مولاى نيازمندان
حسين عليه السلام، نماز را به جاى آورد و بيرون آمد. اعرابى تنگدستى را مشاهده نمود، برگشت و قنبر را صدا زد.
قنبر گفت: لَبَّيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللهِ.
فرمود: «از پول مخارج ما چقدر مانده است؟»
عرض كرد: «دويست درهم كه فرمودى در بين اهل بيت، قِسمت كنم.»
فرمود: «آن را بياور! كسى آمده كه از آنها به آن پول سزاوارتر است.» سپس آن پول را گرفت، بيرون آمد و به اعرابى داد.
قرضت را ادا ميكنم
روزى آن حضرت براى عيادت و احوالپرسى اسامة بن زيد به منزل او رفت. اسامه ناله ميكرد و از غمناكى خود ميگفت.
فرمود: «برادر چه غمى داري؟»
عرض كرد: «قرضى دارم كه شصت هزار درهم است.»
حسين عليه السلام فرمود: «آن بر عهدة من است.»
اسامه گفت: «ميترسم بميرم و قرضم ادا نشده باشد.»
فرمود: «نميميرى تا من آن را ادا كنم».
ايشان آن قرض را پيش از مرگ او ادا كرد. (13)
___________________
(13) - سمو المعنى، ص 151 و152. بيهقى در المحاسن والمساوى، ج 1،ص 89، اين حكايت را به نام حضرت حسن عليه السّلام ياد كرده و در همين صفحه حكايتى از خود اين دو برادر بزرگوار روايت كرده كه هر يك صدو پنچاه هزار درهم به يك نفر عطا كردند.
فصل چهارم : باران سخاوت
- بازدید: 1328