صحنه نخست:

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

سيد بن طاووس از ربيع، دربان منصور روايت كرده است كه وى گفت : وقتى منصور به عزم حج حركت كرد و به مدينه رسيد 2، شب را تا صبح نخوابيد . پس مرا فرا خواند و گفت : هم اكنون بدون كوچكترين معطلى و با سرعت هر چه بيشتر و حتى اگر بتوانى تنها ، برو و ابوعبدالله جعفر بن محمد (ع) را پيش من بياور! به او بگو پسر عمويت به تو سلام مى‏رساند و مى‏گويد اگر چه خانه‏ها از يكديگر دور و احوال دگرگون گشته است ،ولى بالاخره ما با هم خويشاونديم و از بند دو انگشت به هم نزديكتر و از راست به چپ مماس‏تر.
بگو پسر عمويت مى‏گويد همين الان نزد ما بيا! پس اگر اجابت كرد، با نهايت تواضع و احترام او را همراهى كن و اگر عذر و يا بهانه آورد، تأكيد بيشترى كن و امر را به او واگذار نما و هرگاه خواست كه با آرامى و ملايمت حركت كند، تو برايش آسان بگير و سخت مگير و عذر او را بپذير و هرگز تندخوئى مكن و سخن درشت و بى‏حساب مگو.
ربيع مى‏گويد: به سوى در خانه امام راه افتادم . ديدم او در اندرونى خانه خويش است . پس بدون اينكه اجازه بگيرم داخل خانه شدم. ديدم مشغول نماز است . صورتش را بر خاك نهاده و دست به دعا دارد و آثار خاك بر صورت و گونه‏هايش مشهود بود. نتوانستم در آن حال مزاحم امام شوم و منتظر ايستادم تا امام از نماز و نيايش فارغ گشت و رو به من كرد . من سلام كرد؛امام فرمود: عليك السلام اى برادر من ! چه كارى داشتى؟
من سلام و پيام منصور را به امام ابلاغ كردم .
امام : و يحك يا ربيع ! «الَم يأنِ للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكرِ اللّه و ما نزل من الحق ولا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامَدٌ فقست قلوبهم .» 3
واى بر تو اى ربيع! «آيا وقت آن نشده است كه دلهاى مؤمنان به ياد خدا به خشيت افتد و به فكر حقيقت باشند؟ و از آنها نباشند كه جلوتر، از سوى خدا به ايشان كتاب آمد و زمانى طولانى برايشان بگذشت ؛ پس دلهايشان سخت و تيره گشت.»
و يحك يا ربيع! «أَفأَ مِنَ أهلُ القرى أن ياتيهم بأسُنا بَياتاً و هم نائمون ؟ او أمِن اهلُ القرى أن يأتيهم بأسُنا ضحىً و هم يَلعبون؟ أفأَمِنُوا مكر اللّه فلا يأ مَنُ مكرَ اللّه اِلاّ القومُ الخاسرون؟»4
واى بر تو اى ربيع! «آيا مردم شهرها و آباديها خاطر جمعند از اينكه عذاب ما شبانگاهان به آنان فرا رسد، در حاليكه آنان مشغول خوابند؟ يا مطمئند كه عذاب ما ظهرگاهان در حاليكه آنان مشغول بازيند، به ايشان نرسد؟ به هر حال آيا آنان از نقشه الهى خاطرى آسوده دارند؟ و چه كسى جز مردمان زيانكار از عذاب خداوندى خاطر جمع مى‏تواند باشد؟» اى ربيع! سلام، رحمت و بركات خدا را به امير برسان.
آنگاه امام رو به نماز كرد و به نيايش با خدا پرداخت. من پرسيدم: آيا جز اسلام فرمايشى ديگر داريد و يا اجابت فرموده با من مى‏آئيد؟
امام : آرى به او بگو:
أَفرايتَ الّذى تولّى واعطى قليلاً واكدى ؟ أَعنده علمُ الغيبِ فهويَرى‏ ام لم ينبّأ بما فى صُحفِ موسى و ابراهيمَ الّذى وَفّى ألاّ تَزر وازرة وِزرأخرى‏ و أن ليس للانسانِ الاّ ما سعى‏ و انّ سعيَه سوف يُرى‏ . 5
آيا ديدى آنكه را كه روى بگردانيد و اندكى داد و بخل ورزيد؟ آيا او علم غيب مى‏داند؟ كه پس بدان وسيله مى‏بيند. آيا او از صحيفه‏هاى موسى و اخبار آن اطلاع ندارد؟ و ابراهيم كه مسؤوليت را بتمامى انجام داد. كه هيچكس و بال گناه ديگرى را به دوش نمى‏گيرد و براى انسان جز نتيجه سعى و كوشش او نيست و البته نتيجه سعى و كوش او ارزيابى خواهد شد. 6
به او بگو: اى امير ! به خدا سوگند آنچنان ما را دچار ترس و وحشت كرده‏ايد كه زنان و خانواده ما نيز در اثر بيم و هراس ما وحشتزده شده و آرام از دست داده‏اند و تو اين معنى را خوب مى‏دانى و بايد هدفت را از اين كار بيان كنى . پس اگر دست از ما كشيدى چه بهتر ، والا ترا در هر روز پنج نوبت در نماز نفرين مى كنيم . و تو خود حديث مى‏كنى از پدرت، از جدت كه رسول خدا فرمود: دعاى چهار تن از درگاه ربوبى مردود نمى‏شود و حتماً به اجابت مى‏رسد: دعاى پدر براى فرزندش و دعاى برادر دينى در حق برادرى از ته دل و دعاى مظلوم و ستمديده و دعاى آدمى مخلص.
ربيع مى‏گويد: هنوز سخن امام به پايان نرسيده بود كه گماشته منصور به دنبال من آمد تا از علت تأخير آگاه گردد و من هم نزد منصور برگشتم و جريان را به او باز گفتم . منصور گريست و گفت : برگرد و پيغام بده كه شما اختيار داريد نزد ما بيائيد يا نيائيد. اما زنان و بانوانى كه فرموديد، سلام بر آنها و بفرمائيد نترسند و خاطرى آسوده داشته باشند كه خداوند آنان را در امان قرار داده و غم و اندوه از آنها برده است .
ربيع حضور امام برگشته و پيغام منصور را مى‏رساند و آنگاه امام صادق (ع) نيز پيغامى بدين مضمون به وى مى‏فرستد: صله رحم كردى كه خداوند جزاى خيرت دهد.
بعد چشمان امام اشكبار شد و قطراتى از آن بر دامن چكيد. آنگاه فرمود: اى ربيع! اين دنيا هر چند ظاهرش لذتبخش و زر و زيورش فريباست، اما پايانش به هر حال همانند آخر بهار است كه آن همه سرسبزى و طراوت تبديل مى‏شود به خزان و افسردگى ...7
ربيع مى‏گويد به امام عرض كردم : شما را سوگند مى‏دهم به آن حقى كه ميان شما و خداوند جل و علا هست، آن دعائى را كه خوانديد و بدان وسيله به نيايش و مناجات پرداختيد و در نتيجه شر و آسيب اين مرد را از خود دور ساختيد به من هم ياد دهيد؛ شايد اين دعاى شما دلشكسته‏اى را مرهمى و بينوائى را نوائى باشد و به خدا قسم جز خودم را نمى‏گويم.
آنگاه امام دستهايش را به سوى آسمان بلند كرد و رو به سجده گاه نمود ، گوئى دوست نداشت دعائى سرسرى و بدون حضور قلب بخواند و چنين گفت : «اللهمّ انّى اسئلك يا مدرك الهاربين و يا ملجأ الخائفين ...» 8
در اين بار كه منصور، امام صادق (ع) را نزد خود طلبيده و قصد جلب او را داشته است ، بر حسب ظاهر رفتار ناخوشايندى ديده نمى‏شود؛ پس چرا امام نگرانى خاطر داشته است و خانواده‏اش هم بيمناك بوده‏اند و حتى براى نجات و رهائى از شر و آسيب وى ، به دعا و توسل دست برداشته است؟
بى‏شك امام صادق (ع) از تصميم و رازدل عباسيان آگاهى داشته است و از صحنه‏هاى ديگر كه ذيلاً مى‏آوريم، سوء قصد منصور نسبت به امام آشكار مى‏گردد و معلوم مى‏شود كه منظور او از احضار امام جز قتل آن حضرت نبوده است .

- پاورقی -

 2- منصور عباسى در روزهاى حيات امام صادق (ع) سه بار حج گزارد به سالهاى: 140 و 144 و 147 ق. و پس از شهادت امام نيز دوبار سفر حج كرد. به سالها: 152 و 158 ق. كه در اين آخرين، حج را نتوانست به پايان برساند و به هلاكت رسيد. مراجعه كنيد به تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 364 - 380 ، چاپ بيروت. ظاهراً منصور در هر سه نوبت امام صادق (ع) را احضار كرده و قصد قتل آن حضرت را داشته است .
3- الحديد /15.
4- الاعراف /95 - 97.
5- النجم /33 - 40.
6- امام اين چند آيه قرآنى را به عنوان پند و اندرز و اخطار خوانده است ، بلكه منصور بيدار و متوجه زشتكارى خويش شود و بيگناهان را روى وهم و خيال نكشد و بداند كه هر انسانى مسؤول اعمال خويش است و به گناه ديگران موأخذه نمى‏شود.
7- دنباله اين حديث و ماجرا را در بخش مواعظ و اندرزهاى امام بخوانيد.
8- نگاه كنيد به كتاب شريف مهج‏الدعوات ،ص 177 الى 184 ، افست از چاپ سنگى . ما كليه دعاهائى كه در اين فصل آمده و نيز ديگر دعاهائى كه از امام صادق (ع) به دست ما رسيده است را در كتابى به نام «دعاءالصادق» گرد آورده‏ام . اين كتاب بالغ بر 400 صفحه رقعى مى‏شود.