حکم موردی که قاتل با اقرار خویش دیگری را مبرا سازد

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

علی بن ابراهیم عن ابیه قال اخبرنی بعض اصحابنا، رفعه ابی ابی عبدالله (علیه السلام) قال: اتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) برجل وجد فی خربه و بیده سکین ملطخ بالدم، و اذا رجل مذبوح یتشحط فی دمه، فقال امیرالمؤمنین (علیه السلام): ما تقول؟ قال: یا امیرالمؤمنین انا قتلته قال: اذهبوا به فاقتلوه به. فلما ذهبوا به لیقتلوه به اقبل رجل مسرعاً فقال: لاتعجلوا وردوه الی امیرالمؤمنین (علیه السلام) - فردوه، فقال: والله! یا امیرالمؤمنین ما هذا صابحه انا قتلته، فقال امیرالمؤمنین (علیه السلام) للاول ما حملک علی اقرارک علی نفسک و لم تفعل؟ فقال: یا امیرالمؤمنین و ما کنت استطیع ان اقول: و قد شهد علی امثال هؤلاء الرجال و اخذونی و بیدی سکین ملطخ بالدم، و الرجل یتشحط فی دمه و انا قائم علیه و خفت الضرب فاقررت. و انا رجل کنت ذبحت بجنب هذه الخربه شاه و اخذنی البول، فدخلت الخربه فرایت الرجل یتشحط فی دمه، فقمت متعجباً فدخل علی هؤلاء فاخرونی؛ فقال امیرالمؤمنین (علیه السلام): خذوا هذین، فاذهبوا الی الحسن و قصوا علیه قصتهما و قولوا له: ما الحکم فیهما؟ قال: فذهبوا الی الحسن و قصوا علیه قصتهما، فقال الحسن (علیه السلام) قولوا لامیرالمؤمنین (علیه السلام): ان هذا ان کان ذبح ذلک فقد احیا هذا، و قد قال عزوجل: و من احیاها فکانما احیا الناس جمیعاً(1)، یخلی عنهما و تخرج دیه المذبوح من بیت المال؛(2)
علی بن ابراهیم از پدرش از برخی اصحاب در حدیثی مرفوع که امام صادق (علیه السلام) می رسد نقل کرده که آن حضرت فرمود: مردی را خدمت امیرمؤمنان (علیه السلام) آوردند که با چاقویی خون آلود در خرابه ای او را یافته بودند، در حالی که مردی که در خون خود دست و پا می زد، در همان خرابه سرش بریده شده بود امیرمؤمنان به آن مرد گفت: چه می گویی؟ جواب داد: من آن را کشته ام ای امیرمؤمنان، حضرت فرمود: ببریدش و در مقابل این قتل او را بکشید، چون او را بردند تا بکشندش، مردی با عجله آمد و گفت: عجله نکنید، دست نگه دارید و او را نزد امیرمؤمنان برگردانید، چون او را برگرداندند آن مرد گفت: ای امیرمؤمنان به خدا سوگند این مرد بی گناه است و من او را به قتل رسانده ام، امیرمؤمنان به مرد اولی گفت: چرا اقرار کردی در حالی که تو نکشته بودی؟ آن مرد گفت: ای امیرمؤمنان، چگونه می توانستم این حرف را بزنم و منکر قتل شوم، در حالی که این مردان علیه من شهادت داده بودند و مرا در حالی که چاقوی خون آلود در دست داشتم و این کشته هم در خون خود می غلتید و من بالای سر او بودم، دست گیر کرده بودند، ترسیدم که مرا بزنند، لذا اقرار کردم، حقیقت این است که من در کنار این خرابه مشغول سر بریدن گوسفندی بودم، و چون بول بر من فشار آورد جهت رفع حاجت به داخل خرابه رفتم و با این صحنه روبه رو شدم.
امیرمؤمنان (علیه السلام) دستور داد: این دو نفر را نزد فرزندم حسن ببرید و قصه آنان را به او بازگو کنید و از وی بپرسید، حکم این دو چیست؟
آن دو را نزد امام حسن (علیه السلام) بردند و داستان را برایش تعریف کردند، امام حسن (علیه السلام) فرمود: به امیرمؤمنان بگویید: این فرد (قاتل) اگر چه مرتکب شده و کسی را به قتل رسانده، ولی آن یکی را از کشتن نجات داده و او را زندگانی بخشیده است، و خداوند عزوجل فرموده است: و هر که نفسی را حیات بخشد و زنده کند گویا همه مردم را زنده کرده و باعث حیات همگان شده است هر دو آزاد شوند و دیه مقتول از بیت المال پرداخت گردد.
***********************************
1) مائده، آیه 32.
2) فروع کافی، ج 4، ص 289، ح 2.