نقد نظریه استاد جوادی آملی

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

استاد جوادی آملی در جایی راجع به روش تفسیری حضرت علامه پس از تحلیل چگونگی استفاده از آیات و تضارب آنها با یک دیگر چنین می گوید:
قبل از این که آیه را خوب بررسی کنند، روایت را در کنار آیه می گذاشتند. براهین عقلی را به عنوان یک منظار که دید بدهد نه خط، در نظر می آوردند، با این دید عقل بین آیات قرآن را تفسیر می کردند، نه این که روایت را اصل قرار بدهند و قرآن را بر اساس آن تفسیر کنند، بلکه روایات را پلی می کردند، برای فهم و تفسیر قرآن، و بین این دو خیلی فرق است.
در این که علامه روایات را به عنوان اصل قرار نمی دادند، تردیدی نیست، بلکه از مسائل بارز و روشن شیوه تفسیری علامه می باشد. اما به نظر ما این مسئله که صاحب نظریه فوق گفته اند روایات را پلی کردند برای فهم و تفسیر قرآن در مظان رد و انکار است. با رویکرد به دلایلی که گذشت و دلایلی که خواهد آمد، در می یابیم که روایات، هیچ گاه به عنوان پلی برای فهم و تفسیر آیات در شیوه و کارکرد تفسیری علامه، به کار گرفته نشدند، بلکه در موارد متعددی صاحب المیزان بیان و فهم خود را از آیات، پلی کردند در جهت فهم روایات و نمونه هایش نیز بیان شد.
3. سومین دلیل که شایسته است در جهت اثبات ادعای گذشته که - همانا نقش تأییدی و شهودی روایات در تفسسیر آیات به وسیله صاحب المیزان می باشد - مورد توجه قرار گیرد این است که: اگر علامه از روایات به عنوان کلیدها و حتی پیش فهم هایی برای تفسیر آیات استفاده می کردند به حکم عقل و منطق می بایستی قبل از پرداختن به تفسیر، ارائه، بررسی و تحلیل و تفسیر روایات می پرداخت، آن گاه با استفاده از پرداختن به تفسیر، ارائه، بررسی و تحلیل و تفسیر روایات می پرداخت، آن گاه با استفاده از فهمی که از بررسی روایات یک باب در حوزه تفسیر آن به دست می آرود، به تفسیر قرآن همت می گماشت و حال آن که می بینیم شیوه کارکرد علامه کاملاً خلاف این هست. ایشان پس از تفسیر آیات بدون اشاره به این که ما در فهم خود از فلان روایت استفاده کرده ایم و حتی هم عرض و شانه به شانه بحث های فلسفی، اجتماعی، علمی و اخلاقی بحثی نیز تحت عنوان بحث روایی آورده که خواننده به نگاهی گذرا به بخشی از این بحث های روایی، در خواهد یافت که این بحث ها صرفاً به منظور تأیید، شاهد و با تقویت مباحث تفسیری صورت گرفته و حتی در پاره ای موارد گمان آن می رود که ارائه مباحث روایی از سر تیمن و تبرک است.
حال اگر این سؤال پیش آید که شاید علامه قبل از پرداختن به تفسیر، روایات مربوط به آیات را کاملاً بررسی کرده، رأی تفسیری خویش را از آنها استنباط و استخراج نموده باشد، آن گاه در پایان آن روایت را در بخش مستقلی تحت عنوان بحث روایی آورده است؟ در پاسخ خواهیم گفت: چطور ممکن است علامه آرای تفسیری موجود در المیزان را منتسب به خویش نماید و هیچ اشاره ای به استفهام و استنباطش از روایات نکند، این که خود نوعی سرقت علمی است و بدون تردید از شأن ملکوتی حضرت ایشان فرسنگ ها به دور است، چرا که مناعت طبع و ایمان متعالی ایشان از مشهورات و متواترات است.
4. چهارمین دلیل از نظر نگارنده، خود شیوه تفسیری قرآن به قرآن می باشد که صاحب المیزان خود قهرمان این داستانند.
از مجموع بیانات علامه در آثار گوناگون ایشان - هم چنان که پیش تر نیز اشاره شد - این مسئله که قرآن در تفهیم و تفسیر خود بی نیاز از غیر است، روشن و متجلی می شود. طبعاً روایت نیز به تصریح خود علامه از مصادیق غیر است. بر همین اساس امکان این که ایشان در تفسیر قرآن از روایات به صورت کلیدی بهره برده باشد، بعید می نماید. و این استبعاد با توجه به کارکرد علامه در درازای تفسیرش منطقی به نظر می رسد.
5. نوع نگاه علامه به اخبار آحاد مبین این حقیقت است که ایشان از نقل اخبار آحاد منظوری جز تأیید، شهادت، تقویت ایجاد فرضیه ها، الهام گیری و احتمالات - اگر چه به صورت ظنی - نداشته اند. چرا که ایشان اخبار آحاد را جز در صورتی که دارای اثر و نتیجه شرعی باشند. حجت و لازم الاتباع می دانند. از همین رو جز روایات وارده در احکام، اغلب اخبار منقول در مورد اعتقادات، معارف، وقایع و پدیده های تاریخی و... را از حیث حجیت مردود دانسته اند. از طرفی می بینیم سراسر المیزان در بخش مباحث روایی خیل کثیری از روایات مربوط به اعتقادات، معارف و وقایع تاریخی و مسائل خارج از دایره احکام نقل و نقد شده است. پس راهی جز توجیه اخیر در مورد انگیزه صاحب المیزان از نقل روایات باقی نمی ماند.
نتیجه
راقم این سطور با نظر داشت به دلایل مذکور، معقتد است اگر بحث روایی جملگی از المیزان حذف شود، آسیبی به معنا و تفسیر آیات وارد نخواهد شد؛ همان گونه که در بحث های مستقل دیگر همچون بحث فلسفی، بحث علمی، بحث تاریخی و... اما در عین حال معتقد است همه این مباحث مستقل و خصوصاً بحث روایی که مدار پژوهش و تحقیق این رساله است، به انحای مختلف در تقویت و استحکام آرای تفسیری علامه مؤثر می باشد. و با در نظر گرفتن همین جهات صاحب المیزان را در ادعای خویش که همانا - بی نیازی قرآن در تفسیر و تفهیم مفاهیم و مرادات خویش و نیز امکان تفسیر قرآن به وسیله خود قرآن بدون تکیه به احادیث و روایات تفسیری - می باشد تا حدود موفق و پیروز می بیند، اما باید گفت که: قید تا حدودی یا به عبارتی پذیرش به نحود موجبه جزئیه به دلیل آن است که ما معتقدیم تبیین احکام شرعی بدون استعانت از روایات ممکن نخواهد بود و خود علامه نیز این مشکل را حل نکرده اند.