آیه 81 «إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُوْمِنِينَ»

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

 إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُوْمِنِينَ

ترجمه :
81. محققاً نوح از بندگان ما بود كه ايمان داشت.
 
تفسير :
]مراتب و درجات ايمان[
ايمان مراتب و درجات بسيار دارد: فلان شخص امى[1] ، دهاتى و بيابانى مومن است ]و[ وجود مقدس حضرت خاتم هم مومن است (ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا) حتى يكى از اسماى الهى مومن است: (هُوَ اللهُ الَّذِى لا إِلهَ إِلّا هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُوْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبّارُ الْمُتَكَبِّرُ)[2]  غاية الامر  اطلاقش بر خدا به معنى امان دهنده است، بندگان خالص خود را از عذاب كه در امان الهى هستند و در حق بندگان ايمان به خدا و جميع دستورات او و به جميع افعال او. و مكرر گفته‌ايم كه در ايمان چهار چيز معتبر است:
 1. علم و يقين ]كه[ آن هم مراتب دارد: علم اليقين، عين اليقين، حق اليقين تا برسد به جايى كه بفرمايد[3] : «لَوْ كُشِفَ الْغطاءُ ما ازْدَدْتُ يَقِيناً»[4] . و بفرمايد من به طرق آسمان‌ها با خبرتر هستم از طرق زمين[5] . جبرئيل به صورت بشرى  درآيد و بگويد كجاست جبرئيل؟ بفرمايد: تو جبرئيل هستى، زيرا من از زير عرش تا تخوم زمين را مشاهده كردم خالى ديدم از جبرئيل[6] .
 2. اعتقاد به معنى دل‌بستگى و در بند بودن.
 3. اقرار قلباً و لساناً.
 4. تسليم. بالجمله، مراتب ايمان تا به حدى است كه پيغمبر بفرمايد: اگر ايمان جن و انس را مجتمع كنند كه شامل انبيا و اوليا مى‌شود و در يك كفه ميزان گذارند و ايمان پسر عمم على را در كفه ديگر، بر آن‌ها زيادتى مى‌كند[7]  و گمان حقير اين است كه بالاترين مدح و تعريف و تمجيد از حضرت نوح همين جمله است كه بفرمايد: (إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُوْمِنِينَ).

[1] .  اُمّى : كسى كه خواندن و نوشتن را فرا نگرفته، بى‌سواد.
[2] .  اوست خدايى كه جز او معبودى نيست. همان فرمانرواى پاك سلامت بخش ، ومؤمن بهحقيقت حقه خود كه نگهبان ، عزيز، جبار ومتكبّر است . سوره حشر: آيه 23.
[3] .  مراد اميرالمؤمنين  7 است.
[4] .  اگر پرده‌ها كنار رود بر يقين من افزوده نمى‌شود. ر.ك: مناقب آل ابى طالب: ج2، ص47 وبحارالأنوار: ج40، ص153.
[5] .  ر.ك: نهج البلاغه: ضمن خطبه 189؛ الروضة فى فضائل اميرالمؤمنين: ص201 وبحارالأنوار: ج10، ص128، ح7.
[6] .  ر.ك: الروضة فى فضائل اميرالمؤمنين 7: ص34 و بحارالأنوار: ج39، ص108، ح13.
[7] .  ر.ك: شرح الأخبار: ج2، ص322 و امالى طوسى: ص238.