ادامه آثار كمياب در دانش عمر -رأى و عقيده خليفه در دو متعه

(زمان خواندن: 15 - 30 دقیقه)

-متعه حج-
1-از ابى رجاء نقل شده كه گويد:عمران بن حصين گفت آيه متعه نازل شده در كتاب خدا و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله امر فرمود ما را بآن سپس نازل نشد آيهايكه نسخ كند آيه متعه حج را و نهى نكرد از آن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تا از دنيا رفت مردى براى خودش بعدا گفت آنچه ميخواست. [مسند احمد ج 4 ص 175،سنن ابن ماجه ج 2 ص 229 سنن بيهقى ج 4 ص 552.]
صورت ديگر براى مسلم:
ما متمتّع و كامياب ميشديم ما و پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و درباره آن قران نازل نشد.مردى براى خودش آنچه ميخواست گفت
و در لفظ ديگرى براى او:گفت:پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله متمتّع شد و ما هم با او متمتع شديم،و در عبارة چهارم او بدانكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله جمع كرد بين حج و عمره را پس نازل نشد درباره آن كتابى و ما را نهى از آن نكرد.مردى آنچه ميخواست برأى خودش گفت.
لفظ بخارى:
ما متمتع ميشديم در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و قران نازل شد.مردى براى خودش آنچه ميخواست گفت. [صحيح مسلم ج 1 ص 355،سنن دارمى ج 2 ص 51 صحيح ترمذى ج 1 ص 175،سنن ابى داود ج 1 ص 283. سنن نسائى ج 5 ص 181،سنن بيهقى ج 4 ص 344 تفسير ابن كثير ج 1 ص 230 و آنرا صحيح دانسته.]
و در لفظ ديگرى براى او:
نازل شد آيه متعه در كتاب خدا پس ما آنرا بجا آورديم با پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و قرآن نازل نشد كه آنرا تحريم كرده باشد و پيامبر هم تا از دنيا رفت نهى از آن نكرد.مردى آنچه ميخواست برأى خودش گفت. [زاد المعاد ج 1 ص 215.]
و در بعضى از نسخههاى صحيح بخاريست،كه محمد يعنى بخارى گفت:ميگويند كه او عمر بود.قسطلانى در ارشاد گويد چونكه او بود كه از آن نهى ميكرد.و ابن كثير آنرا در تفسيرش ج 1 ص 233 ياد كرده از بخارى.پس گفت:اين آنكسيستكه بخارى گفته او را كه تصريح كرده بآن كه عمر بود كه مردم را از حج تمتّع نهى ميكرد.
و ابن حجر گويد:در فتح البارى ج 4 ص 339 و اسماعيلى آنرا از بخارى نقل كرده همينطور پس آن عمده حميدى و بخارى بود كه اشاره باين كرد بروايه حريرى از مطرف و در آخرش گفت:مردى برأيش گفت آنچه ميخواست،يعنى عمر چنين بود در اصل كه آنرا مسلم نقل كرده و ابن التين گويد:محتمل است كه قصد كرده عمر يا عثمانرا.و كرمانى بعيد دانسته و گفته مقصود از آن عثمانست و بهتر آنستكه تفسير بعمر شود زيرا كه او اول كسى بود كه از آن نهى كرد و كسانيكه بعد از او بودند او را در اين پيروى كردند.پس در صحيح مسلم است:كه پسر زبير نهى از آن ميكرد و ابن عباس امر بآن مينمود،پس از جابر پرسيدند پس اشاره كرد كه اوّل كسيكه نهى از آن كرد عمر بود.
و قسطلانى در ارشاد ج 4 ص 169 گويد:مردى برأى خودش آنچه خواست گفت،و او عمر بن خطاب بود.نه عثمان بن عفان براى آنكه اول كسيكه نهى از آن كرد عمر بود پس كسانيكه بعد از او آمدند در اين مطلب پيرو او بودند پس در صحيح مسلم تا آخر كلمه ابن حجر ياد شده است.
و نووى در شرح مسلم گويد:او عمر بن خطاب بود براى آنكه او اوّل كسى بود كه نهى از متعه كرد پس كسيكه بعد از او بود از عثمان و غير او در اين مطلب پيرو او بودند.
لفظ دو شيخ:
ما متعه ميكرديم با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و درباره آن قران نازل شده،پس هر آينه گفت مردى برأى خودش آنچه خواست.(سنن كبرى ج 5 ص 20)
لفظ نسائى:
بدرستيكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله متعه حج نمود و ما هم باو متعه نموديم.گويندهاى در آن برأى خودش گفت(تحريم كرد)
آنرا در سننش ج 5 ص 155 نقل كرده و احمد در مسندش ج 4 ص 436 نزديك بلفظ مسلم كوتاه بدون ذيل آورده است.
و در لفظ اسماعيلى:ما با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله متعه كرديم و در آن قران نازل شد و پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله هم ما را منع نكرد.
2-از ابى موسى:نقل شده كه او فتوا بمتعه ميداد پس مردى باو گفت:آرام باش به برخى از فتوايت،پس بدرستيكه تو نميدانى امير مؤمنين چه بوجود آورد در مناسك و آئين حج بعد تو تا آنكه او را ديدم و سئوال كردم از او،پس عمر گفت:من ميدانم كه پيامبر و اصحابش متعه كردند در حج(از زنانشان كامياب شدند) و لكن من كراهت داشتم كه مردم با زنانشان در سايه درخت اراك عروسى و آميزش كنند آنگاه حركت كنند در حج در حاليكه از سرهايشان آب ميچكد(يعنى آب غسل).
مدارك كتاب:
مسلم در صحيح خود ج 1 ص 472 و ابن ماجه در سننش ج 2 ص 229،و احمد در مسندش ج 1 ص 50 و بيهقى در سننش ج 5
ص 20 و نسائى در سننش ج 5 ص 153 و در تيسير الوصول ج 1 ص 288،و شرح موطاء زرقانى ج 2 ص 179 موجود است.
3-از مطرف از عمران بن حصين نقل شده:گويد من براستى تو را حديث ميگويم بحديثى در امروز كه خدا تو را بآن سود دهد بعد از امروز،بدانكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را گروهى از خاندانش در مدت ده سال عمره رفتند(و متعه نمودند در حج) پس آيهاى نازل نشد كه آنرا نسخ و باطل كند و خود آنحضرت هم نهى نكرد از آن تا آنكه از دنيا رفت هر كسى بعد از او اظهار عقيدهاى كرد آنطور كه ميخواست كه نظر دهد.
و در لفظ ديگر مسلم:مردى اظهار عقيده كرد بنظر و رأى خودش آنطور كه ميخواست،يعنى عمر.و در لفظ ابن ماجه:و نهى نكرد از آن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و نسخ آنهم نازل نشد بعد از آن مردى برأى خودش آنچه ميخواست بگويد،گفت.
صحيح مسلم ج 1 ص 474،سنن ابن ماجه ج 2 ص 229 مسند احمد ج 4 ص 434،سنن كبرى ج 4 ص 344،فتح البارى ج 3 ص 338.
صورت ديگر:
از مطرف گفت عمران بن حصين بمن گفت:من تو را حديث گويم حديثى كه شايد خدا تو را بسبب آن سودى بخشد،بدرستيكه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله جمع كرد بين حج و عمره سپس نهى از آن نكرد تا از دنيا رفت و در باره آن آيهاى از قران نازل نشد كه آنرا تحريم كند و اين مسلّم بود براى من تا آنكه داغ شدم و سوختم پس ول كردم سپس داغى را رها كردم پس دوباره برگشت.
و در لفظ دارمى:است كه متعه در كتاب خدا حلالست پيامبر از آن نهى نكرد و آيهاى درباره منع آن نازل نشد،مردى برأى خودش آنچه ميخواست گفت.صحيح مسلم ج 1 ص 474،سنن دارمى ج 2 ص 35.
صورت سوم:
از مطرف گويد:عمران بن حصين فرستاد بسوى من در بيماريكه در آن از دنيا رفت،پس بمن گفت من بتو حديث ميگويم باحاديثى كه شايد خداوند بسبب آنها بعد از من بتو نفعى بخشد پس اگر زنده ماندم آنرا بر من كتمان كن و اگر مردم پس اگر خواستى آنرا بازگو كن كه آن بر من مسلّم است.و بدان كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله جمع كرد بين حج و عمره را پس درباره آن كتاب خدا نازل شد و پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله از آن نهى نكرد،مردى در آن آنچه ميخواست برأى خودش گفت.
صحيح مسلم ج 1 ص 474،مسند احمد ج 4 ص 428،سنن نسائى ج 5 ص 149.
4-از محمد بن عبد الله بن نوفل گفت:شنيدم ساليكه معاويه حج كرد سئوال ميكرد سعد بن مالك را چه ميگوئى تمتّع عمره را بحج گفت:خوب نيكوئى است،پس گفت:عمر بود كه منع ميكرد از آن پس تو از عمر بهترى،گفت:عمر بهتر از من بود ولى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله تمتع بحج نمود و او بهتر از عمر بود.
(سنن دارمى ج 2 ص 35)
5-از محمد بن عبد الله روايت شده:كه شنيد سعد بن ابى وقاص و ضحاك بن قيس در ساليكه معاوية بن ابى سفيان حج كرد آنها گفتگو درباره تمتّع عمر بحج ميكردند پس ضحاك گفت:اين كار را نميكند كسى مگر آنكه نادان باشد امر خداى تعالى را پس سعد گفت چه اندازه بد گفتى اى پسر برادرم،ضحاك گفت:پس بدرستيكه عمر بن خطاب نهى از اين كرد.سعد گفت:رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين كار را كرد و ما هم با آنحضرت تمتّع بحج نموديم.
مدارك اين حديث:
موطاء مالك ج 1 ص 148،كتاب ام شافعى ج 7 ص 199 سنن نسائى ج 5 ص 52،صحيح ترمذى ج 1 ص 157،پس گفت:اين حديثى صحيح است احكام القران جصاص ج 1 ص 335،سنن بيهقى ج 5 ص 17،تفسير قرطبى ج 2 ص 365 و گفت:اين حديث صحيح است.زاد المعاد ابن قيتم ج 1 ص 84 و ياد نموده صحيح دانستن ترمذى آنرا،مواهب اللدينه قسطلانى،شرح مواهب زرقانى ج 8 ص 153.
6-از سالم روايت شده كه گفت:من نشسته بودم با پسر عمر در مسجد كه مردى از اهل شام آمد.پس از او پرسيد از تمتّع عمره را بحج،پس پسر عمر گفت:خوب زيباست.گفت:پدرت بود كه از آن نهى ميكرد،پس گفت:واى بر تو اگر باباى من از آن نهى ميكرد اما رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آنرا مينمود و بآن امر ميفرمود،آيا بگفته پدرم عمل كنم يا بفرمان پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله بلند شوبرو از پيش من. [بقره آيه 193.]
صورت ديگر:
از عبد الله بن عمر از متعه حج پرسيدند گفت آن حلال است پس سئوال كننده باو گفت:براستيكه پدرت از آن نهى كرد،پس گفت آيا ديدى اگر پدرم نهى كرد از آن و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله آنرا بجا آورد آيا فرمان پدرم را پيروى شود يا فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله،پس آنمرد گفت:بلكه فرمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله،پس گفت هر آينه حقيقة كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله آنرا بجاى آورد.
صورت سوم:
سالم گويد:از پسر عمر از متعه حج پرسيده شد پس امر بآن نمود پس باو گفته شد:كه تو مخالفت ميكنى با پدرت،گفت:كه پدرم نگفت آنچه را كه شما ميگوئيد،جز اين نيست كه گفت،عمره را از حج جدا كنيد يعنى كه عمره در ماههاى حج تمام نميشود مگر به قربانى و پيشى كشى براى خانه خدا،و قصد كرد كه خانه خدا در غير ماههاى حج زيارت شود،پس شما آنرا حرام قرار داديد و مردم را بر آن شكنجه و عقوبت كرديد و حال آنكه خداى عز و جل آنرا حلال و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عمل بآن نموده بود،گفت:پس وقتى بر او اصرار كردند گفت:آيا پس كتاب خداى عز و جل شايستهتر است پيروى شود يا عمر.(سنن كبرى ج 5 ص 21)
صورت چهارم:
سالم گويد:عبد الله بن عمر بود كه فتوا ميداد بآنچه كه خداى عز و جل نازل فرموده بود از رخصت در تمتع و رسول خدا صلّى الله عليه و آله آنرا سنّت قرار داده بود،پس بعضى از مردم به عبد الله بن عمر گفتند چگونه مخالفت ميكنى پدرت را در حاليكه نهى از اين كرده بود پس عبد الله بايشان گفت:واى بر شما:آيا از خدا نميترسيد،اگر ديديد كه عمر...نهى از اين ميكرد خيرى ميخواست در آن و در آن تمام عمره را ميخواست پس چرا شما حرام ميكنيد و حال آنكه خدا آن را حلال و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بآن عمل نموده بود.آيا پس رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله سزاوارتر است كه سنتش پيروى و عمل شود يا عمر...بدرستيكه عمر نگفت اين را براى تو:كه عمره در ماههاى حج حرام است و لكن او گفت:كه تمامترين عمره آنستكه آنرا از ماههاى حج جدا كنيد.
7-از سعيد بن جبير از ابن عباس گفت:رسول خدا صلّى الله عليه و آله متعه حج كرد،پس عروه گفت:ابو بكر و عمر نهى از متعه كردند،پس ابن عباس گفت:چه ميگويد عريّه(يعنى عروه) گفت ميگويد ابو بكر و عمر نهى از متعه كردند،پس ابن عباس گفت: ميبينم ايشانرا كه بزودى هلاك ميشوند،ميگويم رسول خدا صلّى الله عليه و آله فرمود و ميگويند،ابو بكر و عمر گفتند [صحيح بخارى ج 3 ص 69،صحيح مسلم ج 1 ص 355، سنن بيهقى ج 4 ص 345،سنن نسائى ج 5 ص 180.]
8-احمد در مسندش ج 1 ص 49،از ابى موسى:نقل كرده كه عمر...گفت:آن سنّت رسول خدا بود يعنى متعه و لكن من ترسيدم كه مردم با زنها عروسى كنند زير سايه درخت اراك پس از آن بروند با آنها بحج.
9-از ابن عباس نقل شده كه او گفت بكسيكه معارضه ميكرد او را در متعه حج بابى بكر و عمر،نزديك است كه بر شما سنگى از آسمان فرود آيد:ميگويم:رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود و ميگوئيد: ابو بكر و عمر گفت(زاد المعاد ابن قيم ج 1 ص 215 و حاشيه شرح المواهب ج 2 ص 328).
10-از حسن روايت شده كه عمر خواست نهى از متعه حج كند پس ابّى:باو گفت:اين كار براى تو نيست چونكه ما با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تمتّع نموديم و ما را از اين نهى نكرد پس عمر از آن دست كشيد،و خواست كه نهى از حلّههاى رنگى كند چونكه با ادرار رنگ ميشد پس ابّى(بن كعب)باو گفت اين كار هم براى تو نيست زيرا كه آنها را پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پوشيد و ما هم در عهد آن حضرت پوشيديم.
احمد امام حنبلىها در مسندش ج 5 ص 143 نقل كرده و هيثمى در مجمع الزوائد ج 3 ص 246 ياد كرده آنرا بنقل از احمد و گفته راويان آن مردان صحيح هستند،و سيوطى در جمع الجوامع چنانچه در ترتيب آن ج 3 ص 33 بنقل از احمد ياد كرده و در الدّر
المنثور ج 1 ص 216 بنقل از مسند ابن راهويه و احمد نقل كرده.
و لفظ آن اينست:
كه عمر بن خطاب خواست كه نهى از متعه حج كند پس ابّى بن كعب برخاست و گفت اين كار بر تو نيست چونكه كتاب خدا بآن نازل شده و ما با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله عمره نموديم پس عمر پائين آمد(از منبر)
ابن قيم جوزّيه در زاد المعاد ج 1 ص 220،از طريق على بن عبد العزيز بغوى ياد كرده و لفظ او اينست.
بدرستيكه عمر خواست كه مال كعبه را بردارد و گفت كعبه توانگر و بينياز از اين مالست و خواست كه اهل يمن را نهى كند از اينكه با ادرار رنگ نكنند،و خواست كه از متعه حج نهى كند،پس ابّى بن كعب گفت:كه ديده بود رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و اصحابش اين مال را و با آنكه براى آنحضرت و اصحابش نيازى بآن مال بوده و آنرا نگرفته و تو هم آنرا نگير و بودند رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و اصحابش كه ميپوشيدند لباس يمانى را و نهى از آن نكردند و دانسته بودند كه آنها را با بول و ادرار رنگ ميكنند،و ما با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله متعه ميكرديم در حج پس پيامبر نهى از آن نكرد و خداى تعالى هم درباره آن نهيى نازل نكرد.
11-بخارى در صحيح خود از ابى جمره نصر بن عمران نقل كرده گويد:سئوال كردم ابن عباس...را از متعه پس مرا امر بآن نمود و سئوال كردم او را از هدى و پيشكشى براى كعبه پس گفت در متعه حج،يك كره شتر يا گاو يا گوسفند يا شركت در خونى.
گفت:و مثل آنكه بعضى از مردم كراهت داشتند آنرا پس خوابيدم و در خواب ديدم مثل اينكه انسانى فرياد ميكند حج مبرور و متعه متقبّله،پس آمدم نزد ابن عباس كه خدا از هر دو راضى باشد پس خوابم را بازگو كردم پس گفت اللّه اكبر،سنّت و آئين ابو القاسم صلّى اللّه عليه و آله است. [مسند احمد ج 1 ص 292،و ترمذى در صحيحش ج 1 ص 157 نقل كرده.]
قسطلانى در ارشاد السارى ج 3 ص 204 گويد:(و مثل آنكه بعضى از مردم كراهت داشتند آنرا)يعنى مثل عمر بن خطاب و عثمان بن عفان و غير آن دو نفر از كسانيكه نقل خلاف در اين مسئله نمودهاند.
12-از ابن سيرين:نقل شده كه از او سئوال از متعه عمره بحج شد گفت:آنرا عمر بن خطاب و عثمان بن عفان مكروه داشتند،پس اگر علمى باشد آن دو از من اعلم و داناترند و اگر رأى و عقيده باشد پس رأى آنها از من بالاتر است،ابو عمر آنرا در جامع بيان العلم ج 2 ص 31 و در مختصر آن ص 111 نقل كرده است.
13-از اسود بن يزيد نقل شده كه گفت:در آن بين كه من در عصر عرفه با عمر بن الخطاب در عرفه ايستاده بودم ناگاه ديدم مردى را كه موى فرفرى داشت و از او بوى خوشى ميآمد،پس عمر باو گفت آيا تو محرم هستى،گفت بلى.پس عمر گفت:نيست هيئت تو و وضع تو بوضع محرم،جز اين نيست كه محرم ژوليده مو و خاكآلود و بد بو است،گفت من متمتّع آمدم و با من همسر منست و البتّه امروز محرم
شدم،پس عمر در اين موقع گفت:متمتّع نشويد در اين ايّام زيرا كه اگر من رخصت و اجازه دهم در متعه و كاميابى ايشان از همسرانشان هر آينه عروسى كنند با زنانشان در سايه درخت بيد سپس حركت كنند با آنها براى حج.
ابو حنيفه نقل كرده آنرا چنانچه در زاد المعاد ابن قيّم است ج 1 ص 220،پس گفت:ابن حزم گويد:و چه عيبى داشت اين و چه خوبست اين كار و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله طواف كرد و آميزش كرد با همسرانش سپس صبح كرد در حاليكه محرم بود و خلافى نيست در اينكه جماع و آميزش پيش از احرام بچشم بر هم زدنى جايز است.و الله اعلم.
م-ابو يوسف قاضى در كتاب الآثار ص 97 روايت كرده از ابو حنيفه از حماد از ابراهيم از عمر بن خطاب كه او در آن بين كه در عرفات ايستاده بود ناگاه مرديرا ديد كه از سرش طيب و چيز خوش بوئى ميچكد،پس عمر باو گفت آيا محرم نيستى واى بر تو پس گفت:آرى اى امير المؤمنين گفت:چرا ميبينم تو را كه از سرت طيب و عطر ميچكد و حال آنكه محرم ژوليده موى و خاكآلود است،گفت من تهليل و تلبيه گفتم براى عمره مفرده و وارد مكّه شدم و با من عيالم بود پس از عمرهام فارغ شدم تا آنكه عصر روز ترويه شد تهليل و تلبيه براى حج گفتم،گفت پس عمر ديد:كه ديروز از زنش و عطر متمتع و كامياب شده،پس عمر در اين موقع نهى از متعه كرد و گفت:بخدا قسم كه خيال ميكنيد آزاد بگذارم بين شما و متعه را شما با زنانتان زير درخت بيد عرفه با آنها آميزش و جماع كنيد سپس برويد بقصد حج.
14-از ابن عباس نقل شده كه گفت:شنيدم عمر ميگفت:قسم بخدا كه من شما را نهى ميكنم از متعه و حال آنكه آن در كتاب خدا موجود و رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله هم بجا آورد يعنى عمره در حج را نسائى آنرا در سننش ج 5 ص 153 نقل كرده است.
15-از عبد الله بن عمر نقل شده كه گفت:بدرستيكه عمر بن خطاب گفت:فاصله بياندازيد بين حج و عمره خودتان چونكه اين تمامتر است براى حج يكى از شما،و تمام كند عمره خود را كه معتمر و عمره كننده باشد در غير ماههاى حج.
مدارك اين بدعت:
موطاء مالك ج 1 ص 252،سنن بيهقى ج 5 ص 5،تيسير الوصول ج 1 ص 279.م-و آنرا ابن ابى شبيه نقل كرده چنانچه در الدّر المنثور ج 1 ص 328 موجود است و لفظ آن اينست:
عمر گفت:فاصله بياندازيد بين حج و عمره خودتان،قرار دهيد حج را در ماههاى حج و عمره را قرار دهيد در غير ماههاى حج كه تمامتر است براى حج و عمره شما.
16-از سعيد بن مسيب نقل شده:كه گفت:بدرستيكه عمر بن خطاب نهى كرد از متعه در ماههاى حج و گفت:من آنرا بجا آوردم با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ولى من نهى ميكنم از آن و اين براى آنستكه يكى از شما ميآيد از افقى از آفاق(از شهرى از شهرها)ژوليده مو و خسته عمره گذارد در ماههاى حج و جز اين نيست كه ژوليدهگى و خستگى و تلبيه او در عمره اوست آنگاه وارد ميشود پس طواف خانه ميكند و محل ميشود و لباس ميپوشد و خود را خوشبو ميكند و بر اهل و همسرش واقع ميشود يعنى آميزش ميكند اگر با او باشد تاآنكه روز ترويه ميشود شروع به حج ميكند و بسوى منى بيرون ميرود.
تلبيه براى حج ميكويد در حاليكه نه ژوليدهگى در اوست و نه خستگى و نه تلبيهاى مگر يگروز و حال آنكه حج افضل از عمره است.
اگر ما آزاد گذاريم بين ايشان و بين متعه هر آينه در زير درخت اراك و بيد دست بگردن آنان ميكنند با آنكه اهل خانه خدا برايشان نه گوسفنديست كه شير دهد و نه زراعتى كه حاصل دهد و فقط بهار ايشان در كسانى است وارد بر ايشان ميشود.
سيوطى آنرا در جمع الجوامع ياد كرده چنانچه در ترتيب آن كنز الاعمال ج 3 ص 23 نقل از حل حم ج م ن ق كرده است.
م 17-قاضى ابو يوسف در كتاب الاثار ص 99 از ابو حنيفه عن حماد از ابراهيم نقل كرده گويد:جز اين نيست كه عمر نهى از افراد يعنى افراد متعه كرده فامّا قران پس نهى نكرده است.

متعه نساء
1-از جابر بن عبد الله گويد:ما بوديم كه متعه ميكرديم با يك مشت خرما و آرد در عهد و ايّام رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و ابو بكر تا آنكه پس از آن عمر نهى كرد در كار عمرو بن حريث.
صحيح مسلم ج 1 ص 395،جامع الاصول ابن اثير،تيسير الوصول ابن دبيع ج 4 ص 262،زاد المعاد ابن قيم ج 1 ص 444 فتح البارى ابن حجر ج 9 ص 141،كنز العمال ج 8 ص 294.
2-از عروه بن زبير:بدرستيكه خوله دختر حكيم وارد بر عمربن خطاب شد پس گفت كه ربيع بن اميّه استمتاع كرد و كامياب شد از زن بزا و زايندهاى پس از او آبستن شد پس عمر بيرون رفت در حاليكه عبايش را ميكشيد از ناراحتى،پس گفت:اين متعه است و اگر من جلوتر درباره آن رأى داده بودم هر آينه او را سنگسار ميكردم.
سندهاى آن صحيح و راويانش تمامى مورد اعتماد مالك آنرا در موطأ ج 2 ص 30 نقل كرده و شافعى در كتاب ام ج 7 ص 219 و بيهقى در سنن كبرى ج 7 ص 206 آورده است.
3-از حكم گويد:على رضوان الله عليه فرمود:اگر اينكه عمر...نهى از متعه نكرده بود زنا نميكرد مگر شقى و بدبخت.
صورت ديگر:
از حكم:پرسيدند از اين آيه،آيه متعه نساء،آيا منسوخه است گفت نه و على عليه السلام فرمود:اگر اينكه عمر نهى از متعه نكرده بود زنا نميكرد مگر شقى جنايتكار.
مدارك اين:
تفسير طبرى ج 5 ص 9 با سندهاى صحيح،تفسير ثعلبى، تفسير رازى ج 3 ص 200،تفسير ابى حيّان ج 3 ص 218،تفسير نيشابورى،الدر المنثور ج 2 ص 140 بچندين طريق.
4-از ابى جريح از عطاء گويد شنيدم ابن عباس ميگفت خدا رحم كند بر عمر متعه نبود مگر رحمتى از خدا كه بآن ترحّم نموده بود بر امّت محمّد و اگر عمر آنرا نهى نكرده بود هر آينه محتاج بزنا نميشد مگر اندكى از مردم(پست بدبخت)
مدارك اين:
احكام القران جصاص ج 2 ص 179،بدايه المجتهد ابن رشد ج 2 ص 58 النهايه ابن اثير ج 2 ص 249،غربيين هروى،فائق زمخشرى ج 1 ص 331 تفسير قرطبى ج 5 ص 130 و در آن عوض الا شقى:الا شفى مگر بدبخت و همينطور در تفسير سيوطى ج 2 ص 140 از طريق در حافظ عبد الرزاق و ابن المنذر از عطاء لسان الغرب ابن منظور ج 19 ص 166،تاج العروس ج 10 ص 200 و از اوّل حديث حذف كرده رحم الله عمر،و زياد كرد او و ابن منظور از عطاء گفت:قسم بخدا مثل اينكه من ميشنوم قول او را الا شقى مگر بدبخت.
5-حافظ عبد الرزاق در تصنيف خود از ابن جريح نقل كرده گويد خبر داد مرا ابو الزبير از جابر گفت:عمرو بن حريث وارد كوفه شد پس متعه كرد كنيزيرا و آمد با آن نزد عمر در حاليكه آن آبستن بود پس از او پرسيد و او اعتراف كرد گفت:پس اين در وقتى بود كه عمر از آن نهى كرده بود(فتح البارى ج 9 ص 141)
6-حافظ ابن ابى شيبه از نافع نقل كرده:كه از پسر عمر از متعه پرسيدند پس گفت حرام است پس باو گفتند:كه ابن عباس فتوا بحلال بودن آن ميدهد گفت پس چرا زمان عمر لبش را حركت نداد و سخنى در اين باره نگفت.
الدّر المنثور ج 2 ص 140،جمع الجوامع نقل از ابن جرير
7-طبرى از جابر نقل كرده كه گفت:مردم بودند كه متمتع و كامياب از زنان ميشدند(به صيغه كردن آنها)تا آنكه عمر بن الخطاب نهى كرد ايشانرا.
8-از سليمان بن يسار از ام عبد الله دختر ابى خثيمه نقل شده كه مردى از شام آمد و وارد بر او شد پس گفت كه عزوبت سخت فشار آورده بر من پس يكزن برايم بياور تا از او متمتع و كامياب شوم(به صيغه كردن آن)
گفت پس او را بر زنى هدايت و راهنمائى كردم پس با او ازدواج كرد و چند نفر از مردان عادل را بر اين زناشوئى شاهد گرفت،پس آنچه خدا مقدّر كرده و خواسته بود كه بماند ماند سپس بيرون رفت پس عمر بن خطاب از اين قضيّه با خبر شد و فرستاد بسوى من و پرسيد آيا اين قصّه كه بمن رسيده راست است گفتم:آرى،گفت:پس هر گاه آمد مرا خبر كن.
پس چون مردى آمد من عمر را خبر كردم پس فرستاد عقب او و گفت:چه موجب شد بر اينكه تو اين كار را كردى،گفت:من در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بودم و كردم و آنحضرت ما را نهى نكرد تا آنكه خدا او را برد،پس از آن با ابى بكر بوديم او هم ما را منع نكرد تا از دنيا رفت،آنگاه با تو پس نرسيد بما درباره آن نهى و منعى،پس عمر گفت:اما قسم بآنكسيكه جانم در دست اوست اگر پيشتر مطّلع از نهى من شده بودى هر آينه تو را سنگسار ميكردم بيان كنيد تا آنكه زناشوئى از زنا كردن شناخته شود.
(كنز العمال ج 8 ص 294،از طريق طبرى)
9-حافظ عبد الرزاق و حافظ ابو داود در پاسخ خود و ابن جرير طبرى از على امير المؤمنين عليه السلام نقل كردهاند كه فرمود: اگر سبقت نگرفته بود رأى عمر بن خطاب هر آينه امر ميكردم به متعه و صيغه گرفتن پس از آن زنا نميكرد مگر بدبخت جنايتكار.(كنز العمال ج 8 ص 294)
10-عطاء گويد:جابر بن عبد الله وارد شد در حاليكه از عمره آمده بود پس ما آمديم نزد او در منزلش پس مردم سئوال كردند او را از چيزهائى سپس متعه را ياد كردند،پس گفت:ما در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و ابو بكر و عمر متعه ميكرديم،و در عبارت احمد:تا آنكه در آخر خلافت عمر شد...
صحيح مسلم ج 1 ص 395 در باب نكاح متعه،مسند احمد ج 3 ص 380،و ياد كرده آنرا فخر الدين ابو محمد زيلعى در تبيان الحقايق شرح كنز الدقايق و لفظ آن:ما متعه و صيغه ميكرديم در زمان پيامبر خدا و ابو بكر و نيمى از خلافت عمر سپس نهى كرد مردم را از آن.
11-از عمران بن حصين گفت:نازل شد آيه متعه(صيغه) در كتاب خداى تعالى و بعد از آن آيهاى نيامد كه آنرا نسخ و باطل كند پس پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمان داد ما را به متعه كردن و ما با رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بوديم و صيغه ميكرديم و او از دنيا رفت و ما را نهى از آن نكرد،بعد از آن مردى روى هواى خودش آنچه خواست گفت. [مسند احمد ج 1 ص 337،353.]
مفسرين ياد كردهاند:در نزد قول خداى تعالى:«فما استمتعتم به منهّن فآتوهّن اجورهّن فريضه» [صحيح بخارى ج 3 ص 69،71،صحيح مسلم ج 1 ص 349،صحيح نسائى ج 5 ص 152،مستدرك حاكم ج 1 ص 472، سنن بيهقى ج 5 ص 22،تيسير الوصول ج 1 ص 282.] پس آنچه را كه كامياب بآن شديد از زنان پس مزد و مهر آنرا بعنوان وجوب بدهيد در بيان
دليل كسيكه متعه نكاح و عقد موقّت را جايز ميداند،و برخى از ايشان در مقام اثبات نسبت جواز بعمران بن حصين ياد نمودهاند.
تفسير ثعلبى،تفسير فخر رازى ج 3 ص 200 و 202،تفسير ابى حيّان ج 3 ص 218،تفسير نيشابورى.
12-از نافع از عبد الله بن عمر روايت شده:كه از او پرسيدند از صيغه كردن زنها،پس گفت حرام است امّا محققا اگر عمر بن خطاب كسى را در صيغه گرفتن ميگرفت هر آينه او را سنگباران ميكرد. [صحيح بخارى ج 3 ص 69 طبع سنه 1279 در ده جلد سنن نسائى ج 5 ص 148 سنن بيهقى ج 4 ص 252 و ج 5 ص 22.]
13-عمر...بود كه ميگفت:قسم بخدا نياورند مرديرا نزد من كه متعه را روا و جايز بداند مگر آنكه او را سنگسار كنم. [و مسلم در صحيح خود ج 1 ص 349 نقل كرده آنرا.]
14-از ابى سعيد خدرى و جابر بن عبد الله انصارى گفتند ما تا نيمى از خلافت عمر صيغه ميكرديم تا آنكه عمر مردم را منع كرد از آن در كار عمرو بن حريث. [صحيح بخارى ج 8 ص 7 كتاب نكاح،صحيح مسلم ج 1 ص 354،صحيح ابى حاتم بستى،احكام القران جصاص ج 2 ص 184،سنن بيهقى ج 7 ص 200،تفسير قرطبى ج 5 ص 130، نقل از صحيح بستى،تفسير ابن كثير ج 2 ص 87،الدر المنثور ج 2 ص 307 نقل از 9 نفر از امامان و حافظين حديث.]
م-و ابن رشد آنرا نقل كرده در بدايه المجتهد ج 3 ص 58 از جابر بلفظ:اينكه ما صيغه ميكرديم در زمان رسول خدا صلّى الله عليه و آله و ابى بكر و نيمى از خلافت عمر سپس عمر مردم را نهى كرد از آن.
15-از ايّوب روايت شده كه عروه بابن عباس گفت:آيا از خدا نميترسى كه رخصت و اجازه ميدهى در متعه،پس ابن عباس
گفت اى عريّه برو از مادرت به پرس،پس عروه گفت اما ابو بكر و عمر صيغه و متعه نكردند،پس ابن عباس گفت بخدا قسم نميبينم شما را كه دست از نهى و منعتان برداريد تا آنكه خداوند شما را عذاب كند ما شما را از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله حديث ميگوئيم و شما ما را از ابو بكر و عمر خبر ميدهيد.
حواله دادن ابن عباس فصل داورى را بر مادر عروه بن زبير اسماء دختر ابو بكر براى اين بود كه زبير او را صيغه كرده بود و او عبد الله بن زبير را براى او زائيده بود.
راغب در كتاب محاضرات ج 2 ص 94 گويد عبد الله بن زبير سرزنش و ملامت كرد عبد الله بن عباس را بحلال دانستن صيغه پس ابن عباس باو گفت برو از مادرت به پرس چگونه منقل بخور و آتش روشن شد بين او و بين پدرت زبير،پس او را سئوال كرد،پس گفت من تو را نزائيدم مگر در صيغه بودن بپدرت.و ابن عباس گفت اوّل منقليكه روشن شد در متعه منقل آل زبير بود.
مسلم در صحيح خود ج 1 ص 354،از مسلم القرى نقل كرده كه گفت:پرسيدم از ابن عباس از متعه حج پس رخصت داد در آن و بود ابن زبير كه نهى از آن ميكرد،پس ابن عباس گفت:اين مادر پسر زبير است كه حديث ميكند كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در آن رخصت داد پس برويد بر او وارد شويد و از او به پرسيد،گويد: پس ما داخل بر او شديم پس برخورد كرديم بزن چاق كور،پس گفت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله رخصت در آن داد.
مسلم باين عبارت آنرا از دو طريق نقل كرده سپس گفته:پس امّا عبد الرحمن در حديث او(متعه)است و نگفته(متعه حج) و امّا ابن جعفر پس گفت:شعبه گويد:مسلم(يعنى القرى)گويد نميدانم منظورش متعه حج بود يا متعه زنان.
و متعه اگر چه اطلاق شده در لفظ عبد الرحمن و نميداند مسلم كدام يك از دو متعه است آن امّا ابو داود طيالسى نقل كرده در مسندش ص 227،از مسلم القرى كه گفت:ما وارد شديم بر اسماء دختر ابى بكر پس از او پرسيديم از متعه و صيغه كردن زنها،پس گفت اين كار را ما در زمان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كرديم.
بلى در آنچه كه احمد در مسندش ج 6 ص 348 نقل كرده (متعه حج)است،روايت كرده آنرا از طريق شعبه و شنيده بوده حكايت آنرا از مسلم مردّد بودن او را و شايد بعد از اين آنرا مقيّد كرده به(نميدانم كه صيغه مقصودش بوده يا متعه حج)براى حفظ كردن بزرگوارى پسر زبير و مخفى ماندن بر خواننده كه آن(مدّعى خلافت)فرزند صيغه بوده است.
م-16-ابن كلبى نقل كرده كه سلمة بن امية بن خلف جمى كامياب شد از سلمى كنيز حكيم بن اميه بن اوقص اسلمى(يعنى او را صيغه كرد)پس براى او فرزندى زائيد پس سلمه او را انكار كرد پس بگوش عمر رسيد.پس متعه و صيغه را نهى كرد،و نيز روايت شده كه سلمه استمتاع كرد كامجوئى كرد بزنى(بصيغه كردن او) پس اين خبر بعمر رسيد پس او را تهديد كرد.
(اصابه ج 2 ص 63)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page