شخصیت ‏شناسی حضرت فاطمه(سلام الله علیها)

(زمان خواندن: 10 - 20 دقیقه)

آشنایی با شایستگان و اسوه‏ های تابناک، روشنی ‏بخش راه خداجویان و دین‏ باوران خواهد بود. به ویژه آنگاه که از سوی معصومان ـ علیهم‏السلام ـ دیدگاه های تأییدآمیز و معرفت‏ آفرین در باره آنان وجود داشته باشد. که در این هنگام نگاه آدمی به آفرینش و آفریده ‏ها وسعت یافته، حقایق هستی در عرصه ‏های افزون‏تری جلوه ‏گر شده و راه های رشد و پویایی با روشنی بیشتری نمایان می‏شود.
بخش پیشین این نوشتار را با نگاه درس ‏آموز دخت آفتاب،فاطمه زهرا(س) در باره سلمان فارسی آغاز کردیم. اینک ادامه بحث را با سخن از دیگر شخصیت های شایسته پی می‏گیریم.


 بلال حبشی
«بلال» برده‏ای بی‏نام و نشان با چهره‏ای سیاه و بدنی دردآلود از تازیانه اشرافیت زورمند و زرآلود بود. فرزند «رباح» و «حمامه» که به جرم یکتاپرستی و آزادی‏خواهی شکنجه مرگبار امیة بن‏خلف را تا عمق جان احساس می‏کرد(1) و تنها با یاد و نام خدای مهربان «احد»، شکیبایی و بردباری می‏نمود.
روزی که رایحه روح‏پرور خداباوری و یکتاپرستی با آزادی از سوی رسول خدا(ص) به ژرفای وجود او وزید، شوقی شگفت‏ آور سیمای سیاه و سیرت سپید بلال را فرا گرفت، ناگاه رو به پیامبر(ص) نمود و با ارادتی بسیار با زبان حبشی این شعر را سرود:
«اَرَه بَرَهْ کَنْکَرَهْ کِرا کِری مِنْدَرَهْ»؛(2)
آن هنگام که در دیار ما بهترین صفات پسندیده را جویا شوند ما تو را شاهد گفتار خود می ‏آوریم!!
عظمت مقام و ابهت کلام او موجب گردید که منصب ارجمند اذان‏گویی ـ که شعار اسلامی و نماد ارزش دینی است و در آن زمان مؤذن نمایندگی رسمی رسول خدا ـ صلی‏اللّه‏ علیه و آله و سلّم ـ را در فراخوانی مردم به سوی نیایشگاه عهده‏دار بود ـ به او واگذار شود.(3) به گونه‏ای که ناتوانی او در ادای «شین» موجب بخشودگی وی و ادامه این مسؤولیت تنها از سوی او گردد!(4) شخصیت برجسته بلال به گونه‏ ای بود که با فتح مکه به دستور رسول خدا(ص) بر بام کعبه، ندای توحید و نبوّت سرداد و چون پاره‏ای از وارثان کبر و استکبارِ جاهلیت، زبان به نکوهش او و ستایش خود گشودند، فرشته وحی با پیام پرنوید الهی ـ در آیه‏ای نورانی ـ بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معیار برتری از سرسپردن «قبیله» به دل‏سپردن به «قبله» و میزان تقوا و پرهیزگاری استوار شود.(5)
و در پی آن جبرئیل امین با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را ـ که شرافت خود را در حقارت دیگران دیده و از پیامبر(ص) خواستار دوری بردگان و پابرهنگان دیروزی بودند تا جایگاهی والا نزد رسول خدا(ص) یابند ـ مردود شمرد که با این خبر سرور و شادی وجود بلال را فرا گرفت،(6) روح او اطمینان و آرامش یافت و آنقدر به پیامبر(ص) نزدیک شد که زانوانش در کنار پاهای آن حضرت دیده می‏شد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباری و همراهیِ افزون‏تر با موحّدان پابرهنه و شیفتگان الهی نمود که:
«و اصبر نفسک مع الذّین یَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداةِ و الْعَشی یُریدُونَ وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الحیاة الدنیا ...»؛(7)
[ای رسول ما!] با کسانی که پروردگارشان را صبح و شام می‏ خوانند (و) خشنودی او را می‏خواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیده‏ات را از آنان برمگیر. مبادا زیور زندگی دنیا را بخواهی [و از آنان غافل شوی] ...
بلال در نگاه رسول خدا(ص) و امیر مؤمنان(ع)
شناخت روشنگر بلال نسبت به معارف الهی و شایستگی‏ های والای او به گونه‏ای بود که رسول خدا(ص) بهشت را مشتاق علی، سلمان، عمّار و بلال دانست(8) و گفتار وی را به هنگام اذان، یگانه حجّت در خودداری از خوردن و آشامیدن به هنگام ماه رمضان معرفی کرد.(9) آن زمانی که قریشیان در برابر اسلام مقاومت می‏کردند، آن حضرت از بلال درخواست کرد پس از اذان از خداوند بخواهد تا او را بر ضد قریش یاری دهد.(10) و روزی که سخن از سرای فردوس و بهشت برین به میان آمد، فرمود:
«بلال در بهشت بر شتری سوار می‏شود و اذان می‏گوید. چون جملات «اشهَد اَنْ لا اِله اِلاّ اللّه‏» و «اشهَد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه‏» را ادا می‏کند، لباس آراسته‏ای از لباسهای بهشتی بر تن او می‏کنند.»(11)
دفاع درس ‏آموز پیامبر(ص) از بلال در عرصه‏ های مختلف زینت ‏بخش تاریخ است، به گونه ‏ای که آن حضرت در ماجرایی از ابوبکر خواست تا از بلال و دوستان او عذرخواهی کند!(12) و هنگامی دیگر که ابوذر سخن از سیاهی صورت بلال مطرح کرد، رسول خدا(ص) با عبارتی کوتاه، بزرگی تقصیر او را گوشزد کرده، فرمود: هنوز اندکی از کبر جاهلیت در تو وجود دارد؟!
در این هنگام ابوذر صورت خود را بر خاک گذارد و به بلال گفت سر را از خاک برنمی‏دارد تا او پای خود را بر صورت او گذارد و بلال نیز چنین کرد.(13)
بلال ـ همچون سلمان ـ صحابی صالح و برجسته‏ای بود که به خانه فاطمه زهرا(س) رفت و آمد داشته، در بسیاری از مواقع از سوی رسول خدا(ص) برای انجام کاری مأموریت می‏یافت. روزی آن حضرت پولی به بلال داده، فرمود:
«یا بلالُ! ابتع بها طیبا لابنتی فاطمة»؛(14) ای بلال! با این پول عطر و ماده خوشبویی برای [جهیزیه] فاطمه دخترم تهیه کن.
هنگامی که در واپسین روزهای حیات، پیامبر(ص) خبر از رحلت خود داد و از صاحبان حق درخواست قصاص در همین جهان را کرد، پس از سخن یکی از حاضران، رسول خدا(ص) شلاق روز جنگ را درخواست کرد و از آن میان تنها از بلال درخواست نمود و فرمود:
«یا بلال! قم الی منزل فاطمة ...»؛(15) ای بلال! برخاسته به سوی منزل فاطمه برو و ... .
گاهی که مشتاق دیدار فرزندان فاطمه(ع) می‏شد، رو به بلال کرده، می‏فرمود:
«یا بلال! ایتنی بولدی الحسن و الحسین»؛(16) بلال! فرزندانم حسن و حسین را برایم بیاور.
به یقین، اطمینان فراوان و اعتماد چشمگیر رسول خدا(ص) نسبت به بلال، زمینه‏ساز گفت و گوهایی اینچنین بود.
روزی امام علی(ع) با شناختی روشن از پیشینه بلال، او را چون خود دانست و فرمود:
پیشگامان به دین اسلام پنج نفرند: من پیشقدم عرب هستم، سلمان پیشگام عجم، صهیب اولین مؤمن از روم، بلال پیشقدم حبشه و خباب پیشگام نبط.(17)
همان گونه که امام باقر(ع) یا امام صادق(ع) شایستگی بلال را در ابعاد مختلف ستود و فرمود:
خداوند بلال را رحمت کند، خاندان ما را دوست می‏داشت، او بنده شایسته‏ای بود و می‏گفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله «حی علی خیر العمل» در اذان ترک شد.(18)
بلال در نگاه فاطمه(ع)؛ فاطمه(س) در نگاه بلال
فاطمه زهرا(س)، بلال را شیعه‏ ای هوشیار، آگاه به زمان، هوشمند در پدیده‏ های پیدا و پنهان جامعه و دارای بینشی روشنگر می‏دانست. از این‏رو هیچ گاه سخنی یا گلایه ‏ای از کوتاهی بلال در عرصه ‏های حمایت از ولایت بر زبان جاری نکرد و هماره شیوه‏ه ای حرکت و ستیز آرام او را با غاصبان می‏ستود.
بلال به خوبی رد پای دشمن را در یکایک مواضع او شناسایی می‏کرد و با روشنی می‏دانست که تحریف سخنان رسول خدا(ص) و یا ساخت و پرداخت گفته‏ هایی دروغین از سوی آن حضرت، گامهایی است که در پی آن، مسیر هدایت ‏آفرین ولایت دچار انحراف خواهد شد و برای همیشه، ضلالت و گمراهی نصیب انسانهای ناآگاه و ساده‏انگار خواهد بود. از این‏رو، آگاهی و روشن‏ بینی خود را هماره حفظ می‏کرد و با دیده‏ای ژرف به عمق حوادث سیاسی می‏نگریست تا افزون بر دوری از روحیه بی‏تفاوتی، غفلت و فراموشیِ ارزشهای والا، هیچ گاه از پیشوایان معصوم(ع) که یگانه رهبران راستین هستند، جدا نشود.
او دورسازی انسانها از اسلام ناب و آموزه‏های زرّین آن، همراه با تیره ساختن چهره الگوهای معرفت‏ آموز در هر زمان را شیوه شیطانی دشمن می‏دانست که در پی آن زنده ساختن آداب و رسوم جاهلیت، قبیله ‏گرایی، دنیاخواهی و مقام‏ طلبی پدیدار خواهد شد و سرگرمیهای پوچ و بی ‏ارزش برای فراموشی شعارهای پویا و ارزشهای راستین جلوه ‏گر می‏شود.
آن هوشیاری و این بیداری سبب گردید که لحظه‏ای با غاصبان خلافت نرمش و یا سازش نشان ندهد و نسبت به آنچه در توان داشت، مبارزه ‏ای از سر تحلیل درست و شناخت عمیق شروع کند.
روزی که خبر از پایان کار سقیفه و آغاز ریاست خلیفه به او رسید، در حالی که سراپا اندوه و ماتم بود، در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بود و در باره این فاجعه بزرگ که ضایعه ‏ای بی‏ جبران بود، می‏اندیشید و آن را قضا و قدر الهی می‏ شمرد. ناگاه خلیفه وارد شد و هنگام اذان فرا رسید. اطرافیان منتظر صدای بلال بودند تا همچون زمان رسول خدا(ص) ندای توحید و نبوت با صدای خود سر دهد. اما او را ساکت در گوشه‏ای دیدند. به گمان بی‏خبری نزد بلال آمده گفتند:
ـ بلال! اذان. اذان!
و او با شهامت و رشادت بسیار پاسخ داد: پس از این اذان نمی‏گویم. شخص دیگری را معین کنید. خلیفه اول خود نزد بلال آمد و گفت: برخیز اذان بگو ای بلال!
و او سری از بصیرت و بینایی تکان داد و گفت:
نه!
و چون سخن ابوبکر را شنید که برای چه بلال؟ پاسخ داد: اگر مرا [با آزادی از دست امیه] به بندگی خود گرفته ‏ای، در اختیار تو هستم و اگر در راه خدا آزاد ساخته‏ای، پس مرا رها کن و به حال خود واگذار.
و چون شنید که من تو را در راه خدا آزاد کرده ‏ام، پاسخ داد:
من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت.(19)
نگرش روشن و روشنگر بلال، امیدآفرین اصحاب و خرسندکننده فاطمه زهرا(ع) بود. به گونه ‏ای که حضور هوشیارانه و دفاع مردانه او در عرصه‏ های سیاسی موجب گردید که بلال در بین اندک یاران امیر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س) محسوب شود که از مسیر سعادت‏بخش ولایت کوچکترین بازگشت و انحرافی نداشتند.
شگفت‏آور آنکه بلال که از قبیله ‏ای سرشناس و خانواده ‏ای قدرتمند در مدینه محروم بود و هیچ پشتیبان ظاهری در شهر و دیار غریب نداشت، آن گونه در برابر سران زر و زور و تزویر ایستادگی کرد و با صراحت بسیار این سخن را بر زبان جاری کرد:
من پس از رسول خدا(ص) برای احدی اذان نخواهم گفت!
اما آنگاه که دخت رسول خدا(ص) به یاد دوران پرعظمت و باشکوه اسلام و نبوت پدر عزیز خود فرمود: «اِنّی اشتهی اَنْ اَسْمَعَ صوتَ مؤذنِ اَبی ـ (ع) ـ بالاذان»؛(20) بسیار دوست دارم صدای اذان بلال، مؤذن پدرم را بشنوم، اطاعت تمام عیار نمود و بار دیگر صدای خود را در فضای مدینه طنین‏ انداز کرد. با عبارت «اشهد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه‏»؛ قلب دخت رسول خدا(ص) به لرزه در آمد، اشک او چون سیل از دیدگان جاری شد به گونه‏ای که نقل شده است فاطمه(ع) ناله ‏ای زد، بر زمین افتاد و بی‏هوش گردید.
ناگاه خبر به بلال رسید که اذان را رها کن، فاطمه(ع) غش کرده است و او چون هراسان و سراسیمه از بام فرود آمد، خدمت پاک‏ بانوی آفرینش رسید تا از حال او جویا شود. زهرا(ع) به هوش آمده فرمود: بلال! اذان را تمام کن!
و او که از عشق بی‏کران دختر پیامبر(ص) به پدر آگاه بود پاسخ داد:
دختر رسول خدا! مرا از این کار معذور بدار زیرا بر جان شما هراسانم، می‏ترسم خویشتن را به هلاکت رسانی.(21)
بلال و حمایت از ولایت
بلال از علی(ع) و فاطمه زهرا(س) و آرمانهای آنان حمایت بی‏دریغ می‏کرد. آنگاه که امام(ع) در بین مسلمانان حاضر می‏شد، احترام چشمگیری به او می‏نمود، به گونه‏ای که برخی زبانِ اعتراض به او می‏گشودند و می‏گفتند:
ابوبکر تو را از امیه خرید و آزاد کرد، با این خصوصیت، علی(ع) را بیشتر از او احترام می‏کنی؟
بلال پاسخ داد:
حق علی(ع) بر من، بیش از ابوبکر است، زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه و آزاری که [در دنیا [می‏کردند، نجات داد، گرچه با صبر و بردباری [و شهادت] به سوی بهشت جاودان رهسپار می‏شدم، اما علی(ع) مرا از عذاب ابدی و آتش همیشگی جهنم نجات بخشید. چون به خاطر دوستی و ولایت او و برتر دانستن وی بر دیگران، سزاوار بهشت برین و نعمتهای پایدار و ابدی آن خواهم بود!
هنگامی که هواداران ابوبکر، مردم را به بیعت با وی دعوت می‏کردند، سراغ بلال آمده [با اطمینان بسیار نسبت به پذیرش[ پیشنهاد بیعت دادند.
او با کمال خونسردی، به دور از هیجانات و جریانات زودگذر و از سر شناخت و معرفت، بیعت را نپذیرفت. عمر که شاهد ماجرا بود با عصبانیت گریبان او را گرفت و با لحن تندی گفت:
این پاداش ابوبکر است که تو را آزاد ساخت!
بلال پاسخ داد: اگر ابوبکر مرا به خاطر خداوند آزاد کرده، برای خدا نیز مرا به اختیار خود واگذارد و اگر برای غیر خدا آزاد کرده، من در اختیار او هستم، هرچه می‏خواهد بکند، اما هرگز با کسی که پیامبر(ص) او را جانشین نکرده است بیعت نمی‏کنم و آن که او را جانشین خود قرار داده، پیرویش تا روز قیامت بر گردن ما است.
عمر وقتی پاسخ راسخ و سخن صریح بلال را شنید، برآشفت و به او دشنام داده، گفت:
«لا ابا لک ...»؛ ای بی‏پدر دیگر در مدینه نباید بمانی.
و این آغاز تبعید بلال از مدینه به شام ـ به خاطر دفاع از امامت و ولایت ـ بود.
در آخرین لحظات حضور در شهر رسول خدا(ص) و در کنار دخت پیامبر(ص) و امیر مؤمنان(ع) این اشعار را زمزمه می‏کرد:
«باللّه‏ لا اَبابَکرٍ نجوتُ وَ لو لا اللّه‏ نأمت عَلی اَوْصالی الضَبُعْ»؛(22)
به وسیله خدا نجات یافتم نه به خاطر ابوبکر و اگر خدا نبود کفتار، رگهای مرا می‏درید. خداوند مرا در محل خوبی جای داد و مرا گرامی داشت، همانا خیر نزد او یافت می‏شود. مرا پیرو بدعت‏گذاری نخواهید یافت و من مانند آنان بدعت‏گذار نیستم.
بلال به شام رفت، ایامی چند در آن دیار زندگی کرد و سرانجام در بین سالهای 18 ـ 21 هجری قمری در زمان خلافت عمر در اثر بیماری طاعون دیده از جهان خاکی فرو بست و به دیار افلاکی پر کشید. بابُ الصغیر دمشق قبرستان شام است که پیکر پاک بلال را در آغوش خود جای داده و همه روزه زیارتگاه ارادتمندان مسلمان است.(23)
 ابوذر غفاری
ابوذر صحابی صالح، صادق، شورآفرین و پرتوان در تمامی صحنه‏ هاست که از آغاز پذیرش اسلام تا آخرین لحظه حیات، اندکی در حق‏گویی، ستم‏ستیزی و یاری نبوت و ولایت کوتاهی نکرد و لحظه‏ای تردید به خود راه نداد. او سه سال پیش از بعثت رسول اکرم(ص) خدا را می‏پرستید و پس از رسالت آن حضرت، چهارمین یا پنجمین نفر از ایمان آورندگان بود، از این‏ رو در زمره «سابقین در اسلام» محسوب می‏شد.(24) اباذر نخستین کسی بود که ایمان خویش را در مکه آشکار کرد و با ویژگی خاص خود، باور توحیدی خویش را در کنار کعبه به گوش همگان رساند.(25)
رسول‏ خدا(ص) او را می‏ستود و می‏فرمود:
«رحمت خداوند بر تو باد ای اباذر! براستی که تو تنها زندگی می‏کنی، تنها می‏میری، تنها برانگیخته می‏شوی و تنها وارد بهشت خواهی شد. سعادتمند و رستگارند مردمی که غسل و کفن و دفن تو را به عهده می‏گیرند ... آسمان سایه نیفکند و زمین در برنگرفت، راستگوتر از ابوذر! ای اباذر! براستی که تو از ما اهل بیت هستی ... پس دوستدار اهل بیت من باش، آن کسانی که خداوند «رجس» و پلیدی را از آنان دور ساخت و پاکشان گردانید، پاک گردانیدنی مخصوص».(26)
نگرش روشن پیامبر(ص) پس از رحلت آن حضرت برای همگان تجسم یافت. زیرا ابوذر در تندباد حوادث و اوضاع سیاه سیاسی ـ در میان انبوه بیش از یکصد هزار نفر در غدیر خم ـ چونان سروی راست قامت و پیشگامی هوشمند، پویا و انقلابی حضوری زنده و تأثیرگذار داشت و لحظه‏ ای تحت تأثیر شرایط و جوّ آلوده تطمیع و تهدید با زر و زور قرار نگرفت.(27)
او از آغازین لحظه حرکت به سوی رسول خدا(ص)، علی(ع) را ـ که نوجوانی بیش نبود ـ در کنار آن حضرت دیده بود و از سخت کوشی فاطمه(ع) در مسیر رسالت پیامبر(ص)، آگاهی کامل داشت. از این‏رو ایمانی از سر شناخت و معرفت به رسول خدا(ص) و خاندان پاک او داشت. آنگاه که سکه‏های زرد و سفید سران حکومت در مدینه و شام به صورت پنهانی برای او فرستاده می‏شد تنها به یک جمله بسنده می‏کرد:
«یک گرده نان جو دارم که با آن چند روز را می‏گذرانم. من با ولایت علی بن‏ابی‏طالب و عترت پاک او، احساس بی‏نیازی از دیگران می‏کنم.»(28)
روزی دیگر قاطعانه از حرکت پرخروش فاطمه زهرا(س) حمایت کرده و فریاد می‏زند: «براستی که من به خاطر ولایت علی و خاندان هدایتگر او ـ که به حق و حقیقت دعوت می‏کنند و خود اهل هدایت و عدالت ‏اند ـ احساس ثروتمندی بیش از دیگران دارم. من خود این ویژگیها را در علی و دودمان او از رسول خدا شنیدم ... همانا علی راستگوی بزرگ، صدیق اکبر و امتیازدهنده حق از باطل بعد از پیامبر خدا و رهبر دین‏داران است و ثروت پیشوای ستم ‏پیشگان.»(29)
ابوذر و فاطمه(س)
ایمان استوار، فریاد رعدآسا و حمایت پرتوان ابوذر در هنگامه درد و رنج فاطمه(ع)
و غربت آن بانو، تسلی‏بخش زخمهای سوزان او بود. بویژه آنگاه که بینش عمیق و شناخت روشن، او را به موضعگیری قاطعانه علیه دنیاطلبان و دنیاپرستان وامی‏داشت، گویی صدای حق‏خواهی زهرا(س) است که از دهان اباذر در فضا طنین‏ انداز می‏شود.
این سخن اباذر است که فرمود:
«بار خدایا! من علی، فاطمه، حسن و حسین را دوست می‏دارم، هرچند به خاطر محبتشان قطعه قطع ه‏ام کنند و پیوسته این راه من است تا تو را ملاقات کنم و از این طریق جویای رضایت تو می‏شوم ... .»(30)
فاطمه(ع) نیز نگاهی برتر به ابوذر داشت و در صحنه‏ های مختلف زبان به ستایش او می‏گشود و یا او را از مَحْرمان خاندان نبوت و امامت معرفی می‏کرد.
روزی خبر از دیدار سه دختر زیبارو و پرنشاط با رایحه روح ‏پرور داد که از حوریان بهشتی بوده و از شیفتگان نگاه دل‏آرای زهرای عزیز هستند که چون حضرت نام یکایک آنها را جویا می‏شود دومی خود را «ذرّه» معرفی کرده که خداوند او را برای ابوذر غفاری آفریده است!(31)
امام صادق(ع) فرمود:
مادرم فاطمه(ع) به علی(ع) فرمود:
«اذا توفیّتُ لا تُعْلِمْ اَحَدا اِلاّ امَ‏سَلَمة و اُمَ‏ایمن و فَضّة و من الرجال اِبْنیَّ و العبّاس و سلمان و عمّار و المقداد و اباذر و حذیفة و لا تُدْفِنی الاّ لَیلاً و لا تُعْلم قَبری اَحَدا»؛(32)
هنگامی که وفات کردم هیچ کس را آگاه مکن، مگر ام‏ سلمه و ام ‏ایمن و فضّه را از زنان و از مردان دو فرزندم حسن و حسین و عباس و سلمان و عمار و مقداد و اباذر و حذیفه را خبر کن
آری:
وادی عشق که بی هوش و سرگردانی است
مدعی در طلبش بولهوس و مغرور است
لب فرو بست هر آنکس رخ جون ماهش دید
آنکه مدحت کند از گفته خود مسرور است
وقت آن است که بنشینم و دم در نزنم
به همه کون و مکان مدحت او مسطور است

احمد لقمانی
________________________________________
1 ـ بلال، سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، عبدالحمید جودة السحار، ترجمه علی منتظمی، ص4 و 3.
2 ـ کشکول شیخ بهایی، عزیزاللّه‏ کاسب، ص252.
3 ـ تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص462؛ علل الشرایع، ص461.
4 ـ عدة‏الداعی، ص21؛ المحجة‏البیضاء، ج2، ص310.
5 ـ حجرات، 13؛ یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا اِنَّ اکرمکم عند اللّه‏ اتقیکم. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج18، ص325؛ اطیب البیان، ج12، ص231؛ البرهان، ج4، ص210؛ نمونه، ج22، ص196؛ تفسیر القمی، ج1، ص179).
6 ـ انعام، 52؛ و لا تطرد الذین یدعون ربهم بالغداة و العشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شی‏ءٍ و ما من حسابک علیهم من شی‏ءٍ فتطردهم فتکون من الظالمین. (ر.ک: تفسیر المیزان، ج7، ص99؛ بیان السعاده، ج2، ص132؛ روح المعانی، ج7، ص158).
7 ـ کهف، 28.
8 ـ شرح نهج‏البلاغه ابن ابی‏الحدید، ج10، ص104؛ عوالم العلوم، ج14، ص308.
9 ـ بحارالانوار، ج83، ص131؛ نهایة الاحکام، ج1، ص422 و 524.
10 ـ تاریخ تحول دولت و خلافت، ص107، نقل از التراتیب الاداریه، ج1، ص79.
11 ـ بحارالانوار، ج84، ص116؛ ر.ک: مجمع‏الرجال، ج1، ص281.
12 ـ مختصر تاریخ دمشق، ج5، ص261.
13 ـ شرح نهج‏البلاغه، ج11، ص198.
14 ـ بحارالانوار، ج104، ص88؛ دلائل الامامه، ص87.
15 ـ همان، ج22، ص508؛ عوالم العلوم، ج11، ص175؛ نک: علل الشرایع، ص168؛ امالی شیخ طوسی، ص573؛ امالی شیخ صدوق، ص506.
16 ـ همان، ج22، ص499.
17 ـ بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ص3.
18 ـ بحارالانوار، ج22، ص142؛ نک: الدرجات، الرّفیعه، ص367.
19 ـ انسابِ الاشراف بلاذری، ج2، ص183.
20 ـ احقاق الحق، ج19، ص153؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص297؛ بحارالانوار، ج43، ص157.
21 ـ بحارالانوار، ج43، ص158.
22 ـ همان، ص119 (برخورد بلال با خلیفه دوم به گونه‏ای افشاگرانه، تهاجمی و یا نوعی دادخواهی در آن به چشم می‏خورد؛ گرچه بسیاری جرأت این گونه برخورد را در خود نمی‏دیدند! به طور مثال روزی عمر به بلال گفت: هنگام اذان نشده است، چرا اذان می‏گویی؟ و او پاسخ داد: زمانی که تو از الاغ خودت گمراهتر بودی من وقت را می‏شناختم. نک: مختصر تاریخ دمشق، ج5، ص267).
23 ـ رجال شیخ طوسی، ص27 (شایان ذکر است که برخی معتقدند بلال در «باب الاربعین» شهر حلب و یا در مقبره کیسان یا خولان مدفون است).
24 ـ الصفوه من الصحابة و الشاکرین، حسین الشاکری، ج1، ص67 ـ 115.
25 ـ همان، ص68 و 69.
26 ـ شرح الاخبار فی فضائل الائمة الاطهار(ع)، ص502؛ خصال، ص182؛ کامل بهایی، ج1، ص157؛ کافی، ج8، ص297؛ مجالس المؤمنین، ج1، ص217.
27 ـ نک: تاریخ الیعقوبی، ج2، ص124 و 173؛ مروج الذّهب، ج2، ص341 و 342؛ تاریخ الطبری، ج4، ص283؛ طبقات الکبری، ج4، ص229؛ الغدیر، ج6، ص304 و ج9، ص373.
28 ـ نقد الرجال، ج1، ص77؛ شجرة الطّوبی، شیخ محمدمهدی مازندرانی (شرح زندگانی ابوذر).
29 ـ ر.ک: المجالس السنیّه، ج1، ص243 ـ 245؛ الصفوه من الصحابه و التابعین.شش
30 ـ اعیان الشیعه، ج16، ص319 ـ 321.
31 ـ ریاحین الشریعه، ج1، ص135؛ بحارالانوار، ج22، ص352؛ دلائل الامامه، ص28.
32 ـ تاریخ الطبری، ج2، ص300؛ کفایة الطالب، ص225.

پیوندها: