شعر «کیست این طفل که این قدر تماشا دارد»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

کیست این طفل که این قدر تماشا دارد
با همین کوچکی اش هیبت مولا دارد

چه قدر رفته به حیدر بر و رویش ، جانم
چشم هایش شده مانند عمویش ، جانم

المثنّای خدای دو جهان است این طفل
شاكلید همه درهای جنان است این طفل

او كه آمد چه قَدَر شهر مصفّاتر شد
عرش گُلخانۀ ارباب مُعلّیٰ ترشد

چشم ها باز جمال ازلی را دیدند
سوّمین بار،در این خانه علی را دیدند

چون كه آئینۀ سلطان ولایت باشد
دیدن چهرۀ او نیز عبادت باشد

ای خوشا طایفه ای كز غم او دل نكنند
"قل هوالله " بخوانید كه چشمش نزنند

مرغ عشقی ست كه بر شانۀ ثارالله است
سرِّ مَستور نهانخانۀ ثارالله است

ناز این دلبر دُردانه کشیدن دارد
طعم شیرینیِ لب هاش ، چشیدن دارد

خیره مانده به سراپای علی چشم رباب
شده روشن به تماشای علی چشم رباب

آنچه بیش از همه در دیدۀ سقّا زیباست
ذوق و شوقیست که از حال سکینه پیداست

خواهرش گفت : عجب پیچش مویی دارد
مادرش گفت: عجب زیرِ گلویی دارد

علی اکبر زده گلبوسه بر او با احساس
آب و آئینه به دست آمده از راه ، عبّاس

سایۀ لطفش اگر بر سر عالم باقی ست
آفتابی ست كه در سایۀ دست ساقی ست

آب در كاسۀ دستان عمویش خورده است
نفس گرم رقیّه به گلویش خورده است

بنویسید رباب است و غمی همواره
همۀ زندگی اوست همین مه پاره

بنویسید رُباب از جگرش گفت حسین
با اذانی که به گوش پسرش گفت حسین

وسط ذکر اذان بود که طفلش خندید
أشهدُ انّ علیّاً ولی الله شنید

گر علی اصغر او شاه جهان خواهد شد
*عالم پیــر دگر باره جوان خواهد شد*

شاعر : محمد قاسمی