نامه اى از امام علی(علیه السلام ) به مردم مصر

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

نامه شماره : 62
و من كتاب له ع إ لى اءَهْلِ مِصْرَ مَعَ مالِكِ الا شْتَرِ - رَحِمَهُ اللّهُ - لَمَا وَلاهُ إ مارَتَها:
اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّدا ص نَذِيرا لِلْعَالَمِينَ، وَ مُهَيْمِنا عَلَى الْمُرْسَلِينَ، فَلَمَّا مَضَى ص تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْاءَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ.
فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي ، وَ لاَ يَخْطُرُ بِبَالِي اءَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْاءَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ اءَهْلِ بَيْتِهِ، وَ لاَ اءَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِي إِلا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلاَنٍ يُبَايِعُونَهُ فَاءَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَاءَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلاَمِ يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه وآله .
فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ اءَنْصُرِ الْإِسْلاَمَ وَ اءَهْلَهُ اءَنْ اءَرَى فِيهِ ثَلْما اءَوْ هَدْما تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ اءَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَيَتِكُمُ الَّتِي إِنَّمَا هِيَ مَتَاعُ اءَيَّامٍ قَلاَئِلَ يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ، اءَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ، فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْاءَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ، وَاطْمَاءَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ.
وَ مِنْ هَذا الْكِتابِ:
إِنِّي وَاللَّهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِدا وَ هُمْ طِلاَعُ الْاءَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَ لاَ اسْتَوْحَشْتُ، وَ إِنِّي مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَالْهُدَى الَّذِي اءَنَا عَلَيْهِ لَعَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَ يَقِينٍ مِنْ رَبِّي ، وَ إِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ، وَ لِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ، وَ لَكِنَّنِي آسَى اءَنْ يَلِيَ اءَمْرَ هَذِهِ الْاءُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً، وَ عِبَادَهُ خَوَلاً، وَالصَّالِحِينَ حَرْبا، وَالْفَاسِقِينَ حِزْبا، فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّا فِي الْإِسْلاَمِ، وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلاَمِ الرَّضَائِخُ، فَلَوْ لاَ ذَلِكَ مَا اءَكْثَرْتُ تَاءْلِيبَكُمْ وَ تَاءْنِيبَكُمْ وَ جَمْعَكُمْ وَ تَحْرِيضَكُمْ، وَ لَتَرَكْتُكُمْ إِذْ اءَبَيْتُمْ وَ وَنَيْتُمْ.
اءَ لاَ تَرَوْنَ إِلَى اءَطْرَافِكُمْ قَدِانْتَقَصَتْ وَ إِلَى اءَمْصَارِكُمْ قَدِافْتُتِحَتْ، وَ إِلَى مَمَالِكِكُمْ تُزْوَى ، وَ إِلَى بِلاَدِكُمْ تُغْزَى ؟!
انْفِرُوا - رَحِمَكُمُ اللَّهُ - إِلَى قِتَالِ عَدُوِّكُمْ، وَ لاَ تَثَّاقَلُوا إِلَى الْاءَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ، وَ تَبُؤُوا بِالذُّلِّ وَ يَكُونَ نَصِيبُكُمُ الْاءَخَسَّ، وَ إِنَّ اءَخَا الْحَرْبِ الْاءَرِقُ، وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ، وَالسَّلاَمُ.
نامه اى از آن حضرت (ع ) به مردم مصر. ((اين نامه را با مالك اشتر هنگامى كه او را حكومت مصر داده بود فرستاد.))
اما بعد. خداوند سبحان محمد (صلى الله عليه و آله ) را فرستاد تا مردم جهان را بيم دهد و گواه بر پيامبران باشد. چون رسول الله (ص ) درگذشت ، مسلمانان در امر خلافت به نزاع پرداختند. به خدا سوگند، هرگز در خاطرم نمى گذشت كه عرب پس از رحلت محمد (صلى الله عليه و آله ) خلافت را از اهل بيت او به ديگرى واگذارد، يا مرا پس از او از جانشينيش باز دارد و مرا به رنج نيفكند جز شتافتن مردم به سوى فلان و بيعت كردن با او. من چندى از بيعت دست باز داشتم ، تا آنكه ديدم گروهى از مردم از اسلام برمى گردند و مى خواهند دين محمد (ص ) را از بن بر افكنند. ترسيدم كه اگر اسلام و مسلمانان را يارى ندهم در دين رخنه اى يا ويرانيى خواهم ديد كه براى من مصيبت بارتر از فوت شدن حكومت كردن بر شما بود. آن هم حكومتى كه اندك روزهايى بيش نپايد و چون سراب زايل گردد، يا همانند ابرهايى كه هنوز به هم نپيوسته پراكنده شوند. در گير و دار آن حوادث از جاى برخاستم تا باطل نيست و نابود شد و دين بر جاى خود آرام گرفت و استوارى يافت .
از اين نامه :
به خدا سوگند، اگر با ايشان روبرو شوم ، من تنها باشم و آنها روى زمين را پر كنند، نه باك دارم و نه هراس ، زيرا به آن گمراهيى كه آنان در آن غرقه اند و آن هدايتى كه خود بدان آراسته ام ، نيك آگاهم . و از جانب پروردگارم با يقين همراهم . من به ديدار خداوند و ثواب نيكويى كه مرا ارزانى دارد، اميد بسته ام و منتظر آن هستم .
ولى اندوه من از اين است كه مشتى بيخردان و تبهكاران اين امت حكومت (44) را به دست گيرند و مال خدا را ميان خود دست به دست گردانند و بندگان خدا را به خدمت گيرند و با نيكان در پيكار شوند و فاسقان را ياران خود سازند. از آنان كسى است (45) كه در ميان شما حرام مى نوشد، حتى بر او حد اسلام جارى شده و كسى است كه تا اندك مالى نستد به اسلام نگرويد. اگر نه از حكومت اينان بر شما بيم داشتم ، هرگز شما را بر نمى انگيختم و سرزنش نمى كردم و فرا نمى خواندم و تحريضتان نمى نمودم ، بلكه تا سر بر مى تافتيد يا سستى به خرج مى داديد، رهايتان مى كردم .
آيا نمى بينيد سرزمينهايى را كه در تصرف داشتيد، نقصان يافته و شهرهايتان ، يك يك ، فتح مى شود و كشورهايتان از دست مى رود و بلادتان مورد حمله و هجوم دشمن قرار گرفته است . روى به رزم دشمنانتان نهيد. خدايتان بيامرزد. در خانه ها درنگ مكنيد كه به ستم گرفتار خواهيد شد و به خوارى خواهيد افتاد و نصيبتان اندك خواهد شد. مردان سلحشور همواره بيدارند كه هر كه خود به خواب رود، دشمنش به خواب نرفته است . والسلام .