زيارت امام حسين (عليه السلام) وهمراهى با يكى از مخالفين

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 يكى از مشايخ وبزرگان طايفه زيديّه به نام اءبوسوره محمّد بن حسين تميمى حكايت كند:
روزى از كوفه به قصد زيارت قبر امام حسين عليه السلام حركت كردم، وقتى وارد حرم مطهّر شدم، موقع نماز عشاء فرا رسيد.
خواستم در نماز سوره حمد را شروع كنم كه متوجّه شدم، جوانى خوش ‍سيما (7) پالتوئى پوشيده وقبل از من شروع به خواندن نماز نمود ونيز قبل از من به پايان رسانيد.
چون صبح شد، به همراه آن جوان به سمت شطّ فرات روانه شدم، پس رو به من نمود واظهار داشت: مقصد تو كوفه است به همان سمت روانه شو وبرو.
و من طبق دستور، از كنار شطّ فرات حركت كردم وآن جوان راه خشكى را انتخاب نمود.
وقتى جوان از من جدا شد، بسيار تاءسّف خوردم وناراحت شدم بر اين كه چرا از يكديگر جدا شديم، برگشتم تا همراه او باشم.
پس مجدّدا رو به من نمود وفرمود: همراه من بيا.
پس با يكديگر حركت كرديم تا به قلعه مسنّات رسيديم ودر آن جا استراحت نموده؛ وسپس به سوى نجف روانه شديم وچون به تپّه خندق رسيديم، فرمود: اى ابوسوره! تو در وضعيّت سختى به سر مى برى واز جهت تاءمين زندگى خانواده ات در مضيقه مى باشى، براى آن كه از سختى نجات يابى، برو به سمت منزل ابوطاهر رازى وچون به منزل او برسى، از خانه اش در حالتى بيرون مى آيد كه دست هايش آلوده به خون گوسفند قربانى شده است.
به او بگو: جوانى با اين اوصاف پيام داد كه آن كيسه دينارهائى را كه پائين تخت خوابت پنهان ودفن كرده اى، تحويل من بدهى.
ابوسوره گويد: هنگامى كه وارد كوفه شدم، به سوى منزل ابوطاهر روانه شده واو را با دست هاى خون آلود مشاهده كردم؛ وپيام حضرت را برايش ‍ بازگو كردم.
گفت: حتما دستور او اجراء مى گردد، چون واجب الا طاعه است وكيسه اى را آورد وتحويل من داد.(8)

 

پاورقی:

(7) امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف براى فريادرسى نيازمندان وحضور در مجامع ومكانها به شكلهاى مختلف ولباسهاى گوناگون ظاهر مى گشته است، تا مبادا حضرت را بشناسند همچنين در فريادرسى نسبت به عموم افراد لطف ومحبّت داشته ودارد، داستان موجود نمونه اى از آنها است. ضمنا حضرت در داستان بعد كه ادامه همين داستان است نام صريح خود را در جواب سؤال مطرح فرموده است.
(8) الثّاقب فى المناقب: ص 596، ح 538، غيبة طوسى: ص 298، ح 254، خرائج راوندى: ج 1، ص 470، ح 15، بحار: ج 51، ص 318، ح 41.