نگاه به دنيا
بهترين نشانة زهد كامل و خوار شمردن دنيا، همان فداكارى و گذشت سيد الشهداء عليه السلام از جان خود، جوانان، برادران، اصحاب و ياران و تن دادن به آن همه مصيبت و بلا بود.
اگر دنيا و مال و نعمتهاى دنيوى در نظر كسى بيقدر و ارزش نباشد نميتواند اين گونه در راه حق و يارى دين خدا و بزرگداشت هدف عالى خود پايدارى و استقامت ورزد تا به حدى كه بدن قطعه قطعة عزيزانش را ببيند، صداى نالة كودكانش را از زحمت تشنگى بشنود، گرية زن و فرزند، دل پر مهر و عاطفه او را به درد آورد و برپيكرش آن همه زخمهاى كارى وارد آيد اما در يارى دين خدا ثابت و پا برجا بماند، در مقابل باطل، نرمش نشان ندهد و چون كوه در برابر تمام اين مصائب استوار بماند.
آري! به حسين عليه السلام پيشنهاد كردند كه با يزيد از در مسامحه و سازش در آيد و به نحوى كه در عرف اهل دنيا خلاف شأن و شرف او شمرده نشود با او كنار بيايد و در عوض، خود، خاندان، فاميل و خويشانش از دنيا متمتع و بهرهمند شوند؛ اما حسين عليه السلام كسى نبود كه براى زندگى دنيا و خوشگذرانى، مصالح اسلامى را ناديده انگاشته و با گرفتن حق السكوت، برقرارى آن دستگاه فاسد و سراسر ظلم و كفر را امضا نمايد و در اداى تكليف و وظيفة مهمى كه از سوى خدا عهدهدار شده مسامحه و كوتاهى نمايد.
حسين عليه السلام پسر كسى است كه فرمود: «اگر آفتاب را در دست راست، و ماه را در دست چپم بگذارند كه دست از دعوت بردارم، برنخواهم داشت». (20)
او پسر كسى است كه ميگفت: «دنياى شما نزد من از آب بينى يك بز زكامى خوارتر است». (21)
علائلى مينويسد: «حسين عليه السلام در اين ناحيه، بزرگ و يگانه بود. زندگى دنيا را خوار ميشمرد و از مرگ بيم و هراسى نداشت. جز به برهان پروردگارش، كه همه چيز را فداى آن ميكرد، به هيچ چيز توجه نداشت. از اين جهت سزاوار است مانند شاعر هندى، معين الدين اجميرى، او را دومين بنا كنندة كاخ اسلام بعد از جدش، و مجّدِد بناى توحيد و يكتا پرستى بناميم.» (22)
و نيز علائلى مينويسد: «حسين عليه السلام به كل وجود و تمام هستياش از دنيا رو گردانده بود.» (23) پس حسين عليه السلام مانند پدرش، رئيس و سيد زهاد بود. پدر ميگفت:
وَاللهِ لِابْنِ اَبيطالِب انَسٌ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْى اُمِّهِ (24)
به خدا سوگند! انس فرزند ابيطالب نسبت به مرگ از انس طفل به سينة مادرش بيشتر است.
وَ ما اَنَا اِلّا كَغارِبٍ وَرَدَ اَوْ كَطالِب وَجَدَ (25)
پسر ميگفت:
اِنِّى لا اَرَى الْمَوْتَ اِلاّ سَعادَةً، وَ لاَ الْحَياةَ مَعَ
الظّالِمينَ اِلاّ بَرَماً (26)
ابن شهر آشوب در جملهاى در مورد زهد آن حضرت گويد كه به او گفته شد: «بيم تو از پروردگارت به چه ميزان بزرگ است؟» فرمود:
لا يَأمَنُ الْقِيامَةَ اِلاّ مَنْ خافَ اللهُ فِى الدُّنْيا
درامان نيستكسى در روز قيامت، مگر آنكسكه دردنيا از خدا بترسد. (27)
___________________
(20) - تاريخ طبرى، ج2، ص325 و 326.
(21) - نهج البلاغه، خطبة3.
(22) - سمو المعنى، ص 119 نقل به معنا.
(23) - سمو المعنى، ص 102 نقل به معنا.
(24) - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج1، ص214.
(25) - نهج البلاغه، خطبة5؛ و من دربارة مرگ نيستم جز مانند تشنهكامى كه در پى آب است يا طلبكنندهاى كه مييابد.
(26) - بحار الانوار، ج44، ص381؛ به راستى كه مرگ را جز سعادت نميبينم و زندگى با ستمكاران را جز زحمت و هلاكت.
(27) - مناقب، ج 4، ص 69.
فصل هفتم : به رنگ سادگى
- بازدید: 1636