زمان و چگونگي آشنايي امام صادق(ع) با ابن ابي العوجا مشخص نيست. اغلب گفتوگوهاي امام صادق(ع) با او در مکه بوده؛ بنابراين به نظر ميرسد که ابن ابي العوجا در موسم حج به مکه رفته و با امام(ع) سخن گفته است. مواردي نيز وجود دارد که شاگردان امام صادق(ع) سؤال ابن ابي العوجا را نزد امام مطرح کرده و جواب آن حضرت را به او رساندهاند.
نخستين و مهمترين بحثهاي او با امام ششم(ع) درباره پروردگار بوده است. در ايام حج، هنگامي که ابن ابي العوجا، امام صادق(ع)، ابن مقفع و فرد ديگري در مسجدالحرام نشسته بودند و ابن مقفع از دانش امام صادق(ع) سخن گفت، ابن ابي العوجا براي اين که اثبات کند ابن مقفع نادرست ميگويد و جعفر بن محمد(ع) داراي آن عظمت علمي که ابن مقفع ميپندارد، نيست، تصميم گرفت با امام بحث کند و ايشان را بيازمايد، براي همين به نزد امام آمد و اين صحبتها در روزهاي بعد نيز ادامه يافت. سؤال ابن ابي العوجا از امام اين بود که اگر خدايي هست چرا بيواسطه، خود را به مردم نشان نميدهد و آنها را به پرستش خود نميخواند تا حتي دو نفر از مردم با هم اختلاف نکنند؟ امام(ع) با ايراد به اين ديدگاه، فرمودند: قدرت خداوند در طبيعت نمايان است و ابن ابي العوجا با مراجعه به خويش قدرت او را خواهد يافت و در به وجود آمدن، مرگ، پيري، شادي، خشم و حالتهاي ديگر، وجود او ديده ميشود.[35]
روز ديگر ابن ابي العوجا به مجلس امام آمد، اين بار امام با تشويق او به سؤال فرمودند: من درِ پرسش را به روي تو باز ميکنم و از او خواستند که بيان کند اگر ساخته شده بود، چگونه بود؟ وي با ذکر ويژگيهاي مصنوعات (ساخته شدهها)، به ابعاد دراز، پهن، گرد و... اشاره ميکند. امام ميفرمايد: اگر براي مصنوع، صفتي جز اينها نداني، بايد خودت را هم مصنوع بداني، زيرا همين ويژگيها در وجود تو نيز ديده ميشود.
نکته جالب توجه، روش امام(ع) در بحث است؛ آنجا که ابن ابي العوجا ميگويد که اين سؤال را هيچ کس پيش از تو نپرسيده و کسي بعد از تو هم نخواهد پرسيد. امام ميفرمايد: فرضاً بداني در گذشته از تو نپرسيده، از کجا ميداني که در آينده هم نميپرسند. ايشان با اين سخن، کوته فکريها و پيشداوريهاي نادرست که بسياري از مردم به آن گرفتارند، محکوم ميکند. در اينجا امام(ع) با استفاده از تمثيل در استدلال خود، مطالب را به صورت تجربي تبيين ميفرمايد: بگو بدانم اگر تو کيسه جواهري داشته باشي؛ در حالي که جواهر را نديده و نميشناسي و کسي بگويد در کيسه تو اشرفي است و تو بگويي نيست و او بگويد اشرفي را براي من تعريف کن و تو اوصاف آن را نداني، آيا تو ميتواني ندانسته بگويي اشرفي در کيسه نيست؟ گفت: نه. امام فرمود که وسعت جهان هستي از کيسه جواهر بزرگتر است شايد در اين جهان مصنوعي باشد، تو که صفت مصنوع و غيرمصنوع را نميداني، چگونه ميتواني وجود آن را انکار کني؟
ادامه بحث در روز سوم مطرح شد. اين بار ابن ابي العوجا از امام پرسيد: دليل بر حدوث اجسام چيست؟ ظاهراً مقصود او بحث مشهور «حدوث و قِدَم» ماده بود که بحثهاي دامنهداري بين دانشمندان طبيعي و علماي مسلمان به وجود آورده بود. امام(ع) دليل حدوث اجسام را تغيير شکل، بزرگ و کوچک شدن، و انتقال آنها به حالت ديگر ذکر کردند، زيرا اگر جسمي قديم باشد، نابود و متغير نميشود و دو صفت ازلي و عدم با حدوث قِدَم با هم در يک چيز جمع نميگردد. عبدالکريم فرض را بر اين ميگذارد که اگر اجسام همه به کوچکي خود باقي بمانند، چگونه به حدوث آنها استدلال ميکني؟ امام در اين جا بر توجه به واقعيت تأکيد ميکنند و اين که فرض خيالي درست نيست، زيرا بحث ما درباره همين جهان موجود است نه جهان ديگر. اگر اين جهان را برداريم و جهان ديگري جاي آن بگذاريم، اين جهان نابود شده و همين نابود شدن و به وجود آمدن جهان ديگر، دلالت بر حدوث دارد. البته در آن حالت هم امام پاسخ او را ميدهد.[36]
سال بعد دوباره ابن ابي العوجا به مکه آمد و امام(ع) از او پرسيد: آيا به عقايد قبلي خود باقي است و چون جواب شنيد که بله، در برابر ابن ابي العوجا که ميخواست بحث را شروع کند، فرمود: در حج جدال نيست. امام با اين سخن نشان داد که او درصدد يافتن حقيقت نيست، بلکه به مجادله ميپردازد و سخني فرمود که سال قبل نيز در جلسه اول، بحث با ابن ابي العوجا را با آن سخن شروع کرده بود: «اگر حقيقت و فرجام کار چنان باشد که تو گويي ـ در صورتي که چنين نيست ـ ما هر دو در آخرت پيروزيم. اما اگر وضع چنان باشد که ما ميگوييم ـ و اين چنين نيز هست ـ آنگاه ما در سراي ديگر نجات يابيم و تو هلاک شوي».[37]
دکتر زرينکوب اين سخن حکمتآميز را صورتي از بيان معروف پاسکال،[Pascal] دانشمند فرانسوي، دانسته است که حکماي اروپا «شرطيه پاسکال»[Paride Pascal] خواندهاند؛ در حالي که قرنها پيش از پاسکال، امام صادق(ع) آن را مطرح کرده و مسلمانان با آن آشنا بودهاند.[38]
در روايت ديگر آمده است که در هنگام مراسم حج، ابن ابي العوجا، ابن طالوت، ابن اعمي، ابن مقفع و چند تن از زنديقان در مسجدالحرام گرد آمده بودند، امام صادق(ع) نيز حضور داشتند. آن گروه از ابن ابي العوجا خواستند نزد امام رفته و با بحثهاي خود او را محکوم و رسوا کند. زمان اين بحث دقيقاً مشخص نيست؛ ممکن است پس از بحث قبلي بوده باشد، زيرا در آن هنگام ابن ابي العوجا چهره امام را نميشناخت. آنچه مشخص است اين که اين بحثها پيش از سال 142ه (تاريخ مرگ ابن مقفع) بوده است. ابن ابي العوجا ابتدا از امام پرسيد: آيا اجازه پرسش به من ميدهي؟ هر که عقدهاي در دل دارد بايد بيرون اندازد. امام به او اجازه ميدهد که از هرچه ميخواهد سؤال کند. وي از مسخره و غيرحکيمانه بودن حج و دور خانه خدا گشتن، سخن ميگويد. امام پس از بيان حکمت حج به خداوند کعبه اشاره ميکند. ابن ابي العوجا ميپرسد: چرا خدا غايب است؟ امام جواب ميدهد: چگونه غايب است کسي که همراه خلق خود شاهد و گواه است و از رگ گردن به آنها نزديکتر است.[39]
ابن ابي العوجا که خداوند را جسم تصور ميکرد، پرسيد که چگونه خدا ميتواند هم در آسمان باشد و هم در زمين. امام در پاسخ فرمود: تو او را مخلوق در نظر گرفتي که چنين سؤالي ميکني؛ در حالي که هيچ جا از خدا خالي نيست و هيچ جا او را فرا نگيرد و هيچ مکاني نزديکتر از مکان ديگر نيست.[40] بار ديگر درباره بينيازي خداوند از امام(ع) سؤال کرد و امام پاسخ او را داد.[41] امام حتي او را به نامش توجه داد و پرسيد کريم کيست که تو بنده او ميباشي؟[42] اما اين بحثها سبب نشد که ابن ابي العوجا از عقايد خود دست بردارد؛ وي هم چنان به تکرار سخنان گذشته خود ميپرداخت. روزي در حالي که بين محراب و منبر پيامبر در مسجدالنبي نشسته بود و با دوستانش بحث ميکرد به انکار خداوند پرداخت. در اين هنگام مطالب او به گوش مفضل بن عمرو رسيد و وي نتوانست تحمل کند و به او خطاب کرد که ملحد شدهاي! در پاسخ او ابن ابي العوجا از شيوه برخورد امام صادق(ع) با خودش ياد ميکند که چگونه اين سخنان را شنيده و دشنام نداده و «او صاحب حلم و رزانت و خداوند عقل و متانت است. او را طيش و سفاهت و غضب از جا به در نميآورد. گوش ميدهد سخنان ما را و ميشنود حجتهاي ما را تا آن که ما آنچه در خاطر داريم، ميگوييم و گمان ميکنيم که حجت خود را بر او تمام کردهايم». آن گاه با استدلال مختصر و محکم، کلام ما را پاسخ ميدهد.[43]
پس از اين صحبتها، مفضل نزد امام صادق(ع) رفته و امام، شيوه صحيح استدلال کردن را به او آموزش ميدهند. روش استدلالي امام در اين جلسهها، تمثيلي و با تکيه بر عقل و علوم طبيعي بوده است. امام، کساني که مدبر عالم را تکذيب کرده و وجود آفات و شرور عالم را دستآويزي براي انکار خالق و تدبير و حکمت او تلقي ميکنند همچون کوراني توصيف کرده که داخل خانهاي شده که در نهايت استحکام و نيکويي بنا شده باشد و در آن فاخرترين فرشها گسترده باشد و همه نيازمنديهاي انسان، از انواع خوردنيها، نوشيدنيها، پوشاک و... در آن مهيا کرده باشند و هر چيزي را در محل خود قرار داده باشند، چون آنها وارد آن خانه شده و کورانه پا زنند در برابر ظرفي يا چيزي که در جاي خود گذاشته شده و آنها ندانند براي چه در آن موضع گذاشته شده و براي چه مهيا شده، به خشم آمده و بنا کننده سرا و سرا را مذمت کنند.[44]
به نظر ميرسد پافشاري ابن ابي العوجا بر عقايدي که بارها مورد انتقاد قرار گرفته و پاسخ آن را يافته است، او را در حضيض ذلت روح قرار ميدهد و اين پستي روح، جايي به نهايت خود ميرسد که قدرت خداوندي خود را در توليد کرم و در کثافت خود ميبيند و گمان ميکند که او هم خالق کرمهاست، امام صادق(ع)، با چند سؤال خداپنداري او را در هم ميشکند: آيا خالق هر چيزي، مخلوق خود را نميشناسد؟ و او ميگويد: بلي، حال مرد و زن آنها و عمر هر يک را براي ما بازگو.[45]
وي درباره قرآن نيز با امام صادق(ع) گفتوگو کرده است. او درصدد بود که جايگاه قرآن را در قلب مردم متزلزل سازد؛ از اين رو با چهار تن از دوستانش درصدد نقض قرآن برآمدند و قرار گذاشتند که در سال آينده در مکه جمع شوند و ربع قرآن را نقض و باطل سازند و بدين وسيله کل قرآن باطل گردد؛ اما سال بعد که دور هم جمع شدند، از ناتواني خود صحبت ميکردند، امام صادق(ع) بر آنها گذشت و آيه «قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون بمثله» را تلاوت فرمود.[46]
ابن ابي العوجا در خصوص آيه «کلما نضجت جلودهم بدلنا هم جلوداً غيرها» (نساء/56) از امام صادق(ع) پرسيد: چه ميگويي درباره اين آيه که «هرگاه پوستشان بسوزد، پوستي ديگر بر آنها بپوشانيم تا همواره عذاب را بچشند»، گناه پوست ديگر چيست؟ حضرت فرمود: واي بر تو! آن پوست دوم، همان پوست نخستين است در صورتي که همان پوست اول نيست. آن گاه امام مثالي ميزند تا به فهم او نزديکتر باشد: اگر کسي خشت خامي را بشکند و خاک آن را در قالب بريزد و خشت ديگري بزند، اين خشت دوم همان خشت اول است، ولي خشت اول هم نميباشد؛ همين گونه است بدن انسان.[47]
ابن ابي العوجا، سعي ميکرد که در قرآن تناقض بيابد. روزي از هشام بن حکم پرسيد آيا خدا حکيم است و چون شنيد بله، گفت: پس از قول «فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثني و ثلاث و رباع فان خفتم ان لاتعدلوا فواحده» (نساء، 3)، خبر بده؛ اگر اين آيه فرض است با آيه «لن تستطيعوا ان تعدلوا بين النساء و لو حرصتم...» (نساء، 129) تناقض دارد. خداوند که حکيم است اين گونه سخن نميگويد. هشام براي به دست آوردن پاسخ امام صادق(ع)، به مدينه رفت و امام فرمود: آيه «فانکحوا ما طاب...»، يعني در نفقه وليکن آيه «ولن تستطيعوا»، يعني در مودت و دوستي.[48]
يکي از سؤالات ابن ابي العوجا از امام(ع) درباره گونههاي مختلف مرگ مردم بود. امام(ع) جواب دادند: اگر علت مرگ مردم يکي بود، مردم ايمن بودند تا علت بيايد و خداوند دوست ندارد مؤمن چنين حالتي داشته باشد و از مرگ غافل باشد.[49]
مسئله ديگري که ابن ابي العوجا مطرح کرد، درباره ارث زن بود که هنوز نيز مورد سؤال ميباشد؛ وي پرسيد: چرا زن که ضعيف است يک سهم دارد و مرد قوي، دو سهم؟ امام فرمودند: زيرا اسلام جهاد و سربازي را از زن برداشته؛ مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است و در بعضي جنايات اشتباهي که خويشاوندان خاطي بايد ديه بپردازند، زن از مشارکت با ديگران در پرداخت ديه معاف شده است؛ از اين رو، سهم زن در ارث از مرد کمتر است.[50]
- پاورقی -
35 . همان، ج 1، ص 96،
36 . همان، ص 7ـ76 .
37 . همان، ص 75و78؛ احمدبن علي الطبرسي، الاحتجاج، (النجف، دارالنعمان، 1386ق/1966) ج 2، ص 75 .
38 . زرينکوب، کارنامه اسلام، پيشين، ص 102 .
39 . در خبر صدوق سخن از ابن مقفع نيست، بلکه فقط نوشته است: «فجلس اليه في جماعه من نظرائه»، صدوق، التوحيد، پيشين، ص 254. همو، من لايحضره الفقيه (قم، جامعه المدرسين، 1404ق)، ج 2، ص 749؛ الفضل بن الحسن الطبرسي، اعلام الوري باعلام الهدي (قم، مؤسسه آل البيت، 1417)، ج 1، ص 547؛ شيخ مفيد، پيشين، ج 2، ص 201؛ محمد بن علي الکراجکي، کنزالفوائد (قم، مکتبه المصطفوي، 1410ق)، ص 220 .
40 . کليني، پيشين، ج 1، ص 171؛ صدوق، توحيد، ص 254 .
41 . ابوالقاسم الموسوي الخويي، معجم الرجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة (تحقيق لجنه التحقيق) (بيجا، بينا، 1413ق) ج 40، ص 180 .
42 . ابن شهرآشوب، مناقب آلابيطالب (النجف، الحيدريه، 1376ق/1956م)، ص 780 .
43 . مفضل، پيشين، ص 9ـ10؛ عباس القمي، الانوار البهيه في تواريخ الحجج الالهيه (قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1417ق)، ص 158 .
44 . مفضل، بن عمرو، پيشين، ص 14 .
45 . صدوق، توحيد، پيشين، ص 295؛ ابوجعفر محمد الطوسي، اختيار معرفه الرجال معروف برجال الکشي (قم، آلالبيت، 1404ق)، ج 2، ص 430؛ شيخ طوسي در اين کتاب از قول ابوجعفر احول مؤمن الطاق عنوان کرده که جواب پرسش را امام(ع) به او دادند. همچنين ر.ک: ابوالقاسم موسوي الخويي، پيشين، ج 18، ص 39ـ40 .
46 . مفضل بن عمرو، پيشين، ص 6؛ احمد بن علي الطبرسي، پيشين، ج 2، ص 42؛ قطبالدين الراوندي، الخرائج و الجرائح (قم، مؤسسه الامام المهدي، بيتا ) ، ج 2، ص 71 .
47 . شيخ طوسي، الامالي، (قم، دارالثقافه، 1414ق) ص 581 .
48 . همو، تهذيب الاحکام، التحقيق حسن الخرسان (دارالکتب الاسلاميه، 1365) ، ج 7، ص 420؛ المحقق البحراني، الحدائق الناضره، (قم، جماعه المدرسين، 1409)، ج 24، ص9ـ58 .
49 . ابن شهرآشوب، پيشين، ص 280 .
50 . طوسي، تهذيب الاحکام، پيشين، ج 9، ص 274؛ علي بن عيسي الاربلي، کشف الغمه في معرفه الائمه (بيروت، دارالاضواء، 1405ق/1985م)، ص 217؛ محمد بن الحسن الحرالعاملي، الوسائل الشيعه (بيروت، داراحياء التراث العربي)، ج 24 ، ص 93 .
گفتوگوي امام صادق(ع) و ابن ابي العوجا
- بازدید: 2072