چگونگي زيارت جابر

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

«عطيّه عوفي» مي گويد:

من با جابر بن عبداللّه انصاري به زيارت قبر حسين عليه السلام رفتم. وقتي به كربلا رسيديم، جابر نزديك شط فرات رفت، غسل كرد. قطيفه اي به كمر بست و قطيفه اي ديگر بر دوش افكند. سپس كيسه اي كه همراهش

جابر در پاسخ گفت: اي عطيّه، از حبيب خود رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي گفت: هركس قومي را دوست بدارد، با آنها محشور مي شود و هر كس عمل قومي را دوست بدارد، در آن عمل با آنها شريك است.

بود، گشود و از آن آرد «سعد» (ريشه خوشبوي كوفي) برون آرود و خود را خوشبو كرد. سپس به طرف مرقد شريف امام حسين عليه السلام حركت كرد؛ در حالي كه مشغول ذكر خدا بود، خود را نزديك قبور رساند و گفت: مرا به قبر حسين عليه السلام برسان تا آن را لمس كنم.(1)

دستش را گرفتم و به قبر رساندم. هنگامي كه دستش به خاك مرقد حسين عليه السلام رسيد، از شدت اندوه بيهوش شد و به روي قبر افتاد.

من بر وي آب پاشيدم. وقتي به هوش آمد، سه بار گفت: ياحسين! ياحسين! ياحسين!

سپس گفت: «حبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ»

آيا دوست جواب دوستش را نمي دهد؟!

بعد گفت: چگونه جواب دهي كه خون از رگهاي گلويت برسينه و شانه ات فرو ريخته و ميان سرو بدنت جدايي افتاده است! من گواهي مي دهم تو فرزند بهترين پيامبران و سرور مؤمنان و اسوه تقوا و پرهيزكاري و زاده هاديان و رهبران، و پنجمين تن از اصحاب كسا، فرزند بزرگترين نقبا(علي عليه السلام ) و فرزند سرور زناني. چرا چنين نباشي كه دست سيد المرسلين تو را پروراند، در دامن پرهيزكاري بودي از پستان ايمان شير خوردي، با اسلام از شير باز گرفته شدي و در زندگي و هنگام مرگ پاك بودي.

قلب مؤمنان، از فراقت سوخت. آنها شك ندارند كه تو زنده اي، سلام و خشنودي خدا بر تو باد. گواهي مي دهم داستان تو مانند جريان شهادت حضرت يحيي بن زكريّا بود. (كه طاغوت زمان سر از پيكرش جدا كرد.)

عطيه عوفي(2) مي گويد: سپس جابر، به اطراف قبر امام حسين عليه السلام متوجه شد و ساير شهيدان كربلا را چنين زيارت كرد:

«درود و سلام بر شما ارواحي كه در محور قبر امام حسين عليه السلام جاي گزيديد. و شتر خود را در آستان او خوابانيديد. گواهي مي دهم شما نماز را به پا داشتيد و زكات را ادا كرديد و امر به معروف و نهي از منكر انجام داديد و با منحرفان و ملحدان جنگيديد. شما خدا را عبادت كرديد تا مرگتان فرا رسيد. سوگند به خدايي كه محمد صلي الله عليه و آله را به راستي فرستاد، ما با شما در آنچه بدان وارد شديد، شريك بوديم.

عطيّه عوفي مي گويد: از او پرسيدم: ما چگونه در جهاد و پيكار آنها (شهيدان كربلا) شركت داريم؟ ما در فراز و نشيب همراه آنها نبوديم و شمشير نكشيديم؛ ولي اين شهيدان جانبازي كردند، به گونه اي كه سرهايشان از بدنشان جدا شد و فرزندانشان يتيم و زنانشان بيوه گشتند؟!

جابر در پاسخ گفت: اي عطيّه، از حبيب خود رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدم كه مي گفت: هركس قومي را دوست بدارد، با آنها محشور مي شود و هر كس عمل قومي را دوست بدارد، در آن عمل با آنها شريك است. سوگند به خداوندي كه محمد صلي الله عليه و آله را به راستي فرستاد، نيت من و اصحابم همان نيت امام حسين عليه السلام و اصحاب اوست؛ نيتي كه بر اساس آن به شهادت رسيدند.(3)
____________________________________

1- اين سخن حاكي است كه جابر در اين وقت، علاوه بر ضعف پيري، نابينا هم بوده است.
2- «عطيّه» فرزند «سعد بن جناده» و كنيه اش «ابوالحسن» است. وي از تابعان و از بزرگان محدثان اماميه است. و در متون اسلامي احاديث بسيار از وي نقل نقل شده است. وقتي او به دنيا آمد، از حضرت علي(ع) خواسته شد برايش نامي انتخاب كند. حضرت فرمود: «هذا عطيّةُ اللّه» اين فرزند از عطاي خداست. از اين رو اورا عطيه مي خواندند. از توفيقات عطيّه رابطه علمي و معنوي او با جابر است.
3- نفس المهموم، ص 322؛ منتهي الآمال، ج 1، ص 321.