متن ادبی «دشمنان نيز محتاج تواند»

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

چه غريب است هنگامه رفتن تو اى بهار كوتاه، يا ابا محمد!
هنوز كوچه ‏هاى مدينه و سامرا، تو را در ذهن خود مرور مى‏كنند. پرنده خوش ‏نواى معرفتت را آن هنگام كه در تنگناى زندان به بند كشيدند، گويا چشمانشان توان ديدن نور هدايتت را نداشت؛ گرچه مرغ خوشخوان علم و حكمتت، عباسيان را نيز محتاج محضرت كرده بود.

سر سلامتى
آن‏گاه كه انديشه پرحيله ستمگران، دين خدا را به رأى خويش تفسير مى‏كرد، تلألوى خورشيد تو بود كه جاده حقيقت را همواره روشن نگاه مى‏داشت و جاده امامت تنها 28 سال زير قدم‏هاى جوان تو جوانه زد و پس از آن به فرزندت مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، عزيزترينِ خلق خدا، به امانت رسيد؛ امانتى براى تداوم صراط مستقيم.
از خوبى تو همان بس كه خورشيد مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف) از افق دامان تو سر زد.
امروز در سوگ پر كشيدن تو، آسمان با سينه‏اى سوخته و گريبانى چاك‏ چاك، سر به تسليت موعود زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) خم كرده است.

بغض كهنه شيعه
معصوميت، علم، مردم‏دارى و ايمان تو را تحت نظر مى‏گيرند. آخر عباسيان ـ اين زندانبان‏هاى ناشى ـ نمى‏دانند كه دنيا خود براى فكر بلندت، اسارتى بيش نبود؛ حتى اگر تو را به بند نمى‏كشيدند.
مى‏خواستم همراه چشم‏هايى باشم كه در گذرگاه تو، به كمين ديدارت مى‏نشستند تا بار ديگر، روح دميده در جان بشر را از نگاه تو تمديد كنم. مى‏دانم كه سرنوشت گل‏ها پرپر شدن است. امروز، فانوس اشك‏ هايمان را تا ظهور زاده تو روشن مى‏كنيم تا به شمشير عدالتش، روزى بغض 1400 ساله را بگشايد.
رزيتا نعمتى

-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-

شهادت امام صداقت و روشنايى انديشه و كلام را به پيشگاه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و آل محمد (صلی الله علیه و آله) تسليت می گوييم.
اى پدر عدالت‏ گستر جهان! به بی عدالتى بر تو و اسارت و تبعيدت می گرييم، تا آن هنگام كه فرزندت به پا می خيزد.
براى باغ خزان ‏زده سامرا
محمد كاظم بدرالدين

چشمان سامرا از بغض‏ هاى جارى، تمام‏ شدنى نيست.
التهاب و داغ ديدگى، به فراخور اين غم در كوچه‏ هاى شهر بيداد میكند.
باد نوحه‏ گر، گذارش به نخل‏ هاى گيسو پريش می افتد كه رديف به رديف، دست‏خوش فراق شده ‏اند.
دجله در غروب فرو رفته است و خورشيد، گسترده ‏تر از هميشه، شعله‏ هايش را می پراكند.
مدت‏ها بود كه خانه خلوت‏ زده امام خود را اسير چنگال اختناق می ديد، اما امروز اين خانه از رنج محدوديت، رهايى می ‏يابد؛ با اين حال در اين رهايى شاد نيست و ديگر جمال دل‏ آراى عسكرى را نمی بيند. اين خانه شاد نيست، اما قهقهه بيگانگان جاه‏ طلب را می ‏شنود؛ درست همان‏گونه كه بنی اميه در عاشورا می‏خنديدند. شانه هاى شيعيان، بوى غربت سامرا می دهد. تمام سرمايه امروز شيعه، همين بوسه‏ هاى دل‏سوخته است كه براى باغ خزان‏ زده سامرا، گل‏هاى تسليت آورده ‏اند.

سامرا، بقيعى مظلوم به روايت تاريخ
زمان می گذرد و تاريخ براى نگارشِ تصاوير تب دار، يك بار ديگر می ‏آيد و دست‏هاى توطئه و تخريب را بر بام سامراى ستم‏ ديده می نگرد.
اكنون ديگر چه می ‏خواهند؟ تاريخ، به دقت تمام، دسيسه‏ ها را به ثبت می رساند كه با ناتوانى هر چه تمام تر، به ستيز با گنبد و بارگاه، دل خوش داشته‏ اند.
تاريخ خوب می داند كه دست‏هايى از اين لرزان ‏تر، در هيچ‏جا يافت نمى‏شود كه حتى از قبرها هراس داشته باشند و چنين بر خشت‏ها يورش برند. آنان با همه نادانى، اين را خوب می ‏دانند كه كشته شده ائمه پاك ما نيز انسان‏ها را زنده و بيدار می كند.
درست است امروز داغ دل شيعه، از اين جنايت تازه می‏شود.
آرى! آنان هرچه خراب كنند، بناى توان‏مند تشيع، همچون حقانيّت گفته ‏هاى تاريخ، سر جاى خودش هست

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page