پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام)، دوازده شخصيت برجسته در عالم هستى را به جهانيان معرفى مى كنند كه به اعتراف دوست و دشمن، هيچ كس از آنان گناه يا خطا يا فراموشى سراغ ندارد و اينان برگزيدگان خداوند متعال هستند كه نخستين آن ها حضرت مولى الموحدين، اميرالمؤمنين(عليه السلام) و آخرين ايشان حضرت بقية الله الأعظم حضرت مهدى «عجل الله تعالى فرجه الشريف» هستند كه خداوندِ آگاه به اسرار و نهان، آنان را به علم خويش برگزيده و به عنوان هاديان بشر به پيامبرش معرفى نموده; زيرا عصمت امرى درونى و باطنى است; تشخيص آن از عهده مردم بر نمى آيد و تعيين معصوم به عهده خداوند متعال است.
قرآن مى فرمايد:
(إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ).([39])
«سرپرست و ولى شما، تنها خدا و پيامبر اوست و آن هايى كه ايمان آورده اند، همان ها كه نماز بر پا مى دارند و در حال ركوع، زكات مى دهند».
بسيارى از مفسران و محدثان و تاريخ نويسان سنّى و تمام علماى شيعه معترفند كه اين آيه شريفه درباره وجود مقدس حضرت امير(عليه السلام) و انگشتر بخشيدن ايشان در حال نماز به سائل نازل گرديده است.([40]) در اين آيه شريفه خداوند متعال ولايت و سرپرستى و صاحب اختيارى امت را در خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) منحصر فرموده است. پس تمام مردم بدون استثنا حتى خلفاى اهل سنّت هم به حكم اين آيه شريفه تحت ولايت و حكومت حضرت امير(عليه السلام) قرار مى گيرند.
اگر چه كلمه ولايت به معنى دوستى نيز آمده، قطعاً در اينجا منظور نيست چون دوستى و محبت به اين سه شخص منحصر نيست بلكه تمام مؤمنان با يك ديگر دوست و برادرند.([41]) پس ولايت، انحصاراً در اين جا به معنى سرپرستى و حاكميت و صاحب اختيارى و پيشوايى است، البته نكات بسيارى در اين آيه شريفه هست كه راه گشا و روشن گر است ولى اين مختصر را گنجايش آن نيست.
احاديث:
اگر انسان منصف و حقيقت جو، چشم خود را باز نمايد و سراسر تاريخ زندگى پاك رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را از دريچه كتاب هاى تفسير، حديث و تاريخ ـ اعم از شيعه و سنّى ـ بنگرد، خواهد ديد كه رد پاى ولايت علوى از روز اول نبوت تا واپسين لحظات حيات نورانى آن حضرت، در جاى جاى مسير رسالت مى درخشد و در هر فراز و نشيبى و هر فرصت و مهلتى كه پيش آمد، پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله)، حضرت امير(عليه السلام) را به امت اسلامى و جهان اسلام معرفى و تكليف بعد از خويش را روشن فرمود.
به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:
1. در جريان يوم الدار وقتى به حكم (وَ أَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَْقْرَبِينَ)([42]) اقوام خويش را براى دعوت به رسالت فراخواند، هنوز پيامبرى خودش را نپذيرفته بودند كه پرچم جانشينى خود را به دست مبارك حضرت على(عليه السلام) دادند و او را معرفى كردند.([43])
2. در حديث صحيح منزلت كه مورد قبول شيعه و سنى است (انت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنّه لا نبي بعدي) به عالميان فهماند كه چنان كه حضرت هارون جانشين و شريك حضرت موسى(عليه السلام) در امر رسالت بود، امير المومنين على(عليه السلام) هم جانشين و شريك امر ايشان مى باشد.([44])
3. «در صحراى گرم و سوزان غدير در مقابل جمعيتى بيش از صد هزار نفر دست امير المؤمنين(عليه السلام) را گرفته، بالا بردند و به عالميان اعلام كردند: «هر كس كه من مولا و صاحب اختيار اويم، اين على مولا و صاحب اختيار اوست».([45])
از نمايندگان تمام نقاط سرزمينهاى اسلام (حاجيان حاضر در صحراى غدير) براى آن حضرت سه روز بيعت گرفت و پيش از همه، كسانى با او دست بيعت دادند و امامت و ولايت او را تبريك گفتند كه از نخستين بيعت شكنان بعد از پيامبر(صلى الله عليه وآله)شدند.البته ماجراى حديث غدير و قضاياى اندوهبار بعد از آن را شرح و تفصيلى است كه در اين مجال نمى گنجد:
«شرح اين هجران و اين خون جگر***اين زمان بگذار تا وقت دگر»
4. حديث نورانى ثقلين از روشن ترين دلايل حقانيت آن حضرت و اولاد طاهرين او است كه در پاسخ پرسش اوّل مختصرى درباره آن بحث كرديم و علاقه مندان مى توانند به آنجا مراجعه فرمايند.