ولایت حضرت علی (ع) شرط قبولی اعمال؛ چهارده نور مقدس در حال نماز

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

 ابی سلمی، چوپان پیامبر اکرم(ص)، می گوید: از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: شبی که به معراج برده شدم خداوند جل ثنائه به من فرمود:
[117]آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ؛ (ایمان آورد رسول به آنچه از طرف پروردگارش به سوی او نازل شد).
من هم گفتم: وَ الْمُؤْمِنُونَ؛ (ایمان آوردیم). خداوند فرمود: راست گفتی ای محمد؛ چه کسی را برای امتت جانشین خود قرار داده ای؟ گفتم: بهترین از امتم را. خداوند فرمود: علی بن بیطالب (ع) را. گفتم: بله.
خداوند فرمود: ای محمد! من اطلاعی دقیق از زمین و احوال آن دارم، پس تو را از روی آن اختیار کردم و اسمی از اسامی خودم را برای تو جدا کردم و به خاطر همین در هیچ جایی مرا یاد نمی کنند، مگر اینکه ذکر تو هم با من خواهد بود؛ من محمود هستم و تو هم محمد.و علی(ع) را هم انتخاب کرده و برای او هم اسمی از اسامی خود جدا کردم؛ من أعلی هستم و او هم علی.
ای محمد! من تو را و علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهما السلام) را از سنخ نور خود خلق کردم و ولایت شما را بر اهل آسمان و زمین عرضه کردم. پس هر کس ولایت شما را قبول کند نزد من از مؤمنین خواهد بود و هر کس منکر ولایت شما شود نزد من از کافرین خواهد بود.
یا محمد؛ لو أن عبداً من عبادی عبدنی حتی ینقطع أو یصیر کالشن البالی ثم أتانی جاحداً لولایتکم ما غفرت له أو یقر بولایتکم.
ای محمد! اگر بنده ای از بندگانم، مرا آن چنان عبادت کند که همچون مُشک پوسیده گردد پس نزد من آید در حالی که ولایت شما را نداشته باشد او را وارد بهشت نخواهم کرد.
بعد از این خداوند متعال فرمود: ای محمد! آیا دوست می داری که اهل بیت و جانشینان خود را ببینی؟ گفتم: بله پروردگارا.
[118]پس فرمود: نگاه کن به جانب راست عرشم. من نگاه کرده و دیدم علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن حسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و المهدی(علیهما السلام) را که در اوج نور بودند در حالی که همگی آنها در حال نماز بودند و مهدی (ع) در وسط آنها مانند ستاره ای فروزان، کوْکبٌ دُرِّی(99)
، درخشش داشت.
پس خداوند متعال فرمود:ای محمد! اینان حجتهای من می باشند و مهدی (ع) هم انقلابی ای از عترت توست که خون خواه عترت تو می باشد؛ قسم به عزت و جلالم، مهدی(ع) امام واجب الاطاعت برای دوستان من می باشد و او کسی است که از دشمنان من انتقام می گیرد.(100)
متن روایت:
عن أبی سلمی، راعی رسول الله(ص) قال: سمعت النبی(ص) یقول:
لیلة أسری بی إلی السماء قال العزیز جل ثناؤه: آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیهِ مِنْ رَبِّهِ قلت: وَ الْمُؤْمِنُونَ؛ قال: صدقت یا محمد؛ من خلفت لأمتک؟ قلت: خیرها. قال علی بن أبی طالب(ع). قلت: نعم. قال: یا محمد؛ إنی اطلعت علی الأرض اطلاعةً فاخترتک منها فشققت لک اسماً من أسمائی فلا أذکر فی موضع إلاّ و ذکرت معی؛ فأنا المحمود و أنت محمد. ثم اطلعت فاخترت منها
[119]علیاً(ع) و شققت له اسما من أسمائی فأنا الأعلی و هو علی.
یا محمد؛ إنی خلقتک و خلقت علیاً و فاطمة و الحسن و الحسین(علیهما السلام) من سنخ نوری و عرضت ولایتکم علی أهل السماوات و الأرضین؛ فمن قَبِلها کان عندی من المؤمنین و من جحدها کان عندی من الکافرین. یا محمد؛ لو أن عبداً من عبادی عبدنی حتی ینقطع أو یصیر کالشن البالی ثم أتانی جاحداً لولایتکم ما غفرت له أو یقر بولایتکم.
یا محمد؛ تحب أن تراهم. قلت: نعم یا رب. فقال لی: التفت عن یمین العرش، فالتفت فإذا بعلی و فاطمة و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و الحسن بن علی و المهدی(علیهما السلام) فی ضحضاح من نور قیاماً یصلون و هو فی وسطهم یعنی المهدی(ع) کأنه کوْکبٌ دُرِّی (نور: 35). فقال: یا محمد؛ هؤلاء الحجج و هو الثائر من عترتک. و عزتی و جلالی؛ إنه الحجة الواجبة لأولیائی و المنتقم من أعدائی.
سند روایت:
در قبول این روایت همین بس که عالمان بزرگ حدیث، چه از شیعه و چه از اهل عامه این روایت را در کتب معتبر خود نقل کرده اند. در کتب معتبر شیعی عالمانی همچون شیخ طوسی رحمة الله، سید بن طاووس و از اهل سنت، خوارزمی و قندوزی این روایت را نقل کرده و دیگران نیز به طریق آنها، به نقل آن در کتب روایی خود اهتمام داشته اند.
شیخ حرّ عاملی رحمةالله در مورد این روایت گوید: «دلالت این حدیث شریف بر اثبات امامت اثناعشری، واضح تر و روشن تر از همة آن
[120]ادلة قبلی است (که برای اثبات امامت آوردم).(101)
بنابراین با صرف نظر از سند، این روایت مورد قبول می باشد.
99. نور، آیة 35.100. الغیبه، ص95؛ مأة منقبة، منقبة 17، ص 38؛ الربعون حدیثاً، منتجب الدین بن بابویه، ص 4؛ الطرائف، ص173؛ شیخ البطحاء ابوطالب (ع)، ص 31؛ الصراط المستقیم، ج 2، ص 143؛ غایة المرام، ج 7، ص 78؛ مکیال المکارم، ج 1، ص 65؛ شرح احقاق الحق، ج 5، ص 46؛ بحار، ج 36، ص 216؛ الزام الناصب، ج 1، ص 163؛ الشهب الثاقب، ص 66؛ الجواهر السنیة، ص 312؛ مدینة المعاجز، ج 2، ص 312، ح 575؛ الاربعین شیخ ماحوذی، ص 212.101. ر.ک: الجواهر السنیة، ص 313.