فصل ششم : پرچم عدالت‌خواهى

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)


امام عدالت‌خواه
خاندان على ‏عليه ‌السلام‏ به عدالت و حمايت از مظلوم، همانندى در عالم ندارند. حكاياتى كه از عدل على عليه ‌السلام در كتاب‌هاى تاريخ، نگاشته شده نشان مي‏دهد كه او دلباختة حق و فانى در عدالت بود. او به فرزندانش وصيت فرمود:
كُونا لِلظّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً (18)
دشمن ستمگر و يار ستمديده باشيد.
حسين ‏عليه ‌السلام‏ فرزند آن پدر و وارث همان صفات مي‌باشد. از ستم‌هايى كه بنى اميه و عمّال آنها به مردم مي‏نمودند بيش از هر كس رنج مي‏كشيد و به شدت ناراحت مي‏شد. قيام او، قيام عليه ظلم، بيداد و ستمگرى، و نهضت او نهضت نجات بخش ستمديدگان و مظلومين بود.
يكى از داستان‌هايى كه گواه بر شدت علاقه حسين عليه ‌السلام به دفاع از مظلومين و حمايت از بيچارگان بي‏پناه مي‌باشد، داستان اُرينب دختر اسحاق و همسر عبدالله بن سلام است. يزيد كه به اصطلاح، شاهزاده و وليعهد معاويه بود و تمام اسباب شهوترانى، از جمله پول، مقام، زور، كنيزكان ماهرو و زن‌هاى رقاصه و خوانندة خودفروش در اختيارش بودند
با اين وجود، باز چشم طمع به بانوى شوهردارى دوخت كه بايد او و پدرش معاويه پاسدار عصمت و عفت او باشند. يزيد همچون اراذل و شهوت پرستانى كه در وفور عيش و نوشِ حكومت، تربيت مي‏شوند ناآرام شد، اما از آنجا كه آن زن، نجيب، پاكدامن و عفيفه بود دسترسى به او از راه فريب و منحرف ساختن وى از طريق پارسايى محال مي‏نمود. معاوية ناپاك، كه خود را اميرالمؤمنين مي‏خواند، براى خواهش نفس و شهوت يزيد دست به نيرنگ بسيار عجيب و بي‏سابقه‏اى زد. او مرد بدبخت را از زن عفيفه و زيبايش جدا نمود و مقدمات كاميابى يزيد از آن زن را فراهم ساخت.
اما حسين عليه ‌السلام با غيرت و جوانمردى در مقابل اين تصميم زشت و شيطانى معاويه ايستاد، و نقشة او را نقش بر آب كرد. حسين عليه ‌السلام غيرت و حميّت هاشمى و علاقة خود به حفظ نواميس مسلمين را نشان داد و مانع از رسيدن يزيد به هوس ناپاك و شريرش گرديد. افتراقى را كه معاويه با نيرنگ ايجاد كرد، به اتصال مبدل نمود، و آن ستم بزرگ را از عبدالله بن سلام و همسرش دفع گردانيد. اين داستان در تاريخ مفاخر آل على ‏عليه ‌السلام‏ و مظالم بنى اميه جاودان باقى مانده است. (19)







___________________
(18) - نهج البلاغه، حكمت 48.
(19) - در بعضى از خصوصيات اين داستان مانند بعضى اعلام اختلافاتى بين مصادر آن ديده مي‏شود. آنچه كه ما اجمال آن را نقل كرديم موافق است با نقل شبراوى در «الاتحاف»، وابن قتيبه در «الامامة والسياسة».