امامت عهدي الاهي

(زمان خواندن: 3 - 5 دقیقه)

قرآن كريم به شكل صريح و واضح اين مسأله را در آيه‌اي از قرآن كريم روشن ساخته و فرموده است:

«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»([1]).

((به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».)

آيه فوق بر اين موضوع دلالت مي‌نمايد كه امامت هديه‌ و منصبي است از سوي خداوند سبحان براي كسي كه خود، او را براي تصدي آن شايسته و سزاوار دانسته است؛ اما عهدي كه در آيه از آن سخن به ميان آمده، عهد نبوت نبوده است؛ چرا كه حضرت ابراهيم عليه السلام خود، پيامبر و رسول اولو العزم الاهي بوده است؛ از اين‌رو مفسران اين عهد را عهد امامت دانسته‌اند.

بيضاوي در تفسير: «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» گفته است:

«إجابة إلى ملتمسه وتنبيه على أنه قد يكون في ذريته ظلمة أو أنهم لا ينالون الإمامة، لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا يصلح لها»([2]).

(اين بخش از آيه پاسخي است به خواهش حضرت ابراهيم و توجه دادن آن حضرت بر اين كه در خاندان و نسل او ظلمي وجود دارد كه به سبب آن امامت به آنها نمي‌رسد؛ چرا كه امامت، امانت و عهدي است از سوي خداوند متعال كه ظالمان صلاحيت تصدي آن را ندارند.)

طبري از مجاهد روايت كرده است:

«قال الله: {لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ} قال: لا يكون إمام ظالماً»([3]).

(خداوند عزّ وجلّ فرموده است: «عهد من به ظالمان نمي‌رسد» يعني: امام نمي‌تواند شخصي ظالم باشد.)

ابن كثير در تفسير اين آيه گفته است:

 «يقول تعالى منبّهاً على شرف إبراهيم خليله عليه السّلام، وأن الله جعله إماماً للناس»([4]).

(خداوند عزّ وجلّ در اين آيه شرافت حضرت ابراهيم عليه السلام و اين كه او امام مردمان است را گوشزد نموده.)

از اين آيه شريفه مي‌توانيم چند مطلب را برداشت كنيم:

اول: چنان‌كه قبلاً گذشت، امامي كه بناست از سوي خداوند در نسل و خاندان حضرت ابراهيم عليه السلام برگزيده و انتخاب گردد نمي‌تواند شخصي باشد كه حتي احتمال صدور ظلم درباره او به ذهن خطور كند؛ چنان‌كه آيه شريفه به همين مطلب تصريح فرموده است: «لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» (عهد من به ظالمان نمي‌رسد.) چون حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند متعال درخواست مي‌كند تا امامت را در نسل و خاندان او قرار دهد و چنين توقعي از حضرت ابراهيم نمي‌رود كه از خداوند عزّ وجلّ بخواهد تا عهد امامت را براي شخصي كافر قرار دهد از اين‌رو بايد اين درخواست در باره كسي باشد كه حدّاقل به خداوند سبحان ايمان داشته باشد؛ پس در اين‌ صورت حضرت ابراهيم عليه السلام درباره گروهي از مؤمنان چنين درخواستي را مطرح نموده، اما با اين وجود، خداوند عزّ وجلّ پاسخ مي‌دهد اگر كسي حتي به صورت موقت نيز ظلمي از او سرزده باشد شايستگي تصدّي مقام امامت را ندارد؛ اين مطالب اقتضا مي‌كند تا ظلم، در اين آيه شريفه، به ظلم متناسب با مؤمنان تفسير شود و آن چيزي نيست مگر عصيان خداوند متعال.

در حقيقت، معصيت، ظلم انسان به خويش محسوب مي‌گردد و اين ظلم، نسبت به امام بايد در نهايت درجات آن منتفي گرديده باشد؛ اعم از آن كه ظلم در حق خداوند باشد، مانند شرك به خداوند كه فرموده است: «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (هر آينه شرك، ظلم بزرگي به شمار مي‌آيد.) و يا ظلم به مردم و يا به خود باشد. طبيعي است كه هر گونه گناه و معصيتي انسان را ظالم به خويش قرار مي‌دهد؛ چرا كه گناهان به منزله تعدّي و تجاوز به حدود الاهي محسوب مي‌شود؛ چنان كه خداوند عزّ وجلّ فرموده است: «وَمَن يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»([5])، (و هر كس از حدود الهى تجاوز كند به خويشتن ستم كرده‏ است.) از اين‌روست كه امام بايد از تمامي گناهان و انواع آن منزه باشد؛ و اين به معناي نائل گرديدن امام به مقام و درجه عصمت است كه شايسته مقام امامت مي‌باشد.

دوم: چنان‌كه گفته شد امامت نمي‌تواند از جانب مردم از سوي انسان‌ها جعل و نصب گردد؛ بلكه امري است مرتبط به خداوند عزّ وجلّ و در دست قدرت او؛ چنان‌كه فرموده است: «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً...». (من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم!)

______________________________________________________

([1]) البقرة: 124.

([2]) البيضاوي، تفسير البيضاوي: ج1 ص397ـ 398، الناشر: دار الفكر ـ بيروت.

([3]) الطبري، تفسير الطبري: ج1 ص738.

([4]) ابن كثير، تفسير ابن كثير: ج1 ص169.

([5]) الطلاق: 1.