نامه امام حسین (ع) به حبیـب بن مظاهـر

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

(مـن الـحـسین بن علی بن ابی طالب الی الرجل الفقیه حبیب بن مظاهر اما بعد: یاحبیب , فانت تـعـلـم قـرابتنا من رسول اللّه (ص) وانت اعرف بنا من غیرك , وانت ذوشیمهٔ وغیرهٔ فلا تبخل علینا بنفسك , یجازیك رسول اللّه (ص) یوم القیامهٔ)[۱] .

(از حسین بن علی به مرد فقیه , حبیب بن مظاهر ای حبیب! قرابت ما را با پیامبر (ص) می دانی و تو بهتر از دیگران ما را می شناسی و شخص آزاد مرد و غیرتمندی هستی از جان خود بر ما مضایقه مكن , رسول خدا (ص) در قیامت پاداش آن را به تو خواهد داد). این نامه متاسفانه در كتب قدیمی كه مصدر هستند, نیامده فقط در تالیفات متاخرین مانند (ادب الـحـسـیـن , بلاغهٔ الحسین , فرسان الهیجا) ذكر شده است , و طبق این نقل , وقتی حضرت نامه را نوشتند كه از شهادت (مسلم بن عقیل) آگاه شدند, لذا دوازده پرچم را برافراشت و هر پرچم را به دسـت یـك نـفـر از اصحاب داد تا یك پرچم باقی ماند بعضی گفتند این را به ما بسپارید, حضرت فـرمـود: خـداونـد بـه شـمـا جزای خیر بدهد, صاحب این پرچم خواهد آمد, آنگاه این نامه را برای (حـبـیب) نوشتند چون در این نامه كلمه (فقیه) آمده , لازم است معنای (فقه) توضیح داده شود قرآن كریم می فرماید: (فلولا نفر من كل فرقهٔ طائفهٔ لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعواالیهم)[۲] . آیـه شـریفه در بین آیات جهاد آمده است , یعنی مساله تفقه وتعلم احكام دینی ,آنقدر مهم است كه هـمه نباید رهسپار میدان جنگ شوند, بلكه جمعی هم باید عازم میدان های فرهنگی شوند و مرزبان دین و اعتقادات مردم باشند.

فقه در روایات
(فقه) در لغت به معنای (فهم) است و در اصطلاح امروزه , (فقیه) به كسی گفته می شود كه در احـكـام شـرعی , صاحب نظر و مجتهد باشد و قدرت استنباط احكام شرعیه را از ادله آن ها داشته باشد البته روشن است كه منظور از كلمه (فقیه) در نامه امام حسین (ع) این معنا نیست , زیرا در آن عـصـر, فـقـیـه بـه مـعـنای امروزی مصطلح نبوده و منظور از آن صاحب فهم و درك در امور دیـنـی اسـت كه اثر و نتیجه آن در اعضا و جوارح آشكار شود در حدیث آمده است : (من حفظ علی امتی اربعین حدیثا بعثه اللّه فقیها عالما)[۳] . امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: (الا اخـبركم بالفقیه حق الفقیه؟ من لم یقنط الناس من رحمهٔ اللّه ولم یؤمنهم من عذاب اللّه ولم یرخص لهم فی معاصی اللّه)[۴] . (آیا به شما خبر دهم كه فقیه واقعی كیست؟
آن كسی است كه مردم را از رحمت الهی مأیوس نكند واز طـرفـی هـم ایـمـن از عذاب الهی نكند (مردم را در حالت خوف و رجا نگه دارد) و اجازه انجام معاصی الهی را ندهد). صاحب رجال كشی , (حبیب) را این گونه ترجمه كرده است : (كـان حـبـیب من السبعین الرجال الذین نصروا الحسین (ع) ولقوا جبال الحدیدواستقبلوا الرماح بـصـدورهم والسیوف بوجوههم وهم یعرض علیهم الا مان الا موال فیابون ویقولون لا عذر لنا عند رسول اللّه (ص) ان قتل الحسین ومنا عین تطرف حتی قتلوا حوله)[۵] . (حـبـیـب , جـز هفتاد نفری است كه حسین (ع)را كمك و كوه های آهن را ملاقات كردند (یعنی با افـرادی كـه غـرق در اسلحه بودند مواجه شدند), وبا سینه و صورت , به استقبال تیرها و شمشیرها رفـتـنـد و بـه آنـان امـان مـی دادنـد و بـا امـوال , آنـان را تطمیع می كردند ولی زیر بار نمی رفتند و می گفتند اگر حسین (ع) كشته شود, نزد پیامبر(ص) عذری نداریم در حالی كه ما زنده باشیم و چشمان ما حركت كند آن چنان ایستادگی كردند تا آن كه اطرافش كشته شدند).

سؤال حبیب از امام حسین (ع)
(حـبـیب) از امام (ع) سؤال كرد قبل از آن كه خداوند متعال حضرت آدم (ع) را خلق كند, شما كجا بودید؟
حـضـرت فـرمـود: (كـنا اشباح نور ندور حول عرش الرحمن فنعلم للملا ئكهٔ لتسب یح والتهلیل والتحمید)[۶] . مـا هـمـانـنـد نـوری بـودیم كه اطراف عرش الهی می چرخیدیم و به ملائكه حمد و تسبیح الهی را می آموختیم).

رؤیای شیخ جعفر شوشتری (ره)
(شـیـخ جـعـفـر شـوشـتری) بعد از مراجعت از نجف اشرف به موطن خود, قدرت بر اداره منبر و جـلسات و عظ را نداشت , لذا در ماه رمضان كتاب (تفسیر صافی) و در ماه محرم , كتاب (روضهٔ الـشهدا) را از روی كتاب برای مردم می خواند و نمی توانست چیزی را حفظ كند یك سال به همین مـنـوال گـذشت تا محرم سال آینده ,شبی به فكر رفت كه من تا كی صحفی باشم و كتاب را از رو بـرای مـردم بـخـوانم در این اثنا خوابش می برد, در عالم رؤیا, خود را در صحرای كربلا و در مقابل خـیـمـه امـام حـسـیـن (ع) می بیند, می گوید وارد خیمه امام (ع) شدم و سلام كردم , آن حضرت مرا نزدیك خود طلبید وبه (حبیب بن مظاهر) فرمود:(فلانی , مهمان ماست و آب هم كه نداریم , ولی مقداری آرد و روغن هست , برخیز و از این ها طعامی درست كن). (حـبیب), طعام را آماده كرد ونزد من نهاد و من چند قاشق از آن خوردم و بیدارشدم و در اثر این عـنـایـت حـسـینی (ع) مجلس (شیخ جعفر) به جایی رسیدكه :(یغتبطه س كان الملا الا علی , ساكنان آسمان ها غبطه این مجالس را می خوردند)[۷]

پیشگویی های حبیب , میثم و رشید
روزی (میثم تمار) كه سوار بر اسب بود, (حبیب بن مظاهر اسدی) كه در جمع بنی اسد بود, از او استقبال كرد و با یكدیگر سخن گفتند. (حـبـیب) گفت : گویا می بینم مرد بزرگی را كه جلو سرش مو ندارد و شكم فربهی دارد و جلو (دار الـرزق) خـربـزه مـی فـروشـد بـه جرم محبت اهل بیت او را بر دار می زنند و شكمش را پاره می كنند (منظورش از این سخنان (میثم) بود). (مـیثم) هم گفت : (من هم می شناسم مرد سرخ چهره ای را كه برای یاری فرزند پیامبر خروج می كند تا كشته می شود و سرش را در كوفه می گردانند (منظورش (حبیب) بود).
این دو, پس از این سخنان , از همدیگر جدا شدند, كسانی كه در اطراف ایستاده بودند وسخنان این دورا مـی شـنـیـدنـد گفتند: به خدا احدی را دروغ گوتر از این ها ندیدیم همین طور كه اهل مجلس نـشـسته بودند, (رشید هجری) از راه رسید و سراغ آن دو نفر را گرفت , مردم هم مطالب آنان را برای او نقل كردند. (رشید) گفت : (خدا رحمت كند میثم را كه یك مطلب را فراموش كرده بگوید و آن اینكه كسی كـه سـر حبیب را می آورد, صد درهم از دیگران بیشتر جایزه می گیرد) این سخن را گفت و رفت اهل مجلس گفتند: این دیگر از آن دو نفر دروغ گوتر بود اما همان مردم شاهد بودند كه روز و شب ها نـگـذشـت مـگـر ایـن كه تمام پیشگویی های آنان محقق شد و (میثم تمار) را جلو خانه (عمرو بن حریث) به دار زدند و سر (حبیب) را در كوفه گرداندند [۸] .

پسر حبیب و قاتل پدر
پـس از واقـعـه كربلا, مرد تمیمی سر حبیب را بر گردن اسب خود انداخته و منتظر ملاقات (ابن زیـاد) بـود (قـاسم) پسر حبیب كه هنوز به سن بلوغ نرسیده بود, همراه سر پدر می رفت , لذا از قاسم پرسید چرا همراه من می آیی؟
گفت : چون این سر پدر من است , می خواهم آن را به من بدهی تا دفن كنم . مرد تمیمی گفت : خیر, امیر راضی نمی شود و من هم می خواهم جایزه خوبی از امیر بگیرم . قـاسـم گـفـت : (اما خداوند بدترین پاداش را به تو می دهد) قاسم عجالتا قاتل پدر را رها كرد اما مـتـرصـد بود تا انتقام بگیرد سرانجام در زمان (مصعب بن زبیر) كه در نزدیكی موصل اردو زده بـود, در نـیمروزی , مرد تمیمی در خیمه خود در خواب قیلوله بود, قاسم انتقام پدر را با كشتن او گرفت .
كودكی را كه پدر در سفر است
دائما چشم امیدش به در است .
هر صدایی كه ز در می آید
به خیالش كه پدر می آید.
امام حسین (ع) دختر چهار ساله ایی داشت كه فقط صاحب ریاحین الشریعه درج۳ /ص ۲۹۰ نام اورا رقـیـه ذكـر كـرده است , شبی در شام در عالم رؤیا, پدر را دید و شكایت از ستم های مردم نمود, اما چون بیدار شد, جای پدررا خالی دید.
بگفت ای عمه بابایم كجا رفت
بدی این دم برم , دیگر چرا رفت .
عمه من بی پدری ندیده بودم
سخت است كنون كه آزمودم .
لـذا سر پدر را برایش آوردند, مدتی , خیره , خیره به سر نگاه كرد و می گفت : چه كسی رگ گلوی تو را برید و مرا در این سن یتیم كرد؟
تا این كه لب هایش را بر لبان پدر نهاد و روحش از قفس دنیا پرواز كرد.
موز عشق بر عالم نشان داد
لبش را بر لبش بنهاد و جان داد [۹] .
******************************************
پی‌نوشت ها:
۱) معالی السبطین , ۱/۲۲۸.
۲) توبه /۱۲۲.
۳) سفینهٔ (فقه).
۴) كافی , ۱/۳۶ باب صفهٔ العلما.
۵) رجال كشی , ۷۸, رقم الترجمه ۱۳۳ معجم رجال الحدیث , ۴/۲۲۳ اعیان الشیعه , ۴/۵۵۴.
۶) بحار الانوار, ۶۰/۳۱۱.
۷) فوائد الرضویه , ۶۷.
۸) كشی , ۷۸ معجم رجال الحدیث , ۴/۲۲۲ سفینهٔ , (حبیب).
۹) نفس المهموم ۲۵۹.

منبع : آفتاب

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page