احاديثى كه معانى مولى و ولايت را تفسير نموده

(زمان خواندن: 7 - 13 دقیقه)

پيش از اتمام اين قرائن "بايد توجه كرد" به تفسيرى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله شخصا درباره معناى لفظ "مبارك" خود فرموده، و پس از آن بانچه كه مولاى ما اميرالمومنين عليه السلام مطابق تفسير پيغمبر عليه السلام در اين باره بيان فرموده.
على بن حميد قرشى در " شمس الاخبار " ص 38 بنقل از " سلوه العارفين " تاليف: الموفق بالله، حسين بن اسمعيل جرجانى پدر- المرشد بالله- باسنادش از پيغمبر صلى الله عليه و آله روايت نموده كه: چون از رسول خدا صلى الله عليه و آله در معناى اين فرموده: " من كنت مولاه، فعلى مولاه " سوال شد، فرمود: خدا، مولاى من است، اولى "سزاوارتر" است بمن از خودم، امرى "ميل و اراده" براى من با وجود ذات مقدس او نيست، و من مولاى مومنين هستم، بانها از خودشان اولى "سزاوارتر" ميباشم، و با وجود من امر "اراده و ميلى" براى آنها نيست، و هر كس كه من مولاى اويم، باو از خودش اولى هستم، امر "ميل و اراده" براى او با وجود من نيست، على مولاى او است، باو از خودش اولى "سزاواتر" است براى او امرى "ميل و اراده" نيست با وجود او.
و در صفحه 65 همين مجلد در حديث استدلال و احتجاج عبد الله بن جعفر بر معاويه مذكور افتاد كه باو گفت: اى معاويه، همانا من شنيدم از رسول خدا صلى الله عليه و آله بر منبر ميفرمود، در حاليكه روبروى او بودم و عمر بن ابى سلمه، و اسامه بن زيد، و سعد بن ابى وقاص، و سلمان فارسى، و ابوذر، و مقداد، و زبير بن عوام نيز بودند، كه ميفرمود: آيا من بمومنين اولى "سزاوارتر" نيستم از خودشان؟ گفتيم: بلى يا رسول الله فرمود: آيا زنان من مادران شما نيستند؟ گفتيم: بلى يا رسول الله. فرمود: " من كنت مولاه، فعلى مولاه، اولى به من نفسه " و با دست خود بشانه على زد و گفت: بار خدايا دوست بدار دوستان او را، و دشمن بدار دشمنانش را، اى مردم، من بمومنين اولى "سزاوارتر" هستم از خود آنها، براى آنها با وجود من امرى "ميل و اراده" نيست، و على بعد از من بمومنين اولى "سزاوارتر" است از خود آنها، براى آنها با وجود او امرى "ميل و اراده" نيست. تا آنجا كه عبد الله بن جعفر گفت: و پيغمبر ما صلى الله عليه و آله بتحقيق برترين و سزاوارترين مردم و بهترين آنها را در روز غديرخم و در غير آنمورد براى امتش نصب فرمود و بسبب او بر آنها حجت آورد و آنها را امر باطاعت او فرمود و خبر داد آنها را كه او "على عليه السلام" از آن جناب بمنزله هارون است از موسى، و همانا او ولى هر مومن است بعد از آنحضرت و اينكه، هر كس او "پيغمبر صلى الله عليه و آله" ولى او است على نيز ولى او است و هر كس او اولى باو است از خود او على نيز اولى باو است، و اينكه او جانشين و وصى او است... تا پايان حديث مزبور.
و در ص 11 در روايتى كه شيخ الاسلام حموينى در داستان احتجاج اميرالمومنين در ايام خلافت عثمان آورده ذكر شد كه: سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله خطبه ايراد فرمود و گفت اى مردم آيا آگاه هستيد كه خداى عز و جل مولاى من است و من مولاى مومنين هستم و من بمومنين اولى "سزاوارتر" هستم از خودشان؟ گفتند: بلى يا رسول الله، فرمود: يا على، برخيز، "اميرالمومنين عليه السلام فرمايد": پس من برخاستم فرمود: " من كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه " "پس از سخن پيغمبر" سلمان بپا خاست و گفت. يا رسول الله، چگونه ولائى؟ "على بر ما دارد" فرمود: ولائى مانند ولاى من، هر كس كه من باو اولى هستم از خودش، پس على نيز باو اولى است از خودش.
و در ص 61 در داستان مناشده اميرالمومنين در روز صفين سخن آنجناب مذكور شد كه: سپس، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى مردم، همانا خدا، مولاى منست، و من مولاى مومنين هستم، و اولى "سزاوارتر" بانهايم از خودشان، هر كه من مولاى اويم، پس از من على عليه السلام مولاى او است، خداوندا، دوست بدار دوستانش را و دشمن بدار دشمنانش را و يارى كن ياران او را، و خوار گردان خوار كنندگان او را، پس سلمان فارسى بپا خاست و نزد آنجناب آمد و گفت: يا رسول الله، چگونه ولائى؟ فرمود: چون ولاى من، هر كس كه من باو اولى هستم از خودش، پس از من على باو اولى است از خودش.
و حافظ عاصمى در " زين الفتى " گويد: روايت شده كه: از على بن ابى طالب عليه السلام سئوال شد درباره فرموده پيغمبر صلى الله عليه و آله: من كنت مولاه، فعلى مولاه؟ فرمود: مرا منصب پيشوائى داد آنزمان كه بپا خاستم.
مراد آنجناب از جمله "زمانى كه من برخاستم" قيام او است در روز غدير در آن مجمع، پس از آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله باو امر فرمود "كه برخيزد" براى اينكه او را بلند كند و معرفى فرمايد، و او را به علميت "پيشوائى" بر امت نصب فرمايد. و اين معنى در صفحات 23 و 51 جلد 1 و ص 11 و 93 همين مجلد ذكر آن گذشت و حسان در آنروز اشاره بقيام آنحضرت نمود، آنجا كه گويد:
فقال له: قم يا على فاننى     رضيتك من بعدى اماما و هاديا
و در حديثى كه، سيد همدانى در " موده القربى " روايت كرده مذكور است كه: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى گروه مردم آيا خداوند بمن اولى نيست از خودم؟ كه مرا امر ميكند و نهى ميكند، براى من بر خداوند امر و نهيى نيست؟ گفتند: بلى يا رسول الله، فرمود: هر كس كه خدا و من مولاى او است، پس اين على مولاى او است، بشما امر و نهى مينمايد، براى شما امر و نهيى بر او نخواهد بود، پروردگارا دوست بدار دوستان او را و دشمن بدار دشمنان او را و يارى نما ياران او را، و خوار نما خوار كنندگان او را، پروردگارا، تو گواهى بر ايشان كه من ابلاغ نمودم و پند دادم.
و امام، حافظ و احدى بعد از ذكر حديث غدير گويد: اين ولايتى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله براى على عليه السلام برقرار فرمود، در روز قيامت مورد پرسش قرار خواهد گرفت، در قول خداى تعالى: " وقفوهم انهم مسئولون "- روايت شده: يعنى از ولايت على رضى الله عنه، و معنى چنين ميشود: همانا از آنان سوال ميشود آيا بر طبق سفارش پيغمبر صلى الله عليه و آله حق موالات او را ادا نمودند يا امر ولايت را ضايع و مهمل گذاردند؟ تا بمقام مطالبه برآيند و بر كيفر اعمال خرد برسند.
و شيخ الاسلام حموينى در " فرايد السمطين " در بار چهاردهم، و جمال الدين رندى در " نظم درر السمطين " و ابن حجر در " صواعق " ص 89، و حضرمى در " الرشفه " ص 24 اين حديث را با بررسى در طريق روايت و ذكر نموده اند.
و حموينى، از طريق حاكم ابى عبد الله ابن البيع و او، از محمد بن مظفر با بررسى طريق آن روايت نموده كه روايت كرد بما عبد الله بن محمد بن غزوان، از على بن جابر، از محمد بن خالد حافظ ابن عبد الله، از محمد بن فضيل، از محمد بن سوقه، از ابراهيم، از اسود، از عبد الله بن مسعود كه وى گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: فرشته نزد من آمد و گفت: يا محمد سل من ارسلنا قبلك من رسلنا على ما بعثوا؟؟- يعنى اى محمد از پيغمبران پيش از خود سئوال كن؟ بر چه امرى مبعوث شدند؟ آنها "پيغمبران پيشين" گفتند: بر ولايت تو و ولايت على بن ابى طالب.
و گفته كه على عليه السلام روايت شده كه فرمود: " جعلت الموالاه اصلا من اصول الدين "، يعنى: قرار داده شده است موالات، اصلى از اصول دين، و نيز وى از طريق حاكم ابن البيع با بررسى طريق روايت نموده از حديث محمد بن على، از احمد بن حازم، از عاصم بن يوسف يربوعى، از سفيان بن ابراهيم حرنوى از پدرش، از ابى صادق كه او گفت: على عليه السلام فرمود: اصول الاسلام ثلاثه، لا ينفع واحد منها دون صاحبه: الصلاه، و الزكاه، و الموالاه يعنى اصول اسلام سه چيز است كه هيچيك از آنها بدون آنديگرى سود ندهد، نماز، و زكات، و موالات و در ص 360 همين مجلد گذشت كه: عمر بن خطاب نفى ايمان نمود از كسيكه اميرالمومنين عليه السلام مولاى او نباشد. و آلوسى در جزء 23 تفسيرش ص 74 در قول خداى تعالى: وقفوهم انهم مسئولون، بعد از تعداد اقوالى كه در تفسير آن رسيده، گويد: و بهترين "مقدم ترين" اين اقوال اينست كه: سوال از عقايد و اعمال است و سرآمد آنها: لا اله الا الله است و از بزرگترين آنها ولايت على كرم الله تعالى وجهه ميباشد.
و از طريق بيهقى از حافظ حاكم نيشابورى باسنادش از رسول خدا صلى الله عليه و آله "روايت شده" كه: هنگامى كه خداى "متعال" اولين و آخرين را در روز قيامت جمع فرمايد و صراط بر جسر جهنم نصب شود، احدى از آن عبور نمى كند، مگر با او براءت "ايمنى از آتش" بسبب ولايت على بن ابى طالب عليه السلام باشد. و اين روايت را محب الدين طبرى در جلد 2 " رياض " صفحه 172 با بررسى در طريق آورده.
مجال آنقدر وسعت ندارد كه آنچه از مصادر بسياريرا كه بر آنها آگهى و وقوف يافته ايم و در آنها روايات وارده در "تفسير" قول خداى تعالى: " وقوفهم انهم مسئولون " و: " سل من ارسلنا قبلك من رسلنا " ذكر شده و همچنين آنچه را كه حفاظ "حديث" با بررسى در طريق از رسول خدا صلى الله عليه و آله در مورد حديث برائت و گذر كردن از پل صراط روايت كرده اند ذكر نمائيم، بنابر "آنچه ذكر شد" گمان ندارم وجدان آزاد تو خواننده عزيز حكم نمايد باينكه تمام اين "دلايل و قرائن" مناسبت و ملايمتى داشته باشد با معنائى كه از "مدلول" خلافت و اولويت بر مردم از خود آنها بيگانه باشد و معذلك آنمعنى را اصلى از اصول دين، و ايمان با نبودن آن معنى را منتفى، و عمل هيچ عمل كننده را بدون آن درست بداند؟
و اين اولويت، كه از اصول دين بشمار آمده، و مولويتى كه ايمان با نبودن آن منتفى است، بطوريكه در كلام عمر "در ص 360 "گذشت، در كلام ديگر او "عمر" بابن عباس تصريح بان شده و راغب آنرا در جلد 7 محاضراتش در ص 213 ذكر نموده كه ابن عباس گفت: شبى با عمر براهى ميرفتم، و عمر بر قاطرى و من بر اسبى سوار بوديم، در اينموقع "عمر" آيه اى را قرائت كرد كه در آن از على بن ابى طالب عليه السلام ياد شده، سپس گفت: سوگند بخدا اى اولاد عبد المطلب، بطور تحقيق على در ميان شما اولى "سزاوارتر" باين امر "خلافت" بود از من و ابى بكر. ابن عباس گويد: من با خود گفتم: خدا مرا نبخشد اگر من او را ببخشم "خدا مرا رها نكند اگر دست از او بدارم"، پس باو گفتم: يا اميرالمومنين آيا تو چنين سخنى را ميگوئى؟ در حاليكه تو و رفيقت برجستيد و امر خلافت را شما از ما سلب نموديد، نه ساير مردم عمر گفت: دور شويد "يا- از اين سخن خوددارى كنيد" اى اولاد عبد المطلب: همانا شما ياران عمر بن خطاب هستيد، "ابن عباس گويد" پس از اين سخن او، من خود را بعقب افكندم و او زمانى اندك جلو افتاد سپس "چون تعلل مرا در طى راه احساس نمود" مرا "با تعرض و نكوهش امر به همراهى در روش نمود" گفت: راه بيا از راه و امانى، و گفت: سخن خود را بر من تكرار كن، گفتم: مطلبى را يادآور شدى، و من پاسخ آنرا رد نمودم، و اگر تو سكوت مى كردى، ما نيز ساكت بوديم.
عمر گفت: بخدا قسم ما نكرديم آنچه را كه كرديم از روى عدالت و ليكن ما او را كوچك شمرديم و ترسيديم كه عرب بسبب كشتارهائى كه "در غزوات" از آنها كرده بخلافت او تن ندهند و با او هم داستان و متحد نشوند، "ابن عباس گويد" خواستم "در پاسخ او" بگويم: رسول خدا صلى الله عليه و آله او را اعزام مينمود "بقبائل عرب و ميدانهاى جنگ" و او بزرگان و روساى آنها را درهم ميشكست و زبون ميساخت و پيغمبر صلى الله عليه و آله در آن ماموريت ها على را كوچك نمى شمرد، مع الوصف تو و رفيقت "ابوبكر" او را كوچك ميشماريد؟ سپس عمر گفت: شد آنچه شد، در عين حال تو چگونه ميبينى؟ بخدا قسم، ما در هيچ امرى بدون او "على عليه السلام" تصميم نميگيريم و هيچ كارى بدون اذن او انجام نميدهيم.

 و در شرح نهج البلاغه جلد 2 ص 20 "در ذكر اين داستان" چنين مذكور است: عمر گفت: اى ابن عباس سوگند بخدا همانا، اين رفيق تو "يعنى على عليه السلام" اولى "سزاوارترين" مردم است بامر "خلافت" بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم جز اينكه ما درباره او "تصديق او بامر خلافت" از دو چيز ترسيديم،.. تا آنجا كه ابن عباس گويد: گفتم يا اميرالمومنين، آن دو چيز كدام است؟ گفت: ترس و انديشه ما از جوانى او، و علاقه و محنت او نسبت باولاد عبد المطلب بود.
و در جلد 2 ص 115 "همان كتاب" چنين مذكور است: بى ميلى ما نسبت باو بجهت جوانى او و محبت او نسبت باولاد عبد المطلب بود.
و گواهى بولايت اميرالمومنين عليه السلام بمعناى مقصود ما "اولويت مطلق" نور و حكمتى است كه در دلهاى دوستان آنجناب نهاده شده است كه در برابر آن بار سفر بسته ميشود و براى تعيين "و تشخيص" حامل بار سنگين آن "ولايت" رسولان اعزام ميشوند، چنانكه در آنچه بيهقى در " المحاسن و المساوى " ج 1 ص 30 ضمن حديث طولانى كه بين ابن عباس و مردى از اهالى "حمص" از توابع شام جريان يافته وارد شده، ضمن آن چنين مذكور است: آنمرد شامى بابن عباس گفت: همانا طايفه و قبيله من خرج سفر براى من گرد آوردند و من فرستاده آنهايم كه بعنوان امين خود مرا نزد تو فرستاده اند و تو را نميسزد كه مرا بدون برآوردن حاجتم برگردانى، زيرا قبيله و قوم من در امر على عليه السلام "و براى محبت او" در معرض هلاكت هستند، تو آنها را از اين تنگى و مشكل برهان، تا خداوند تو را از تنگى برهاند، در نتيجه ابن عباس باو گفت: اى برادر شامى همانا على عليه السلام در اين امت از حيث فضيلت و علمش همانند آن عبد صالح است كه موسى عليه السلام با او ملاقات نمود. سپس حديث ام سلمه را ذكر نموده كه متضمن فضايل بسيارى است براى على عليه السلام و آن مرد شامى بابن عباس گفت: سينه مرا از نور و حكمت پر نمودى و مرا از تنگى و مشقت رهاندى خداى تو را از تنگى برهاناد، گواهى ميدهم باينكه على رضى الله عنه مولاى من و مولاى هر مرد و زن مومنى است.
هذا صراط ربك مستقيما قد فصلنا الايات لقوم يذكرون
سوره انعام آيه 136.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page