مراد از لفظ «رافضه» و «رفض» در اقوال و كلمات علماء و بزرگان چيست؟

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

«رافضه» از ماده «رفض» به معناى ترك كردن و رها كردن است، چنان چه در مقابيس اللغة آمده: (رفضتُ الشىء أى تركته) يعنى فلان شىء را رفض كردم يعنى آن را ترك كردم. و در ادامه گفته: به كسانى كه با اميران و حاكمان خود مخالفت مى كردند، روافض گفته مى شد.([1])

اين واژه در ابتدا، همان طور كه در معناى لغوى گفته شد، به كسانى كه با حكومت وقت مخالفت مى كردند، اطلاق مى شده است، چنانكه معاويه اين لفظ را بر مردان و عده اى ديگر كه پس از جنگ جمل نزد او آمده بودند به كار برده و در نامه خود به عمروعاص نوشته است: «وقد سقط الينا مروان بن الحكم فى رافضة اهل البصرة»([2]); مروان با گروهى از رافضه (كسانى كه با على(عليه السلام) مخالفت مى كردند) نزد ما آمد. و اين كه بعدها به شيعيان رافضه گفته شد به اين دليل بود كه شيعيان را به خروج از دين و ترك آن متهم مى كردند. و آنان را مخالف و ترك كننده خلفا مى دانستند.

اما بعد از آن اين اصطلاح در مورد شيعيان به دو صورت به كار رفته است:

الف) گاهى اين واژ به همه فرقه هاى شيعه اطلاق شده، چنان كه اسفرايينى، اماميه را يكى از فرقه هاى رافضه دانسته و دو فرقه ديگر را كيسانيه و زيديه بر شمرده است.([3])

ب) و گاهى اين واژه به فرقه خاصى از شيعه (اماميه) اطلاق شده چنان كه ابوالحسن اشعرى گفته است: «دومين گروه از شيعه، رافضيان يا اماميه اند»([4])

به هر حال با مطالعه در تاريخ متوجه مى شويم كه بعضى از اهل سنت از اين اصطلاح به عنوان حربه براى تضعيف و به انزوا كشيدن شيعه استفاده كرده اند، چرا كه از اين طريق آنها را به رها كردن و ترك دين و خروج از اسلام متهم مى كنند و وقتى شيعيان با چنين برخوردى از طرف اهل سنت مواجه مى شدند نزد ائمه(عليهم السلام)مى رفتند و از اين وضع شكايت مى كردند و ائمه(عليهم السلام) با درايت اين مشكل را به نحو مطلوبى حل مى كردند. در روايتى آمده كه يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) به ايشان عرض كرد: مردم به ما لقبى مى دهند كه كمر ما را شكسته و قلب هاى ما را پژمرده كرده است و حاكمان به بهانه اين لقب خون ما را مباح مى دانند. امام صادق(عليه السلام) فرمود: آيا منظورت لقب «رافضه» است، عرض كرد: آرى، امام(عليه السلام) او را دلدارى داد و به او فرمود: اندوهگين مباش كه گروه خاصى از اصحاب موسى (كه فرعون را رها كردند) به اين نام، ناميده شدند... آرى شما بدى را رها كرديد ولى آنان خوبى را»([5])

حال جاى بسى تعجب است كه محبان اهل بيت(عليهم السلام) به خروج از دين متهم مى شوند، اهل بيتى كه مردن همراه با محبت آنان، مردن در اوج و كمال ايمان است (من مات على حب آل محمد مات مؤمناً متكمل الايمان)([6]) و شافعى چه نيكو سروده:

ان كان رفضاً حب آل محمد***فليشهد الثقلان انى رافضى([7])
يعنى اگر محبت نسبت به اهل بيت رفض است پس زمين و آسمان شهادت دهند كه من رافضى هستم .
*************
[1]- محمد بن فارس، معجم مقابيس اللغة، ذيل كلمه رفض.

[2]- نصر بن مزاحم: وقعه صفين (مؤسسة العربية الحديثه) ص 24 و شبيه اين عبارت در: انساب الاشراف: بلاذرى (دارالفكر، بيروت) ج 3، ص 72 .

[3]- اسفرايينى: التبصير فى الدين، تحقيق از كمال يوسف الحوت (عالم الكتب، چاپ اول، 1403 هـ ) ص 27 .

[4]- ابوالحسن اشعرى: مقالات الاسلاميين (مكتبة العصرية) ج 1، ص 88 .

[5]- كلينى: كافى (دارالاضواء، چاپ سوم، 1405) ج 8، ص 28 .

[6]- ديوان شافعى (دار احياء التراث العربى، چاپ چهارم، 1402 هـ ) ص 55. و ابن عساكر: تاريخ دمشق (تحقيق على شيرى، دارالفكر) ج 9، ص 20 .

[7]- همان.

ارسالی توسط آقای علی رحیمیان