نامه اى از امام علی(علیه السلام ) به ابو موسى اشعرى كه عامل او در كوفه بود.

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

نامه شماره : 63
و من كتاب له ع إ لى اءَبِي مُوسَى الا شْعَرِىٍِّّ، وَ هُوَ عامِلُهُ عَلَى الْكُوفَةِ، وَ قَدْ بَلَغَهُ عَنْهُ تَثْبيطُهُ الناسَ عَنِ الْخُرُوج إ لَيهِ لَمَا نَدَبَهُمْ لِحَرْبِ اءَصْحابِ الْجَمَلِ:
مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيِّ اءَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ.
اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَلَكَ وَ عَلَيْكَ، فَإِذَا قَدِمَ عَلَيْكَ رَسُولِي فَارْفَعْ ذَيْلَكَ، وَاشْدُدْ مِئْزَرَكَ، وَاخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ، وَانْدُبْ مَنْ مَعَكَ، فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ، وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ.
وَايْمُ اللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ حَيْثُ اءَنْتَ، وَ لاَ تُتْرَكُ حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُكَ بِخَاثِرِكَ، وَ ذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ، وَ حَتَّى تُعْجَلُ عَنْ قِعْدَتِكَ، وَ تَحْذَرَ مِنْ اءَمَامِكَ، كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ، وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَا الَّتِي تَرْجُو، وَلَكِنَّهَا الدَّاهِيَةُ الْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا، وَ يُذَلَّلُّ صَعْبُهَا، وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا، فَاعْقِلْ عَقْلَكَ، وَامْلِكْ اءَمْرَكَ، وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَ حَظَّكَ، فَإِنْ كَرِهْتَ فَتَنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لاَ فِي نَجَاةٍ، فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ اءَنْتَ نَائِمٌ حَتَّى لاَ يُقَالَ: اءَيْنَ فُلاَنٌ؟
وَاللَّهِ إِنَّهُ لَحَقُّ مَعَ مُحِقِّ، وَ مَا يُبَالِي مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ، وَالسَّلاَمُ
نامه اى از آن حضرت (ع ) به ابو موسى اشعرى كه عامل او در كوفه بود. به امام خبر رسيد كه بدان هنگام كه مردم را به جنگ با اصحاب جمل فرا مى خوانده ، ابوموسى ، كوفيان را از رفتن به جنگ باز مى داشته و به نشستن در خانه ترغيب مى كرده است :
از بنده خدا، اميرالمؤ منين به عبد الله بن قيس .
اما بعد، از تو به من سخنى رسيده كه هم به سود توست و هم بر زيان تو.
چون فرستاده من ، با پيام من نزد تو آيد، دامن بر ميان زن و بند كمر استوار نماى و از سوراخت بيرون آى و، كسانى را كه با تو هستند، فراخوان . اگر ديدى كه بايد از من اطاعت كنى ، به نزد من آى و اگر در ترديد بودى از آن مقام كه تو را داده ام كناره گير.
به خدا سوگند، هر جا كه باشى تو را بياورند و رهايت نكنند تا راه چاره بر تو بسته شود و سرگردان مانى و كره ات با شير و گداخته ات با ناگداخته آميخته شود. تو را وادارند كه بشتاب از جاى برخيزى و از پيش رويت چنان ترسان شوى كه از پشت سرت . اين مهم را آسان مپندار كه بلايى است بزرگ . بايد بر اشترش نشست و توسنش را رام كرد و كوههايش را چون دشت هموار ساخت . پس عقلت را به فرمان آور و رشته كار خود به دست گير. و نصيب و بهره خويش درياب . اگر آمدن را خوش ندارى از كار كناره گير و به تنگناى خود گريز. جايى كه در آن ، راه رهايى بسته است . سزاست كه ديگران آن كار را كفايت كنند و تو در خواب باشى آنسان ، كه هرگز كس نپرسد كه فلان كجاست ؟ به خدا سوگند، كه اين جنگ جنگى است بر حق . همراه كسى كه او نيز بر حق است . و او را باكى نيست كه ملحدان چه كردند. والسلام .