سخنانى در پيرامون مفاد حديث غدير

(زمان خواندن: 12 - 23 دقیقه)

از بزرگان پيشوايان " حديث " در تاليفاتشان آنچه از معناى "مولى" با حقيقت امر موافقت دارد، در بهترين مظاهرش آشكار و نمايان شد، بطوريكه خصم را ديگر راهى جز تسليم و گردن نهاده در مقابل آن حقيقت باقى نماند، مگر كسيكه راه عناد و لجاج پويد و مسلك و روش او انحراف از راه راست باشد. و كاوش و تعقيب كشف حقيقت ما را بسخنانى تابناك از گروهى دانشمند واقف و آگاه نمود كه حس حقيقت جوئى آنها را بانچه صراحت "در معناى مقصود" دارد رهبرى نموده و در نتيجه حقايقى را كه در اين باره بدست آوردند بدان اشعار نموده اند بدون اينكه توجه باهنگهاى ناهنجار و ماجراجوئيها بنمايند
اينك عين كلمات آنان:
1- ابن زولاق، حسن بن ابراهيم، ابو محمد مصرى، متوفاى 387 در تاريخ مصر چنين گويد:
و در هجدهم ذى حجه سال 362 "كه روز غدير است" گروهى از اهالى مصر و مغاربه و باتفاق آنها ديگران براى دعا گرد آمدند، چه آنروز، روز عيد بود. زيرا رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن روز اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام را بخلافت برگزيد.
اين كلام مشعر بر اينست كه: ابن زولاق آن مرد عرب توانا بلغت و ادب از حديث غدير، جز همان معنى كه نظر ما است معناى ديگرى را نفهميده و آنروز را جز روز بيعت با اميرالمومنين و نصب او بخلافت نديده.
2- امام ابوالحسن واحدى، متوفاى 468 بعد از ذكر حديث غدير گويد: اين ولايت كه پيغمبر صلى الله عليه و آله آنرا استوار و برقرار داشت، روز قيامت مورد بررسى و سوال خواهد بود. تمام مطالب او در صفحه367 همين مجلد مذكور است مراجعه نمائيد.
3- حجه الاسلام ابو حامد غزالى، متوفاى 505 در كتاب خود " سر العالمين صفحه 9 گويد: علماء در ترتيب خلافت و "چگونگى" تحقق و حصول آن براى كسيكه امر خلافت باو ارجاع شده اختلاف نموده اند نظر بعض از آنان اين است كه خلافت به نص "تصريح بمقام ذى صلاحيت" است، و دليل اينان در اين مسئله قول خداى تعالى است: " قل للمخلفين من الاعراب ستدعون الى قوم اولى باس شديد تقاتلونهم او يسلمون، فان تطيعوا يوتكم الله اجرا حسنا و ان تتولوا كما توليتم من قبل يعذبكم عذابا اليما و بتحقيق آنها را "مسلمين را" ابوبكر بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله دعوت بطاعت نمود. و آنها دعوت او را اجابت نمودند و بعض از مفسرين در "تفسير" قول خداى تعالى: " و اذ اسر النبى الى بعض ازواجه حديثا... راجع بلفظ حديث "در آيه" چنين گفته يعنى همانا پدر تو، او است خليفه- بعد از من اى حميراء- و زنى "برسول خدا صلى الله عليه و آله" گفت: هنگامى كه تو را از دست داديم، بكه رجوع نمائيم؟ پيغمبر صلى الله عليه و آله اشاره به ابى بكر نمود، و "از جمله اموريكه بمنزله نص خلافت ابى بكر دانسته اند": اينكه او "ابوبكر" در حيات رسول خدا صلى الله عليه و آله "بجماعت" امامت نمود، و امامت "جماعت" تكيه گاه دين است.
"دنباله سخن غزالى است" اين بود اجمالى از آنچه قائلين بنصوص بدان تعلق "و استناد" نموده اند، و سپس تاويل نموده گويند: اگر على عليه السلام اولين "شخص" خلفاء ميبود، موجبات فنا و نيستى را براى آنها "امت" جلب و فراهم ميساخت و در نتيجه پيروزى در فتوحات و منقبت ها نصيب آنها نميشد، و ملامت و منقصتى نخواهد بود در اينكه او "على عليه السلام" چهارمين خليفه باشد، كما اينكه آخرين پيغمبران بودن رسول خدا صلى الله عليه و آله ملامت و منقصتى ندارد، و آنها كه از اين طريقه عدول نموده اند چنين پنداشته اند كه: اين "مبنى" و آنچه بدان تعلق "استناد" يافته فاسد است و تاويل مزبور هم سرد "و بى اساس" است و از گمان و دلخواه شما صادر گشته، و بطور تحقيق در خلافت و احكام ميراث صورت گرفته مانند داود، و زكريا، و سليمان، و يحيى، و اين دسته گويند: براى زنهاى "پيغمبر صلى الله عليه و آله" يكهشتم خلافت بوده، پس باين عقيده استناد كرده اند، و اين "نظر" باطل است، زيرا اگر "خلافت" ميراث مى بود، هر آينه عباس "عموى پيغمبر صلى الله عليه و آله" سزاوارتر بود.
لكن، چهره برهان نمايان گشت و گروههاى "علماء حديث و تفسير" اجماع نمودند بر متن حديث "غدير" از خطبه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز غديرخم باتفاق همگان كه آنجناب فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه " پس "از اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله" عمر گفت: " بخ بخ يا ابا الحسن، لقد اصبحت مولاى و مولى كل مومن و مومنه " پس اين "سخن عمر" گردن نهادن بامر و رضايت و تاييد است سپس هواى نفسانى بعلت شيفتگى برياست غلبه كرد و عشق و علاقه بدست گرفتن استوانه خلافت و بلند كردن پرچم هاى بزرگ "فرماندهى" و حركت بيرقها توام بچكاچك سلاحها و صف آرائى هاى سپاهها و درهم پيوستن سوارها و فتح نمودن بلاد و ممالك، آنان را با جام پر از آرزو سيراب نمود، در نتيجه بازگشت بخلافت و سركشى نخست نمودند و "امر پيغمبر صلى الله عليه و آله را" پشت سر افكندند و ببهاى كمى آن را فروختند و چه داد و ستد بدى بود كه كردند و چه بد بود آنچه خريدند!!
4- شمس الدين، سبط ابن جوزى حنفى، متوفاى 654 در "تذكره خواص الامه" ص 18 گويد: علماء تاريخ متفقند كه داستان غدير بعد از بازگشت پيغمبر صلى الله عليه و آله از حجه الوداع در هجدهم ذى حجه بوده، گرد آورد صحابه را و آنان يكصد و بيست هزار تن بودند و گفت: " من كنت مولاه فعلى مولاه ".. تا پايان حديث پيغمبر اكرم تصريح بر اين امر نموده، نه بطور تلويح و اشاره.
و ابو اسحق ثعلبى در تفسير خود باسنادش آورده كه: چون پيغمبر صلى الله عليه و آله اين سخن را فرمود، در اقطار منتشر شد و در بلاد و شهرها شايع گشت.. "سپس آنچه را كه درباره آيه: " سئل سائل... " ذكر شد، بيان نموده" بعد از آن گويد: و اما قول او "پيغمبر صلى الله عليه و آله": " من كنت مولاه.. " علماء عربيت گفته اند كه لفظ مولى بمعانى متعددى آمده، "سپس از معانى مولى، نه معنى ذكر نموده بعد گويد: و دهم بمعناى اولى است، خداى تعالى فرمايد: " فاليوم لا يوخذ منكم فديه و لا من الذين كفروا ماويكم النار، هى مولاكم ". سپس شروع بابطال يكايك معانى مذكوره نموده و گويد:
و مراد از "مولى" در حديث مزبور، طاعت "فرمانبردارى" محضه و مخصوصه است، پس وجه دهم متعين است و آن: " اولى " است، و معناى "فرمايش پيغمبر صلى الله عليه و آله" چنين ميشود: هر كس كه من باو اولى "سزاوارتر" هستم از خود او، على اولى "سزاوارتر" است باو.. و حافظ، ابو الفرج، يحيى بن سعيد ثقفى اصفهانى در كتاب خود "بنام- مرج البحرين" تصريح باين معنى نموده. چه نامبرده اين حديث را باسناد خود از استادانش روايت نموده و در آن گويد: پس رسول خدا صلى الله عليه و آله دست على عليه السلام را گرفت و گفت: " من كنت وليه و اولى به من نفسه فعلى وليه "، پس دانسته شد كه تمام معانى "مولى" بمعناى دهم "اولى" باز گشت مينمايد و سخن آنجناب "پيغمبر صلى الله عليه و آله" نيز دلالت بهمين معنى دارد: " الست اولى بالمومنين من انفسهم "؟ "يعنى: آيا نه اينست كه من اولى بمومنين هستم از خودشان؟"، و اين نص صريحى است در اثبات امامت او "على عليه السلام" و پذيرش طاعت او، و همچنين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله: " و ادر الحق معه حيثما دار و كيفما دار " يعنى: " پروردگارا " او را محور و مدار حق قرار ده " تا آخر...
5- كمال الدين ابن طلحه شافعى، متوفاى 654 در " مطالب السئول " ص 16 بعد از ذكر حديث غدير و نزول آيه تبليغ در آن باره، گويد: پس قول رسول خدا صلى الله عليه و آله: " من كنت مولاه فعلى مولاه " مشتمل بر لفظ " من " "هر كس" ميباشد و اين لفظ داراى معناى عمومى است، پس اقتضا دارد اين معنى را كه: هر انسانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مولاى او بوده، على عليه السلام مولاى او است، و حديث مزبور مشتمل بر لفظ "مولى" است. و اين لفظ در قبال معانى متعدد استعمال شده كه در قرآن كريم بان معانى استعمال شده، يكبار بمعناى اولى آمده: خداى تعالى درباره منافقين فرموده: " ماواكم النار هى مولاكم " يعنى: " اولى بكم " سپس نامبرده- "ابن طلحه" از جمله معانى آن- اينها را ذكر نموده: ناصر، و وارث. و عصبه "پيوند و خويش" و صديق، و حميم. "نزديك" و معتق، سپس گويد: وقتى كه "مولى" باين معانى وارد شده- بهر يك از آن معانى حمل شود يا- بمعناى اولى چنانكه طايفه اى بر اين عقيده اند،- يا- بمعنى صديق و حميم، معناى حديث چنين ميشود: هر كس، كه من اولى "سزاوارتر" باو هستم، يا- ناصر اويم، يا وارث اويم. يا پيوند و خويش اويم. يا صديق و نزديك اويم. على نيز نسبت باو چنين است، و اين بيان صراحت دارد باينكه "پيغمبر صلى الله عليه و آله" على عليه السلام را باين منقبت عاليه اختصاص داده و او را براى سايرين همانند خودش نسبت بهر كس كه كلمه "من عمومى" شامل آنها است قرار داده، بامتيازى كه براى غير او قرار نداده است.
و بايد دانست كه اين حديث "غدير" از اسرار قول خداى تعالى است در آيه مباهله: فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم... كه مراد از "انفسنا" شخص على است، بنابر "دلائلى" كه گذشت. چه خداى متعال چون شخص رسول خدا صلى الله عليه و آله را با شخص على عليه السلام قرين هم قرار داد و هر دو را با ضميرى كه مضاف برسول خدا صلى الله عليه و آله است جمع كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز بموجب اين حديث "غدير" ثابت فرمود براى على عليه السلام آنچه را كه براى خودش ثابت است بر تمامى اهل ايمان، زيرا پيغمبر صلى الله عليه و آله اولى بمومنين است، ناصر مومنين. سيد "آقا و سرور" مومنين است... و هر معنائى كه بموجب كلمه "مولى" امكان داشته باشد كه درباره پيغمبر صلى الله عليه و آله اطلاق شود آنرا براى على عليه السلام قرار داد، و اين مرتبه ايست بسى ارجمند و درجه و جايگاهى است بس رفيع كه رسول خدا صلى الله عليه و آله بعلى عليه السلام اختصاص داده، نه باحدى جز او. و براى همين امر آنروز "روز غدير خم" روز عيد و موسم سرور است براى دوستان آنجناب.
تقرير و شرح و بيان اين مطلب: بدان "اى خواننده ارجمند"- خداى بنور خودش تو را باسرار تنزيل واقف سازد و بلطفش نيروى بينش بتو عطا فرمايد كه تو را بشاهراه "سعادت" رهبرى فرمايد- كه، چون از جمله معانى كه لفظ "مولى" حمل بان شده " ناصر " است، و "بنابراين معنى" جمله: " من كنت مولاه فعلى مولاه " چنين ميشود: هر كس كه من ناصر او هستم، على ناصر او است، و در اينصورت، پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به ناصر وصف فرموده نسبت بهر كس كه خودش ناصر او است، زيرا اين معنى را بلفظ عموم "من" ذكر فرموده و جز اين نيست كه اثبات پيغمبر صلى الله عليه و آله اين صفت "ناصريت" را در حق على عليه السلام براى اينست كه خداى عز و جل اين صفت را درباره على عليه السلام قرار داده است.
"مويد اين مطلب" ابواسحق ثعلبى بسند خود- در تفسيرش نقل نموده و روايت منتهى به اسماء بنت عميس ميشود كه گفت: چون اين آيه نازل شد: و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبريل و صالح المومنين، از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم فرمود: " صالح المومنين على بن ابى طالب " "عليه السلام" پس چون خداى تعالى در آيه كه نازل فرمود به پيغمبر صلى الله عليه و آله خبر داد كه ناصر او خدا است، و جبرئيل است، و على است، وصف ناصريت "از جانب خدا" براى على عليه السلام ثابت است، پس پيغمبر صلى الله عليه و آله به پيروى از قرآن كريم وصف ناصريت را براى على عليه السلام ثابت فرمود. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را بانچه كه از لوازم اين سمت و وصف است توصيف فرمود بصريح سخن خود، بطوريكه حافظ ابو نعيم در جلد 1 "حليه" ص 66 بسند خود روايت نموده: اينكه على عليه السلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله داخل شد و آنجناب فرمود: مرحبا بسيد المسلمين، و امام المتقين، يعنى: خير مقدم باقا و سرور مسلمين و پيشواى پرهيزكاران، پس سيادت بر مسلمين و پيشوائى پرهيزكاران چون از صفات نفسى و شخص پيغمبر است و خداى متعال از على "بموجب كلمه: انفسنا: در آيه مباهله" به نفس او "پيغمبر" تعبير فرموده و او را بچيزى توصيف فرموده كه آن از صفات پيغمبر است اين مطلب را درياب و فهم كن.
بدينجهت، پيوسته رسول خدا صلى الله عليه و آله آنجناب را بصفات خاصه خود متصف فرموده است نظر باينكه نكته كه ذكر نموديم. حتى، حافظ نامبرده اين روايت را نيز در جلد 1 حليه ص 67 بسند خود از انس بن مالك آورده كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله بابى برزه "در حاليكه من مى شنيدم" فرمود: اى ابى برزه همانا خداوند درباره على بن ابى طالب بمن سپرده كه او پرچم هدايت و مركز نورانيت ايمان و پيشواى اولياى من و نور همه پيروان من است، اى ابو برزه على پيشواى پرهيزكاران است، هر كس او را دوست بدارد مرا دوست مى دارد. و هر كسى او را دشمن بدارد مرا دشمن ميدارد. پس او را باين امر بشارت ده. پس از آنكه اين مستند براى تو واضح و آشكار شد سر و حكمت اختصاص على عليه السلام از طرف پيغمبر صلى الله عليه و آله به بسيارى از صفات كه براى غير او نيست هويدا مى گردد و فى ذلك فليتنافس المتنافسون.
6- صدر الحفاظ، فقيد الحرمين، ابو عبد الله گنجى، شافعى، متوفاى 658 در " كفايه الطالب " ص 69 بعد از ذكر سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله بعلى عليه السلام: اگر كسى را بجاى خود تعيين ميكردم- هيچكس از تو سزاوارتر نبود بواسطه پيشى تو در اسلام و خويشى تو با رسول خدا و داماد بودن تو با همسرى فاطمه سيده زنان عالمين چنين گويد: و اين حديث هر چند دلالت دارد بعدم تعيين خليفه، ولى حديث غدير خم دليل است بر توليت "سرپرستى" و توليت همان تعيين خليفه است، و اين حديث يعنى حديث غدير خم بعلت اين كه در پايان زندگى پيغمبر صلى الله عليه و آله شرفصدور يافته ناسخ است.
7- سعيد الدين فرغانى، متوفاى 699- بطوريكه ذهبى در " العبر " ذكر نموده، در شرح قصيده تائيه ابن فارض حموى متوفاى 576 كه اول آن اين بيت است:
سقتنى حميا الحب راحيه مقلتى     و كاسى محيا من عن الحسن جلت
 در شرح اين بيت او:
و اوضح بالتاويل ما كان مشكلا     على بعلم ناله بالوصيه
گويد: و همچنين، اين بيت، مبتدا است و خبر آن محذوف، تقدير آن چنين است: و بيان على كرم الله وجهه و توضيح او بوسيله تاويل مشكلات كتاب و سنت بواسطه علمى است كه باو رسيد بدين سبب كه پيغمبر صلى الله عليه و آله او را وصى و قايمقام شخص خود قرار داد با اين سخن خود: " من كنت مولاه فعلى مولاه " و اين سخن پيغمبر صلى الله عليه و آله در روز غدير خم است، بنابر آنچه خود آنجناب كرم الله وجهه در جمله از ابيات خود بدان اشعار داشته كه از آن جمله اين است:
و اوصانى النبى على اختيارى     لامته رضى منه بحكمى
و اوجب لى ولايته عليكم     رسول الله يوم غديرخم
و غدير خم آبى است بر يك منزلى مدينه كه اكنون "طريق المشاه الى مكه" معروف است اين بيان "على عليه السلام" بواسطه تاويل بسبب علمى كه بوصيت پيغمبر صلى الله عليه و آله حاصل گشته از جمله فضايل بى شماريست كه رسول خدا صلى الله عليه و آله او "على عليه السلام" را بدان مخصوص گردانيد و آنجناب آنها را در بر گرفت.
و گويد "سخن فرغانى است": و اما سهم "و بهره" على بن ابى طالب كرم الله وجهه از علم و كشف و پرده برداشتن از مشكلات سخن بزرگ و كتاب كريم "قرآن" كه خاصه ترين معجزات "پيغمبر صلى الله عليه و آله" است بواضح ترين بيان بسبب "امتياز و افتخاريست" كه "على عليه السلام" بسبب قول "پيغمبر صلى الله عليه و آله": " انا مدينه العلم و على بابها " و بقول آنجناب: " من كنت مولاه فعلى مولاه " بدان نايل و مفتخر گشت، با فضايل بى شمار ديگر.
8- علاء الدين ابو المكارم سمنانى، بياضى، مكى، متوفاى 736 در " العروه الوثقى " گويد: و "پيغمبر صلى الله عليه و آله" بعلى- بر او باد درود و درود فرشتگان گرامى- فرمود: " انت منى بمنزله هارون من موسى و لكن لا نبى بعدى " و در غديرخم بعد از حجه الوداع "مشرف" بر گروهى از مهاجر و انصار در حاليكه شانه او را گرفته بود فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه " و اين حديثى است كه علماء حديث عموما" بر صحت آن اتفاق دارند در نتيجه او "على عليه السلام" آقا و سرور اولياء گرديد، و قلب او بر قلب محمد عليه التحيه و السلام بود، و باين سر اشاره نموده است سرور صديقين رفيق و همراه غار پيغمبر صلى الله عليه و آله است ابوبكر هنگامى كه ابا عبيده جراح را براى طلب حضور او "على عليه السلام" فرستاد باين گفتار: اى ابا عبيده، تو امين اين امتى تو را ميفرستم بسوى كسى كه در مرتبه هم طراز است با كسيكه ديروز او را از دست داديم "پيغمبر صلى الله عليه و آله"، سزاوار است كه با او بحسن ادب سخن بگوئى.
9- طيبى، حسن بن محمد، متوفاى 743 در " الكاشف " در شرح حديث غدير گويد: قول او "پيغمبر صلى الله عليه و آله" " انى اولى بالمومنين من انفسهم " يعنى همانا من اولى "سزاوارتر" هستم باهل ايمان از خود آنها " قصد آنحضرت "مدلول" قول خداى تعالى است: " النبى اولى بالمومنين من انفسهم " "اين جمله از آيه" اطلاق دارد و دانسته نشد كه باهل ايمان از خود آنها بچه چيز اولى است؟ لذا پس از آن مقيد ساخت "باين جمله": " و ازواجه امهاتهم " تا اعلام فرموده باشد كه آنجناب بمنزله پدر است، و قرائت ابن مسعود رضى الله عنه اين معنى را تاييد ميكند، او چنين قرائت كرده: " النبى اولى بالمومنين من انفسهم و هو اب لهم ". و مجاهد گفته كه: هر پيغمبرى پدر امتش ميباشد و بهمين جهت و مناسبت مومنين برادران يكديگر شدند پس در اين هنگام در قول پيغمبر صلى الله عليه و آله: " من كنت مولاه فعلى مولاه " در بودن او "على عليه السلام" بمنزله پدر تشبيه صورت گرفته، پس بر امت واجب است احترام و بزرگ داشت او و نيكى باو، و بر او است كه نسبت بامت شفقت و مهربانى نمايد و چون پدر بر اولاد با آنها رووف باشد و براى همين عمر تهنيت گفت با اين عبارت: " يابن ابى طالب اصبحت و امسيت مولى كل مومن و مومنه ".
10- شهاب الدين بن شمس الدين دولت آبادى، متوفاى 1049 در " هدايه السعداء " گويد: و در " تشريح " گويد: ابوالقاسم "رح" گفت: هر كس بگويد كه على از عثمان افضل است چيزى بر او نيست "يعنى سخن بگزاف نگفته" بعلت اينكه ابو حنيفه رضى الله عنه و ابن مبارك گفته اند: هر كس بگويد: على افضل عالمين است، يا افضل مردم است، يا بزرگترين بزرگان است، بر او چيزى نيست "سخن بمبالغه و گزاف نگفته" براى اينكه مراد از اين "تفضيل" افضيلت نسبت بمردم عصر و زمان خلافت او است مانند سخن "پيغمبر صلى الله عليه و آله" " من كنت مولاه فعلى مولاه " يعنى در زمان خلافتش و مانند اين كلام در قرآن و در احاديث و اقوال علماء از تعداد و احصاء خارج است.
و نيز در " هدايه السعداء " گفته كه: در "حاصل التمهيد فى خلافه ابى بكر و دستور الحقايق" چنين آمده كه: همانا پيغمبر صلى الله عليه و آله چون از مكه مراجعت فرمود در غديرخم فرود آمد و امر فرمود جهاز شتران را بر يكديگر گرد آوردند و مانند منبرى ساخت پس بر آن رفت و فرمود: آيا نه اينست كه من بمومنين اولى "سزاوارتر" هستم از خودشان؟ گفتند آرى چنين است، پس فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله " و خداى عز و جل فرمود: " انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا: الذين يقيمون الصلاه و يوتون الزكاه و هم راكعون " و اهل سنت گفته اند: مراد از حديث " من كنت مولاه فعلى مولاه " يعنى در وقت خلافت و امامت او.
11- ابو شكور محمد بن عبد السعيد بن محمد كشى، سالمى حنفى در " التمهيد فى بيان التوحيد " گويد: رافضيان گويند: امامت براى على بن ابى طالب رضى الله عنه منصوص است، بدليل اينكه پيغمبر صلى الله عليه و آله او را وصى خود و خليفه بعد از خود قرار داد، آنجا كه فرمود: آيا خشنود نيستى كه بوده باشى از من بمنزله هارون از موسى جز اينكه بعد از من پيغمبرى نيست، پس "همانطور كه" هارون عليه السلام خليفه موسى عليه السلام بود، همچنين على رضى الله عنه، و دليل دوم اينست كه پيغمبر صلى الله عليه و آله او را ولى مردم قرار داد، پس از آنكه از مكه مراجعت فرمود و در غديرخم فرود آمد امر كرد پيغمبر صلى الله عليه و آله كه جهاز شتران را گرد آورند و آنها را بصورت منبرى ساخت و بر آن بالا رفت و فرمود: " الست باولى المومنين من انفسهم " گفتند آرى، پس فرمود " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله "، و خداى جل جلاله فرمايد: انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا: الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون، اين آيه كه در شان على رضى الله عنه نازل گشته، دلالت دارد بر اينكه او بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله اولاى "سزاوارترين" مردم بوده.
سپس در جواب از آنچه ذكر شد، گويد: و اما سخن "رافضيان" كه پيغمبر عليه السلام او را ولى قرار داد، ميگوئيم: مراد او "پيغمبر صلى الله عليه و آله" در وقت او "على عليه السلام" است، يعنى بعد از عثمان رضى الله عنه و در زمان معاويه رضى الله عنه و ما نيز همين را ميگوئيم و همچنين است جواب از قول خدايتعالى انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا... ما ميگوئيم كه: على رضى الله عنه باين دليل ولى و امير بوده، در ايام خود و در وقت خود و آن بعد از عثمان رضى الله عنه است و اما قبل از آن وقت چنين ستمى را نداشته.
12- ابن باكثير مكى شافعى، متوفاى 1047 در " وسيله المال فى عد مناقب الال " بعد از ذكر حديث غدير به طرق متعدده گويد: و دار قطنى در فضايل از معقل بن يسار رضى الله عنه با بررسى طريق روايت نموده كه گفت: شنيدم ابوبكر رضى الله عنه ميگفت: على بن ابى طالب عليه السلام عترت رسول خدا صلى الله عليه و آله است، يعنى آنهائى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بتمسك بانها و پذيرش رهبرى آنها را تاكيد فرموده، پس آنها ستارگان راهنمائى هستند هر كس از آنها پيروى نمود هدايت يافت، و ابوبكر رضى الله عنه او "على عليه السلام" را باين مزيت مخصوص داشته، زيرا او "على عليه السلام" در اين مقام امام است، و در شهر علم و عرفان است، پس او امام ائمه و عالم امت است. و گوئى اين نظر و گفتار را "ابوبكر" از رسول خدا صلى الله عليه و آله اخذ و باو تبعيت نموده كه آنجناب او را در روز غديرخم از بين آنها بانچه سابقا ذكر شد اختصاص داد، و اين حديث درست و شكى و ريبى كه منافى با آن باشد وجود ندارد، و از گروه بسيار زيادى از صحابه روايت شده و شيوع و شهر بسزا يافته و كافى است در اين باب مجمع حجه الوداع.
13- سيد امير محمد يمنى، متوفاى 1182 در " الروضه النديه شرح التحفه العلويه " بعد از ذكر حديث غدير بطرق متعدد گويد: و فقيه، حميد در معانى آن "حديث غدير" سخن گفته و در آن اطاله كلام داده و بعض از سخنان او را ما نقل مينمائيم "تا اينكه گويد": و از جمله سخنان او اينست: دست او را "پيغمبر صلى الله عليه و آله گرفت و بلند كرد و گفت: " من كنت مولاه فعلى مولاه " و مولى هر وقت بدون قرينه اطلاق شود از آن معنى مالك متصرف فهميده ميشود، و هنگاميكه در اصل براى معانى متعددى استعمال ميشد از جمله آنمعانى: مالك تصرف است، و بهمين علت است، زمانى كه گفته شود: " هذا مولى القوم " اين معنى در فهم از آن سبقت ميگيرد كه: او مالك است براى تصرف در امور آنها، سپس از معانى آن "مولى" اينها را شمرده: ناصر، و ابن عم، و معتق، و معتق، سپس گويد: و از جمله معانى آن اولى است، خداى تعالى فرمايد: " ماواكم النار هى مولاكم " يعنى: " اولى بكم و بعذابكم " و بعد از همه اين مطالب، اگر از لفظ مولى در جمله سابقه " من كنت مولاه... " معناى مالك بر تصرف سبقت به فهم نگيرد "متبادر بذهن نشود" ناچار بطور مساوى منسوب بتمام معانى خواهد بود و آنرا بهمه معانى حمل خواهيم نمود، مگر آنمعانى كه در حق او "على عليه السلام" امكان حمل ندارد، از قبيل: معتق و معتق، در نتيجه اين معنى "مالك براى تصرف" داخل در معانى محتمله است و معنى "سزاوارتر" و مفيد از آن ملك تصرف است و هنگاميكه "بنص فرموده پيغمبر صلى الله عليه و آله" او اولى "سزاوارتر" بمومنين از خود آنها باشد، امام خواهد بود، و از جمله آن كلماتست قول رسول خدا صلى الله عليه و آله: " من كنت وليه فهذا وليه " ولى بر حسب تبادر بفهم مالك براى تصرف است، اگر چه در غير آن استعمال شود، و بنابراين معنى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: " و السلطان ولى من لا ولى له " يعنى: و سلطان ولى كسى است كه وليى براى او نيست، مرادش ملك تصرف در عقد و نكاح است، يعنى: براى سلطان است ولايت در او هنگاميكه بسته و خويشاوندى موجود نباشد و اين معنى بر سبيل حقيقت است، پس على القاعده زمانى كه دليل بر تخصيص بمعناى خاص نباشد بايد كلمه حمل بتمام آنها بشود.
14- شيخ احمد عجيلى، شافعى، در " ذخيره المال شرح عقد جواهر اللال فى فضائل الال " بعد از ذكر حديث غدير و داستان حارث بن نعمان فهرى گويد: و اين از نيرومندترين دلايل است بر اينكه على رضى الله عنه اولى "سزاوارتر" است بامامت و خلافت و صداقت و نصرت و پيروى نمودن از او باعتبار احوال و اوقات و خصوص و عموم و در اين سخن مناقضه "و منافاتى" وجود ندارد با آنچه گذشت و آنچه انشاء الله تعالى خواهد آمد داير باينكه در يمن بعض از همراهان آنجناب "على عليه السلام" كه با او بود درباره او سخن "ناروائى" گفت "پيغمبر صلى الله عليه و آله" در مراجعت از حجش خطبه اى "مشعر بولايت او" ايراد فرمود براى آگاه نمودن خلق به منزلت و قدر او و رد سخن "ناروائى" كه بعض از همراهان او "در يمن" گفته بود مانند بريده، چه نامبرده نسبت بانجناب كينه و عداوت داشت و در مسافرت يمن شدتى ديد و پس "از مراجعت" براى پيغمبر صلى الله عليه و آله حكايت كرد، و در حين حكايت او چهره آنحضرت دگرگون ميشد و فرمود: يا بريده " الست اولى بالمومنين من انفسهم؟ من كنت مولاه فعلى مولاه " "و بعد از اين فرمايش" به بريده فرمود: درباره على نكوهش مكن، زيرا على از من است و من از اويم و او بعد از من ولى شما است.
و هدوا الى الطيب من القول و هدوا الى صراط الحميد
" سوره حج، آيه 24 "

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page