نامه اى از امام علی(علیه السلام ) در پاسخ به معاويه

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

نامه شماره : 64
و من كتاب له ع إ لى مُعاوِيَةَ جَوابا عَنْ كِتابَه :
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّا كُنَّا نَحْنُ وَ اءَنْتُمْ عَلَى مَا ذَكَرْتَ مِنَ الْاءُلْفَةِ وَالْجَمَاعَةِ، فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ اءَمْسِ اءَنَّا آمَنَّا وَ كَفَرْتُمْ، وَالْيَوْمَ اءَنَّا اسْتَقَمْنَا وَ فُتِنْتُمْ، وَ مَا اءَسْلَمَ مُسْلِمُكُمْ إِلا كَرْها، وَ بَعْدَ اءَنْ كَانَ اءَنْفُ الْإِسْلاَمِ كُلُّهُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص حِزْبا.
وَ ذَكَرْتَ اءَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ، وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ، وَ نَزَلْتُ بَيْنَ الْمِصْرَيْنِ؛ وَ ذَلِكَ اءَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ فَلاَ عَلَيْكَ، وَ لاَ الْعُذْرُ فِيهِ إِلَيْكَ.
وَ ذَكَرْتَ اءَنَّكَ زَائِرِي فِي الْمُهَاجِرِينَ وَالْاءَنْصَارِ؛ وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ يَوْمَ اءُسِرَ اءَخُوكَ، فَإِنْ كَانَ فِيهِ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ، فَإِنِّي إِنْ اءَزُرْكَ فَذَلِكَ جَدِيرٌ اءَنْ يَكُونَ اللَّهُ إِنَّمَا بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِلنِّقْمَةِ مِنْكَ، وَ إِنْ تَزُرْنِي فَكَمَا قَالَ اءَخُو بَنِي اءَسَدٍ:
مُسْتَقْبِلِينَ رِيَاحَ الصَّيْفِ تَضْرِبُهُمْ  
 بِحَاصِبٍ بَيْنَ اءَغْوَارٍ وَ جُلْمُودِ 
وَ عِنْدِي السَّيْفُ الَّذِي اءَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خَالِكَ وَ اءَخِيكَ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ، وَ إِنَّكَ - وَاللَّهِ - مَا عَلِمْتُ: الْاءَغْلَفُ الْقَلْبِ، الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ، وَالْاءَوْلَى اءَنْ يُقَالَ لَكَ: إِنَّكَ رَقِيتَ سُلَّما اءَطْلَعَكَ مَطْلَعَ سُوءٍ عَلَيْكَ لاَ لَكَ، لِاءَنَّكَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضَالَّتِكَ، وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سَائِمَتِكَ، وَ طَلَبْتَ اءَمْرا لَسْتَ مِنْ اءَهْلِهِ وَ لاَ فِي مَعْدِنِهِ.
فَمَا اءَبْعَدَ قَوْلَكَ مِنْ فِعْلِكَ وَ قَرِيبٌ مَا اءَشْبَهْتَ مِنْ اءَعْمَامٍ وَ اءَخْوَالٍ حَمَلَتْهُمُ الشَّقَاوَةُ، وَ تَمَنِّي الْبَاطِلِ عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّدٍ ص فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ حَيْثُ عَلِمْتَ لَمْ يَدْفَعُوا عَظِيما، وَ لَمْ يَمْنَعُوا حَرِيما بِوَقْعِ سُيُوفٍ مَا خَلاَ مِنْهَا الْوَغَى ، وَ لَمْ تُمَاشِهَا الْهُوَيْنَا.
وَ قَدْ اءَكْثَرْتَ فِي قَتَلَةِ عُثْمَانَ، فَادْخُلْ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ، ثُمَّ حَاكِمِ الْقَوْمَ إِلَيَّ اءَحْمِلْكَ وَ إِيَّاهُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى .
وَ اءَمَّا تِلْكَ الَّتِي تُرِيدُ فَإِنَّهَا خُدْعَةُ الصَّبِيِّ عَنِ اللَّبَنِ فِي اءَوَّلِ الْفِصَالِ، وَالسَّلاَمُ لِاءَهْلِهِ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) در پاسخ به معاويه :
اما بعد. چنانكه گفتى ما و شما، پيش از اسلام دوست بوديم و با هم بوديم و ديروز (اسلام ) ميان ما و شما جدايى افكند، كه ما ايمان آورديم و شما كافر مانديد.
امروز هم ما استوار ايستاده ايم و شما به فتنه گراييده ايد و اسير هوا شده ايد. هيچيك از مسلمانان قوم شما، جز به اكراه ، اسلام نياوردند، آن هم پس از آنكه سران عرب به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) گرويده بودند. گفتى كه طلحه و زبير را من كشته ام و عايشه را آواره و رسوا ساخته ام و ميان بصره و كوفه فرود آمده ام ، اين كارى است كه تو از آن بركنار بودى . پس تو را چه زيان رسيد كه بايد از تو پوزش خواست .
گفتى كه با مهاجران و انصار به ديدار من خواهى آمد، و حال آنكه ، آن روز كه برادرت اسير گرديد (يعنى در فتح مكه ) هجرت پايان گرفت (46 ) اگر شتاب دارى ، قدرى بيارام . سزاوار آن است كه من به سوى تو در حركت آيم كه خدا مرا برانگيخته است كه تو را كيفر دهم . و اگر تو به سوى من در حركت آيى ، چنان است كه شاعر بنى اسد گويد:
مستقبلين رياح الصيف تضربهم  
 بحاصب بين اغوار و جلمود 
((روبروى بادهاى تابستان ايستاده اند باد بر آنها ريگ مى افشاند و آنها ميان زمينهاى پست و صخره ها گرفتار آمده اند.))
هنوز آن شمشير كه با آن جد مادرى تو را و دايى تو را و برادرت (47) را كشتم با من است . به خدا سوگند، تو - چنانكه دريافتم - دلى فرو بسته دارى و خردى اندك .
شايسته است درباره تو بگويند كه از نردبامى فرا رفته اى و از آن فراز منظره اى ناخوشايند مى بينى و هر چه بينى به زيان توست نه به سود تو. زيرا در طلب گمشده اى هستى كه از آن تو نيست و ستورى را مى چرانى كه از آن ديگرى است .
مقامى را مى طلبى كه سزاوار آن نيستى و نه از معدن آن هستى . چه دور است گفتار تو از كردارت . چه همانندى با عموها و داييهايت ، كه آنها را شقاوتشان و آرزوهاى باطلشان واداشت كه رسالت محمد (صلى الله عليه و آله ) را انكار كنند و چنانكه مى دانى در ورطه هلاكت افتادند. نتوانستند هيچ حادثه عظيمى را دفع كنند يا از حريم خود دفاع نمايند، زيرا در برابر، مردان شمشير زنى بودند كه ميدان نبرد را پر كرده بودند و در رزم سستى نمى نمودند.
درباره قاتلان عثمان فراوان سخن مى گويى . نخست بايد در بيعت با من همان كنى كه ديگر مردم كرده اند. سپس ، با آنان پيش من به داورى نشينى تا تو را و ايشان را به هر چه كتاب خداى تعالى حكم كند، ملزم سازم . اما آنچه اكنون مى گويى و مى خواهى ، فريفتن كودك است از شير در آغاز از شير باز گرفتنش . و سلام بر كسى كه شايسته آن باشد.