امام صادق(عليه السلام)و مذاهب فقهى چهارگانه

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

«امامان مذاهب فقهى، خود از اهل بيت، علم مىآموختند و اين امر براى آنان فخر و سبب پيروزى و موفقيت بود. امام ابوحنيفه از آراء امام على (عليه السلام) استفاده كرده، تا آنجا كه يكى از امتيازات مذهبش عمل به سخن مشهور نبى اكرم است كه فرمود: «انا مدينة العلم و علىٌ بابها» چنانكه «مقدسى» در احسن التقاسيم گفته است.
ابو حنيفه در مقام افتخار به استفاده علمى از امام صادق گفت: «لولا السنتان لهلك النعمان» مالك بن انس يكى از شاگردان امام صادق بود، شافعى از او علم آموخت و احمدبن حنبل از شافعى. شافعى جز از على از كس ديگر روايت نكرد، از اين رو به تشيع متهم گرديد، ولى خود به اين اتهام مباهات كرده و مىگويد:
    من به دين و آيين شيعى هستم.     زادگاهم پاكترين و مايه فخر بسيار است.
    در مكه زاده شدم ولى در عقيله زيستم،     مذهبم نيكوترين و بهترين ناميده شده است.
يحيى بن معين، شافعى را به رافضى بودن متهم كرده و مىگويد: كتابش را در سيره مطالعه كردم و در آن جز ياد على چيزى نيافتم. خود شافعى در اين ابيات شيعى بودنش را نشان داده است:
اى سوار در محصب منى توقف كن
و به كسانى كه در بالاى كوه هنگام سحر نشسته، يا ايستادهاند فريادزن
بر حاجيانى كه هنگام حركت به منى
چون آبهاى فرات كه موج برمى دارند، متلاطم اند
اگر دوستى آل محمد رفض است
اى دو عالم شهادت دهيد كه من رافضيم
و نيز احمدبن حنبل على را بر ديگر صحابه ترجيح مىداد. يك بار از او سوال شد برترين صحابى پيامبر(ص) چه كسى بود؟ او گفت: ابوبكر، بعد عمر و سپس عثمان. كسى گفت: پس على؟ احمد گفت: شما از اصحاب پيامبر(ص) پرسيديد، و حال آنكه على خود محمد است. سخنانى از اينگونه بسيار است، كه نقل جملگى آنها به طول خواهد انجاميد.»
مقام معظم رهبرى حضرت آيتا... خامنه اى در كتاب پيشواى صادق درباره تبيين احكام به شيوه خاص شيعى مى فرمايند:
«... از قديمترين ادوار اسلامى، فقه و حديث و تفسير به دو جريان كلى تقسيم شد. يكى جريان وابسته به دستگاههاى حكومتهاى غاصب، كه در موارد بسيارى حقيقتها را فداى مصلحتهاى آن دستگاهها ساخته و در برابربهاى ناچيز حكم خدا را تحريف مىكردند.
و ديگرى جريان اصيل و امين كه هيچ مصلحتى را بر مصلحت تبيين احكام درست الهى، مقدم نمى ساخت و قهرا در هر قدم، روياروى دستگاه حكومت و فقاهت مزدورش قرار مى گرفت. و از آن روز در غالب اوقات شكل غيررسمى داشت.
با اين آگاهى، بوضوح مى توان دانست كه فقه جعفرى، در برابر فقه فقهاى رسمى روزگار امام صادق (عليه السلام) ، فقط يك اختلاف عقيده دينى ساده نبود. در عين حال، دو مضمون متعرضانه را نيز با خود حمل مى كرد.
نخستين و مهمترين، اثبات بىنصيبى دستگاه حكومت از آگاهى دينى و ناتوانى آن از اداره امور فكرى مردم يعنى در واقع عدم صلاحيتش براى تصدى مقام «خلافت» و ديگر، مشخص ساختن موارد تحريف در فقه رسمى كه ناشى از مصلحت انديشى فقها در بيان احكام فقهى و ملاحظه كارى آنان در برابر تحكم و خواست قدرتهاى حاكم است. امام صادق (عليه السلام) با گستردن بساط علمى و بيان فقه و معارف اسلامى و تفسير قرآن به شيوهاى غير از شيوه عالمان وابسته به حكومت عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود. آن حضرت بدين وسيله تمام تشكيلات مذهبى و فقاهت رسمى را كه يك ضلع مهم حكومت خلفا بشمار مى آمد.تخطئه مىكرد و دستگاه حكومت را از بعد مذهبى اش تهى دست مى ساخت. در اينكه دستگاه حكومت بنىاميه تا چه اندازه به مفهوم معارضه آميز بساط علمى و فقهى امام صادق (عليه السلام) توجه داشت، سند روشن و قاطعى در دست نيست. ولى گمان قوى بر آن است كه در زمان بنى عباس و مخصوصاً منصور كه از هوش و زيركى وافرى برخوردار بود و به خاطر اينكه سراسر عمر پيش از خلافت خود را در محيط مبارزات ضد اموى گذرانيده بود از نكته هاى دقيق در زمينه مبارزات و مبارزان علوى آگاهى داشت، سران دستگاه خلافت به نقش مؤثر اين مبارزه غير مستقيم، توجه داشتند.
از جمله تهديدها و فشارها و سختگيرى هاى نامحدود منصور نسبت به فعاليت هاى آموزشى و فقهى امام، ناشى از همين توجه و احساس بوده است. و نيز تأكيد و اصرار فراوان وى بر گردآوردن فقهاى معروف حجاز و عراق در مقر حكومت خود كه باز مضمون چندين روايت تاريخى است از احساس همين نياز نشأت مى گرفته است.
در مذاكرات و آموزشهاى امام به ياران و نزديكانش، عامل «بى نصيبى خلفا از دانش» به عنوان دليلى بر اينكه از نظر اسلام، آنان را حق حكومت كردن نيست، به وضوح مشاهده مىشود يعنى اينكه امام همان مضمون متعرضان هاى را كه درس فقه و قرآن او دارا بوده، صريحاً نيز در ميان مى گذارده است.
در حديثى از آن حضرت چنين نقل شده است: «نحن قوم فرض الله طاعتنا، و انتم تأتمون بمن لا يعذر الناس بجهالته»
(ماييم كسانى كه خدا فرمانبرى از آنان را فرض و لازم ساخته است. در حالى كه شما از كسانى تبعيت مى كنيد كه مردم به خاطر جهالت آنان در نزد خدا معذور نيستند.)
يعنى مردم كه بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نا اهل، دچار انحراف گشته، به راهى جز راه خدا رفتهاند، نمىتوانند در پيشگاه خدا به اين عذر متوسل شوند كه: «ما به تشخيص خود راه خطا را نپيموديم، اين پيشوايان و رهبران ما بودند كه از روى جهالت، ما را به اين راه كشاندند.» زيرا اطاعت از چنان رهبرانى، خود كارى خلاف بوده است، پس نمىتواند كارهاى خلاف بعدى را توجيه كند.
اين مفهوم كه: رهبرى سياسى در جامعه انقلابى اسلام، همان رهبرى انقلابى است، لزوماً با رهبرى فكرى و ايدئولوژيك همراه است، در آموزشهاى امامان قبل و بعد از امام صادق (عليه السلام) نيز آشكارا وجود داشته است. در روايتى امام على بن موسى (عليه السلام) از قول جد بزرگوارش امام محمد باقر (عليه السلام) «سلاح» را در سلسله امامت به تابوت درميان اقوام گذشته بنى اسرائيل، همانند مىكند.
«سلاح» درميان ما همچون تابوت است درميان بنى اسرائيل، كه نزد هركس بود نبوت (و در روايتى: حكومت) از آن او بود. درميان ما نيز سلاح نزد هركس باشد رهبرى و زعامت متعلق به اوست. (توجه شود به شكل سمبليك و مفهوم بسيار عميق اين تعبير)، راوى آنگاه مىپرسد: «فيكون السلاح مزايلاً للعلم؟» يعنى آيا ممكن است سلاح نزد كسى باشد كه دانش ايدئولوژيك دين در او نيست؟
امام در پاسخ مىگويد: نه. يعنى زمامدارى جامعه و رهبرى انقلابى امت مسلمان در اختيار كسى است كه سلاح و دانش را با هم دارا باشد. پس امام از سويى شرط امامت را، دانش دين و فهم درست قرآن مىداند و از سوى ديگر، با گستردن بساط علمى و گرد آوردن خيل كثيرى از مشتاقان دانش دين در پيرامون خود و تعليم اين شيوه مخصوص كه مخالف با روال معمولى فقه و حديث و تفسير و به طور كلى مغاير با دين شناسى رايج علما و محدثان و مفسران وابسته به دستگاه خلافت است. عملاً دين شناسى خود و دين نشناسى دستگاه خلافت را با تمامى علماى وابسته و نام ونشاندارش اثبات مى كند. و از اين رهگذر با تعرض مستمر و عميق و آرام به مبارزه. خود بعدى تازه مىبخشد.
نخستين حكمرانان بنى عباس كه خود در روزگار پيش از قدرت، سالها در محيط مبارزاتى علوى و در كنار پيروان و ياران آل على گذرانيده و به بسيارى از اسرار و پيچ و خمهاى كنار آنان بصيرت داشتند، نقش متعرضانه اين درس و بحث و حديث و تفسير را بيش از اسلاف اموى خود درك مى كردند گويا به همين خاطر بود كه منصور عباسى در خلال درگيرىهاى رذالت آميزش با امام صادق (عليه السلام) مدتها آن حضرت را از نشستن با مردم و آموزش دين به آنان و نيز مردم را از رفت و آمد و سئوال از آن حضرت منع كرد. تا آنجا كه به نقل «مفضل بن عمر» چهره درخشان و معروف شيعى، هرگاه مسئلهاى در باب زناشويى و طلاق و امثـال آنـها نيـز بـراى كسى پيش مى آمد، به آسانى نمى توانست به پاسخ آن حضرت دست يابد.
ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم