هرچه خواندم در بقیع ازسینه عقده وا نشد

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

هرچه خواندم در بقیع از سینه عقده وا نشد
هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد

راه ما را بسته بودند هرچه من می خواستم
تا روم درپیش قبر مادر سقا نشد

سر به دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی
هیچ یک از روضه هایم روضه زهرا نشد

"کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای ضرب دست"
بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وا نشد

از همان شب که علی تابوت را بر شانه برد
زائر زهرا شدن جز نیمه شب ها نشد

بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان
هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد

زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها
مادرم افتاد پشت در و دیگر پا نشد

سال ها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت
هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغانشد

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید
هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا  نشد

ارسالی توسط آقای مهدی نظری