در معناى شجاعت
شايد بعضى گمان كنند كه شجاعت حسين عليه السلام در زور بازو، قدرت و قوّت بدنى، و علم آن حضرت به آيين جنگ و نبرد و به خاك انداختن دليران و دلاوران خلاصه ميشود و بزرگترين نمايشهاى شجاعت آن حضرت را حملاتى بدانند كه يك تنه به سپاه دشمن مينمود و طومار آنها را در هم ميپيچيد. دشمنان، زمانى كه ديدند حريف آن زور و بازو نميشوند از اطراف، پيكر پاكش را هدف سنگ و تير قرار دادند و اگرچه آن سيد مظلومان را شهيد كردند و سر انورش را شمر يا سنان يا خولى از بدن جدا ساخت اما كسى ادعا نكرد كه من به زور بازوى شخصى خود، آن حضرت را كشتم؛ كثرت زخم، جراحات بسيار، تشنگى و خونريزى فوق العاده، آن امام مجاهد را (به ظاهر) از پا در آورد كه آن دشمنان خدا به قتلش دلير شدند، وگرنه كسى نبود كه بتواند با نبرد و زور بازو آن يادگار حيدر كرّار را به قتل برساند. اين زور بازو، نيروى جسمانى و حملات دليرانه نمايشى از نمايشهاى شجاعت است.
شجاعت راستين
شجاعت، يكى از فضايل برجستة حسين عليه السلام ميباشد. شجاعت اين قهرمان تاريخ، حالتى است نفسانى و روحى كه حد وسط بين تهور و جبن است، هركس واجد آن باشد داراى ضبط نفس خاصى است و عوامل ترس، جبن، كندى، سستى و فتور، و اسباب تندى، بى باكى، گستاخى و جسارت بر چنين شخصى مسلط نميشود. اين صفت اگر زورِ بازو، قدرت جسمى و هر قوّه و قدرت ديگر را رهبرى كند، آن قدرت، مظهر شجاعت خواهد شد در غير اين صورت سبب سرزنش و ملامت ميگردد.
اين صفت از شريفترين صفات فاضله است. ظهور استعدادهاى كمالآفرين بشر و فعليت قواى كامله در او به اين صفت وابسته ميباشد.
معيار بقاى امتها
هر ملتى كه افراد آن از شجاعت روحى و اخلاقى بهرهمند نباشند رهسپار ديار نيستى خواهد شد و به زودى تحت تسلط بيگانگان قرار خواهد گرفت.
وجود و بقاى امتها و عزت و سربلندى آنها وابسته به ميزان بهرهمندى آنها از شجاعت است.
محافظه كارى، احتياطات بيجا، عوام فريبى، ترس از انتقاد، جلوگيرى از آزادى ديگران، اختناق افكار، تندرويها، جسارتهاى جنون آميز، باختن روحيه و ناشكيبى، ستمگرى و وطن فروشى، خيانت به ملت و پيشه كردن سياست محافظهكارانه در امور و راضى شدن به بيشرفى و بيآبرويى، همه كاشف از نداشتن صفت شجاعت است.
چنانچه ضبط نفس، خويشتن دارى، صراحت لهجه، مقاومت در برابر ناملايمات و سختيهاى روزگار، بيم نداشتن از انتقاد و احترام به آزادى ديگران، ناشى از ملكة شجاعت ميباشد.
تمام مظاهر اين شجاعت در حسين عليه السلام تجلى يافته بود. روح و جسم او مركز نمايش عاليترين مرتبة شجاعت بود تا جايى كه «شجاعة الحسينيه» ضرب المثل گشت.
در رزمگاه حسين عليه السلام
وقتى حسين عليه السلام به قصد كوفه حركت كرد، ابن زياد از شنيدن اين خبر، ناراحت و نگران گرديد. او بيست هزار نفر را براى نبرد با حضرت فرستاد و به آنها امر كرد تا براى يزيد از آن حضرت بيعت بگيرند و اگر بيعت نكرد او را بكشند. وقتى به او پيشنهاد بيعت شد، نپذيرفت و به جد و پدرش تأسى نمود و به تحمل ظلم و زور و ننگ و عار، راضى نگشت؛ شجاعت هاشميه را آشكار كرد و با اينكه خود، اهل بيت، عزيزان، كسان و اصحابش را محاصره كرده و هدف نيزه و تير قرار دادند، در جهاد، ثابتقدم ماند و با شهامت عالى بدون اضطراب و با قوّت قلب در چنين موقعيت خطيرى پايدارى نمود و ندا سر داد:
يا اَهْلَ الْكُوفَةِ ما رَأيْتُ أغْدَرَ مِنْكُمْ قُبْحاً لَكُمْ، وَ تَعْساً لَكُمُ الْوَيْلُ ثُمَّ الْوَيْلُ. اِسْتَصْرَخْتُمُونا فَاَتَيْناكُمْ، وَ اَسْرَعْتُمْ اِلى بَيْعَتِنا سُرْعَةَ الذّبابِ وَ لَمّا اَتَيْناكُمْ تَهافَتُّمْ تَهافُتَ الْفَراشِ، وَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنا سُيُوفَ اَعْدائِنا مِنْ غَيْرِ عَدْل اَفْشَوْهُ فيكُمْ، وَ لاذَنْب مِنّا كانَ اِلَيْكُمْ اَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَى الظّالِمينَ ثُمَّ حَمَلَ عَلَيْهِمْ، وَ سَيْفُهُ مُصَلَّتٌ فى يَدِهِ وَ هُوَ يُنْشِدُ:
اَنَا ابْنُ عَلِى الحِبْر مِنْ آلِ هاشِم
كَفانى بِهذا مَفْخَراً حيـــنَ اَفْخُرُ
اى مردم كوفه! عهد شكن تر از شما نديدهام؛ زشتى، هلاكت، نابودى و شقاوت بر شما باد كه به ما استغاثه كرديد، و ما را به يارى خود خوانديد، ما دعوت شما را پذيرفتيم و شما به سوى بيعت ما مانند مگس، شتاب گرفتيد! اكنون كه به سوى شما آمديم مانند پروانه سبك فرو ريختيد، و به سوى شر و بدى رو كرديد و شمشيرهاى دشمنان ما را به روى ما كشيديد بى آنكه آنها عدل و دادى در ميان شما فاش كنند، و از ما گناهى نسبت به شما صادر شده باشد. آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستم كاران است! پس بر آن مردم غدار با شمشيرِ از نيام كشيده حمله ميكرد و ميفرمود:
من فرزند على آن مرد عالم صالح هستم از آل هاشم و در مقام مفاخره، اين افتخار براى من بس است. (29)
«او همواره جهاد ميكرد تا بسيارى از شجاعان سپاه كوفه را به خاك هلاكت انداخت و در درياى جنگ فرو ميرفت و از مرگ، انديشه نميكرد.» (30)
ابن ابى الحديد مينويسد: «كيست در شجاعت مانند حسين بن على عليه السلام كه در ميدان كربلا گفتند: ما شجاعتر از او كسى را نديديم در حالى كه انبوه مردم بر او حملهور شده، و از برادران، اهل و ياران جدا شده باشد، مانند شير رزمنده، سواران را درهم ميشكست و چه گمان ميبرى به مردى كه راضى به پستى نشد، و دست در دست آنها نگذارد تا كشته شد.» (31)
___________________
(29) - بقية ابيات كه سزاواراست هر يك ازدوستان اهل بيت آن را حفظ باشند اين است:
وَجَدّى رَسُولُ اللهِ اَكْرَمُ مَنْ مَضى وَ نَحْنُ سِراجُ اللهِ فِى الْخَلْقِ نَزْهَرُ
وَفاطِمُ اُمّى مِنْ سُلالَةِ اَحْمَد وَ عَمّى يُدْعى ذُوالجَناحَيْنِ جَعْفَرُ
وَفينا كِتابُ اللهِ اُنْزِلَ صادِقاً وَ فينَا الْهُدى وَالْوَحى بِالْخَيْر يُذْكَرُ
وَ نَحْنُ اَمانُ اللهِ لِلنّاسِ كُلِّهِمْ نَسِرُّ بِهذا فِى الأَنامِ وَنَجْهَرُ
وَنَحْنُ وُلاةُ الْحَوضِ نَسْقى وُلاتِنا بِكَأْسِ رَسُولِ اللهِ ما لَيْسَ يُنْكَرُ
وَشيعَتُنا فِى النّاسِ اَكْرَمُ شيعَة وَ مُبْغِضُنا يَوْمَ الْقِيامَةِ يُخْسَرُ
ـ و جدّ من رسول خدا گراميترين افراد است و ما چراغهاى خداونديم كه در ميان خلق ميدرخشيم.
ـ فاطمه، مادر من، دختر احمد (رسول خدا) و عموى من جعفر است كه به ذوالجناحين (صاحب دو بال) معروف است.
ـ دربارة ما كتاب خدا به حقيقت نازل شده وهدايت و وحى درخانوادة ما به خوبيياد ميشود.
ـ و ماييم امان خداوند براى همه مردم و اين مطلب را پنهان و آشكارا در بين مردم بازگو ميكنيم.
ـ ماييم اختيار داران حوض كوثر كه دوستان خود را سيراب ميكنيم با جام رسول خدا، اين مطلب جاى انكار نيست.
ـ شيعيان ما در بين مردم گراميترين پيروان هستند و دشمنان ما روز قيامت، زيان خواهند ديد.
(30) - الاتحاف، ص 17 و 20.
(31) - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 482.
فصل نهم : قهرمان تاريخ
- بازدید: 1356