مرا حاجتی مهم است و بر تو آسان است چون حج را تمام کردی و به مدینه رفتی و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردی از من پیام به او برسان و بگو: یا رسول الله چه چیز علی بن ابی طالب شما را خوش آمد تا آن که دخترت فاطمه (سلام الله علیها) را به او تزویج کردی بزرگی شکمش یا باریکی ساق پایش یا بی مویی جلوی سرش و قسم داد او را که این پیام مرا برسان.
چون حاج موصلی وارد مدینه شد این مطلب را فراموش کرد.
پس امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در خواب دید به او فرمود: پیام احمد بن حمدون را چرا نرساندی؟
حاج موصلی از خواب بیدار شد به حرم مطهر رفت و پیام او را رساند و برگشت به منزل و خواب دید امیرالمؤمنین (علیه السلام) را که دست او را گرفت و برد او را به منزل احمد بن حمدون و درب را باز کرد و سر او را با کارد برید و کارد را با پارچه ای پاک کرد. و سپس آمد نزدیک سقف درب خانه دست خود را بلند کرد و کارد را آنجا گذاشت، پس حاج موصلی از خواب بیدار شد، مضمون صورت خواب را یاران او تاریخ گذاشتند و نوشتند.
حاکم موصل از خواب بیدار شد و برای رسیدگی به قضیه همسایگان احمد بن حمدون و پاره ای اشخاص دیگر را به حبس انداخت و از این مطلب اهل موصل تعجب نمودند و سلطان نیز متحیر مانده بود و همسایگان تا ورود قافله حاجیان از مکه در حبس دیدند، از سبب حبس آنها سؤال کردند گفته شد: که در فلان شب احمد بن حمدون در خانه خود کشته شده و قاتل معلوم نشده است.
حاجی موصل به یاران خود گفت: صورت خواب را که در مدینه نوشته بودند بیرون آوردند چون تاریخ را ملاحظه کردند شب قتل را با تاریخ خواب نامه موافق دیدند.
پس حاجی موصلی با یاران همگی به سوی خانه مقتول راه افتادند و پارچه خونین را در همان مکان با کارد مشاهده کردند بر همه آن ها صدق خواب معلوم شد و محبوسین رها شدند و اهل مقتول ایمان به ولایت پیدا کردند از الطاف خدا بر بندگانش.(1)
**************************************
1) مناقب اهل بیت، ص 216 و 217.