تولّد سلمان
لیلا تفقُّدی،
در ششمین سده پس از میلاد مسیح، در حالی که سر تا سر جهان را تیرگیهای جهل و ظلم فرا گرفته بود و مشعلهایِ هدایتِ الهی در همه سرزمینها به خاموش میگرایید، آزاد مردی روشن ضمیر به نام سلمان در سرزمین ایران پا به عرصه هستی نهاد. نام اصلی او «روزبه» بود ورسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم او را سلمان نامید. کُنیه او را ابوعبداللّه، ابوالحسن و ابواسحاق گفتهاند. بنا بر قولی از کناره جِی اصفهان و به قول دیگر از رامهرمزِ خراسان بوده است. سلمان اگر چه در دامن پدر و مادری غیر مسلمان و زرتشتی پرورش یافته بود امّا در سیمای نورانیاش، آثار یکتا پرستی کاملاً آشکار بود و در جواب کسانی که از دودمانش میپرسیدند، میگفت: «من سلمان، فرزند اسلام هستم». مورخان در مدّت عمر او اختلاف کردهاند، بر اساس روایاتِ او عمری دراز داشته است. وفات او، در سال 35 یا 36 قمری اتفاق افتاده و قبر او در مدائن در نزدیکی بغداد است.
هجرت و اسلام آوردن سلمان
هم چو سلمان در مسلمانی بکوش ای مسلمان تا که سلمانت کنند
درباره اسلام آوردن سلمان، سخنهای بسیار گفتهاند، اما آنچه پذیرفته شده همگان است که روح بزرگ سلمان، همواره از بت پرستی و عادتهای جاهلانه رنج میبرد و گم شدهای در ضمیر خود جست و جو میکرد که به ناچار برای یافتن آن از شهر و دیار خود هجرت کرد. او در مسافرتهایش با پیری روشن ضمیر آشنا شد که نشانههای حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم را برایش بازگو نمود. بعد از جدا شدن از استاد، در شهر مدینه به بردگی گرفته شد. در این مدّت، همیشه دیدار مولای خود را از حضرت حقّ میخواست، تا آنکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم از مکّه به مدینه هجرت کرد و سلمان نشانههای نبوّت را در پیامبر دید، به او ایمان آورد و اسلام را با کمال معرفت پذیرفت. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز او را از بند بردگی رهانید. بدین گونه، سلمان به تنها آیین پذیرفته شده در نزد خدا، دست یافت و پس از تشرف به اسلام، به دلیل تواناییعقلی و گنجایش والایی که داشت، به پایههای عالی معارف الهی نایل شد.
سه خصلت سلمان
شیخ طوسی در اَمالی خود آورده است که به امام صادق علیهالسلام گفتند: «شما سلمان فارسی را بسیار یاد میکنید». امام فرمود: «مگو سلمان فارسی، بلکه بگو سلمان محمّدی، و من او را دوست دارم، برای سه صفتش: یکی آنکه میل و خواست امیرمؤمنان علیهالسلام را بر خواست خود مقدم میداشت و این است حقیقتِ قبول ولایت؛ دوم آنکه تهیدستان را دوست میداشت و هم دم آنان بود و آنان را بر ثروت مندان برتری میداد؛ سوم آنکه بنده نیکوکار و تسلیم پروردگار بود و مشرک نبود.
سلمان در پیشگاه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم
سلمان در میان ایرانیان، یگانهای بود که از اصحاب خاص پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم شد و پیوندی ژرف با او پیدا کرد. بزرگی روح و انسانیت پیامبر به گونهای بود که سلمان وجودش را کاملاً در اختیار پیامبر نهاد و پیامبر که مأمور بود، با هر کس برابر با فهمش سخن بگوید، به سلمان علومی را آموخت که شخصی از اصحاب، مگر او توان به دوش کشیدن آن را نداشت. نزدیکی سلمان به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم تا اندازهای بود که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم او را از خانواده خود دانست. در هر مجلسی که پیامبر مینشست، سلمان را در نزدیکی خود مینشاند.
بنا بر نقل برخی از زنان پیامبر، سلمان ساعتهایی از شب را با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خلوت داشت، گویا محرم راز پیامبر شده بود.
علم سلمان
سلمان در طول عمر بسیار طولانیاش، به صورت مداوم در راه کسب آگاهی و معرفت میکوشید. به همین منظور، سالیانی دراز، در خدمت رجال بزرگ مسیحیت بود و پس از مسلمان شدن نیز، از یارانِ ویژه پیامبر بود و در هنگامهای ویژهای با آن حضرت خلوت میکرد و از آن حضرت کسب علم مینمود.
جابربن عبداللّه انصاری، از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم درباره سلمان پرسید، حضرت فرمود: «سلمان دریای بیپایان دانش است که نمیخشکد و گنجینهای است که تمام نمیشود و سرچشمه گوارای حکمت و علم الهی است».
حضرت علی علیهالسلام ، سلمان را دانا به علوم گذشتگان و آیندگان یاد کردهاند، در حدیثی از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم آمده، اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترس پیدا میکرد. از این اندازه تلاش در راه حقجویی، بر میآید که در میان صحابه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، کسی در علم و دانش به پای سلمان نرسیده است.
عبادت سلمان
عبادت سلمان، هم چو زُهد و تقوایش در اندازه بالایی بود. آنچه به عبادت سلمان ارزش بیشتری میداد، علم و آگاهی او بود؛ زیرا عبادت آگاهانه و پرستش از روی بصیرت و فهم عمیق دین، بسیار ارزشمندتر از عبادت سطحی و ظاهری است و ارزش عبادت هر کس به اندازه شعور و درکش است.
روزی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، به یاران خود فرمود: «کدام یک از شما تمام روزها را روزه میدارد و شبها را به عبادت میگذراند و روزی یک ختم قرآن میکند؟» سلمان گفت: «من، یا رسولاللّه.» و در توضیح ادّعای خود گفت: «در ماه، سه روز روزه میگیرم و خدا فرمود که هر کس عمل نیکی انجام دهد، ده برابر پاداش آن را میدهم، و هر کس با طهارت بخوابد، در ثواب چنان است که تمام شب را عبادت کرده باشد، و هر کس سه بار، سوره قل هو اللّه احد را بخواند، گویا قرآن را ختم نموده است.
نامه پیامبر به خویشان سلمان
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، بنا بر درخواستِ سلمان، نامهای به برادر و فرزندان سلمان نوشت. نویسنده این نامه حضرت علی علیهالسلام بود که در ماه رجب سال نهم هجری آن را نوشت و ابوذر، مقداد، عمار و بلال و عدهای دیگر از مسلمانان به آن شهادت دادند. در قسمتهایی از این نامه، عظمت شأن و مقام سلمان بیان میشود. آمده است:
سلام خدا بر شما، خداوند جهان به من فرمان داده تا بگویم، هیچ معبودی به جز اللّه نیست، بازگشت همه به سوی خداست... به من وحی شده که بهشت بر سلمان مشتاقتر است از سلمان به بهشت، او امین و مورد اعتماد من و پرهیزگار و خیرخواه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم و مؤمنان است، سلمان از خانواده من است. ای مردم! اگر از شما کمک خواستند به ایشان کمک کنید، اگر بدی از آنان دیدید، ببخشاییدشان، اگر حقّ آنان را کسی پای مال کرد، از حقشان دفاع کنید، اگر پناه خواستند پناهشان دهید...
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در پایان نامه برای کسانی که به مندرجات نامه عمل کنند دعا نمود.
برادری سلمان
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای حفظ وحدت سیاسی و معنوی مسلمانان، از طرف خدا مأمور شد تا میان مهاجران و انصار، پیمان برادری ببندد. روزی در همایشی عمومی، به مسلمانان رو کرد و فرمود: «دو تا، دو تا با هم دیگر برادر شوید.»
تاریخ نویسان درباره اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در پیمان اُخوت، بین سلمان و چه کسی برادری برقرار نمود، اختلاف نظر دارند، ولی اینکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم میان سلمان و ابوذر عقد اُخوت بست، بیشتر به حقیقت نزدیک است؛ پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم افراد همانند را باهم برادر میکرد، ابوذر و سلمان به هم مانند بودند و هر دو در راه دفاع از ولایت، تا پایان عمرشان تلاش نمودند و هر گونه دشواری را به جان خریدند.
عاقبت بخیل از دیدگاه سلمان
در معارف گران سنگ اسلامی، علاوه بر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و اهل بیت علیهالسلام گرامی ایشان، از یاوران راستین و مؤمنان واقعی نیز سخنانی گران بها به یادگار مانده است. سلمان که از اصحاب واقعی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، عاقبت بخیل را این گونه بیان میکند:
بخیل به یکی از این شش بلا دچار میشود: یا میمیرد و مال را برای وارث مینهد و او در غیر طاعت خدا صرف میکند؛ یا ظالمی با خواری از او میگیرد؛ یا هوسی بر سرش میزند و همه مالش را در راه رسیدن به آن از دست میدهد؛ یا به فکر تجدید بنای خانه و تعمیر ویرانه میگردد و دارایی خود را آن جا به باد میدهد؛ یا به نکبتی مانند غرق شده ،آتش سوزی، دزدی و غیره دچار میشود؛ یا به دردی بیدرمان مبتلا میشود که همه ثروت خود را در معالجه آن خرج میکند و یا در محلی به خاک میسپرد و بعد فراموش میکند.
تعجب سلمان
سلمان فارسی که از مصداقهای راستین انسان کامل و نمونهای واقعی از مسلمان حقیقی است، در سخن زیبایی تعجّب خود را از چند چیز میشمرد و میفرماید:
از شش چیز تعجب میکنم که سه چیز باعث گریه و سه چیز باعث خنده است: علاقه به ظواهر دنیا، طلب دنیا از راه حرام و خنده کسی که نمیداند خدا از او راضی است یا نه، باعث خنده من است و دوری از دوستان و اصحاب پیامبر، وحشت قبر و ایستادن در صف قیامت، سبب گریه من میشود.
تأثیر سلمان در مسلمان شدن ایرانیان
توده مردم ایران که از ظلم و ستم و حق کُشی ساسانیان و از جهنم طبقاتی و خفّت و بردگی آن عصر رنج میبردند و در این راه قُربانی شده بودند و شکنجهها کشیدند، از میان انبوه ادیان و افکار گوناگون داخلی و خارجی به دنبال دینی میگشتند که شعار آن برابری و برادری و نیکی باشد و از ظلم و ستم و حق کُشی و نفاق نهی کند. سلمان بالاترین خدمت را به هم وطنانش نمود و اسلام راستین و واقعی را به آنان شناساند و در مداین و کوفه بر اثر تلاشهای بسیار او، مذهب اسلام اوج یافت و بیشتر اهالی آن دو محل که ایرانی بودند، به اسلام گرویدند و اسلام از این دو محل به شهرهای دیگر ایران رسید. بدین گونه، سلمان وحی را از سرچشمه به کشور ما سرازیر نمود.
کندن خندق
بیشتر مورخان و مفسّران نوشتهاند که در سال پنجم هجری، کفار قریش با هم یکی شدند و با سپاهی حدود ده هزار جنگجو از هر سه به مدینه روی آوردند، تا به گمان خود اسلام را ریشه کن کنند. رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم پس از آگاهی از قصد آنان، برای آنکه روش فرمان روایی را به فرمان روایان بیاموزد و مردم را در مشکلات اجتماع مسؤول بار آورد، با اصحاب مشورت کرد و پرسید که برای رویارویی با هجوم کفّار، بهتر است در مدینه بمانیم یا بیرون برویم؟ هر کسی چیزی گفت و سلمان که از بزرگ زادگان ایران و مردی آزموده شده و کهن سال بود، عرض کرد، اگر دشمنی به شهرهای ما هجوم میآورد، برای آنکه دفاع آسان و جلوگیری از دشمن به خوبی امکانپذیر باشد، ما بر گرد شهر خندقی میکندیم. به پیشنهاد سلمان، در پیرامون شهر خندقی کنده شد و طرح زیرکانه او، تلاش دشمن را به شکست انجامید.
سلمان از ما اهل بیت است
در جنگ خندق، وقتی که با پیشنهاد سلمان، نقشه دشمنان به شکست انجامید، بین مهاجران و انصار هنگام تقسیم غنایم گفت و گو بالا گرفت و هر گروه سلمان را از خود نامیدند، تا اینکه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است.»
این جمله شیوا هم چو ستاره درخشانی، در آسمان مفاخر و تا ابد جلوهگری مینماید.
ابولهب عموی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، با همه نزدیکیِ نسبی به آن پیشوای گرامی، هم چون لکه ننگینی به دور افکنده میشود و سلمان که از او به جهت فاصله جغرافیایی و نسبی دور است، در گروه پیروان عقیدتی خاندان رسالت قرار میگیرد. قرآن نیز، این پیوند را محکمترین رشته هم بستگی میشناساند و رشته نسب را سُست و بیاعتبار میسازد.
سلمان، فرمانروای مداین
مداین از شهرهای سر سبز و خرّم و پایتخت ساسانیان در ایران بود که به دست مسلمانان فتح شد. خلیفه دوم، بنا به توصیه حضرت علی علیهالسلام ، سلمان را به فرمان روایی مداین برگزید. شاید دلیل این انتخاب، هم زبانی سلمان با مردم مداین بود و مردم پارسی زبان آن شهر، با یک حاکم ایرانی الأصل و هم زبان بهتر میتوانستند کار کنند دلیل دیگر انتخاب سلمان آن بود که مداین مرکزی حساس بود و اداره آن به استانداری زیرک و کاردان و پرهیزگار نیاز داشت، تا اسلام آیین جدید را به شایستگی جایگزین انکار و آداب پیشینیان سازد. سلمان که تربیت یافته مکتب نبوت و ولایت بود، با تدبیر و کاردانی توانست دستگاه حکومتی خود را از وجود افراد نالایق و آلوده و غارتگر پاک نماید و عدالت را برقرار سازد.
سلمان مظهر عدالت
وقتی سلمان فارسی به حکومت مداین رسید، مردم با شور و شوق به استقبال او آمدند و اصرار کردند که از کاخ حکومتی استفاده کند، او نپذیرفت، سپس، خانهای بسیار کوچک، آن هم به اصرار دوستان فراهم ساخت. عبایی داشت که آن هم لباس وهم فرش زیر پایش بود. حقوق خود را میان فقیران و تهی دستان تقسیم مینمود و برای تأمین زندگی خود، حصیر میبافت و میفروخت. زهد و پرهیزگاری و ساده زیستن و عدالت پیامبر و علی را شیوه زندگی خود قرار داده بود و میگفت: «پیامبر، نان جو میخورد و لباس خشن میپوشید و به تهی دستان نزدیک میشد».
نامه حضرت علی علیهالسلام به سلمان
در طول مدتی که سلمان فرمان روای مداین بود، حضرت علی علیهالسلام نامههای گوناگونی به سوی او نوشت؛ در یکی از نامهها او را این گونه از دنیا و ظواهر مادی دور میکند:
ای سلمان! دنیا همانند ماری است که ظاهری بسیار زیبا و نرم دارد، ولی زهر کشندهای دارد. بنابراین، از هر چیز که در دنیاست و دل تو را در میرباید، دوری کن؛ زیرا همان چیز به زودی از تو جدا میشود و زمانی کوتاه همراه تو خواهد بود، غم و اندوه آن را از خود دور کن؛ زیرا بیتردید جدایی آن را میبینی. هنگامی که انسان به شادی میرسد، دنیا او را به سوی رنجها میفرستد و هر زمان که به آن اُنس میگیرد، او را در وحشت قرار میدهد.
و سلمان چه زیبا به نصایح مولای خود عمل نمود و از دنیا و لذتهای آن گذشت و نفس خود را در راه خدمت و مصالح مسلمانان ذلیل و خوار کرده بود. و به حقیقت:
نه هر کوشد مسلمان میتوان گفتش که سلمان شد که اوّل بایدش سلمان شد و آنگه مسلمان شد
سلمان، رویاروی تبعیض نژادی
سلمان از افراد مورد علاقه و توجه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و علی علیهالسلام و جزو مشاوران عالیِ آن دو بود و در کارهای مهم با او مشورت مینمودند. همین اکرام و احترام پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و نزدیکی حضرت علی علیهالسلام با او موجب حسادت جمعی از افراد متعصب و منافق گردید. از این رو، همواره در صدد آزار و اذیت و اهانت به وی بودند و با حالتی طعنهآمیز از نَسبِ او سؤال مینمودند. سلمان جواب بسیار قانع کنندهای به آنان میداد و مغزهای جاهل و فاسد آنان را که هنوز افکار جاهلیت در آن جا داشت، با منطق اسلامی خود میکوبید و آنان را شرمسار میکرد.
دفاع پیامبر از سلمان
در روایتی آمده است که مردی از سلمان به طور طعنهآمیز از حَسب و نسبش پرسید، سلمان گفت: «نام من سلمان و فرزند یکی از بندگان خدا هستم، گم راه بودم که خدا مرا به وسیله محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم هدایت نمود، پریشان و فقیر بودم که بینیازم کرد و بردهای بودم که به وسیله او آزاد شدم، این است اصل و نسب من».
در این هنگام پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از راه رسید و سلمان آنچه را گذشته بود، به عرضِ پیامبر رساند. حضرت در حالی که از مباهات نادرستِ اصحاب و رنجش سلمان ناراحت شده بود، زبان به نکوهش مخالفان سلمان گشود و از عقیده جاهلانه آنان، انتقاد کرد و فرمود:
ای گروه قریش! همانا حَسب مرد، دین اوست و مردی او خُلق و خوی اوست و اصل آدمی عقل اوست. حقّ تعالی فرمود: «همانا شما را از مرد وزنی آفریدیم و شما را شعبهها و قبیله قبیله قرار دادیم همانا گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست.»
تفاخر به ملّیت
روایت نمودهاند که سلمان وارد جمع قریشیان شد، یکی از مردمان قریش به اصل و نسبِ سلمان، ریشخند زد. سلمان سلمان به او خیره شد و پس گریست و به آن شخص گفت:
از نطفهای آفریده شدم و فردا مُرداری گندیده خواهم بود، لیکن قیامت که برپا شود هر یک از ما که اعمال نیکش بیشتر باشد، گرامیتر و بزرگوارتر است و آن کس که عمل نیکش کمتر باشد، ارزش و مقدار کمتری دارد.
پیامبر فرمود:
سلمان، راست گفت. هر کس میخواهد به مردی نگاه کند که قلبش نورانی شده، به سلمان بنگرد.
وفات سلمان
پایان زندگی هر کس به مرگ اوست جز مرد حقّ که مرگ وی، آغاز دفتر است
سلمان هم چنان اُستاندار مداین بود، تا آنکه در آن شهر بیمار شد و موقعِ مرگ او رسید. به او گفتند: «در چه حالی هستی؟» گفت: «حالا که میمیرم، میترسم نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم شرم سار باشم و آن طور که توصیه نموده، عمل نکرده باشم.» پرسیدند: «چه توصیهای نموده؟» گفت: «رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم در حجة الوداع به همه سفارش نموده که باید نصیب شما از دنیا هم چون ره توشه یک مسافر باشد.» گفتند: «سلمان تو که همین طور زندگی میکنی؟» گفت: «نه من بساطی دارم و فرش و کوزه و کاسهای.»
این سخن در هنگام مرگ، نشان از ایمان ژرف سلمان و زهد بیمانند او داشت.
علی در کنار جنازه سلمان
اصبغ بن بنابه که از یاران حضرت علی علیهالسلام است، میگوید: «پس از آنکه سلمان از دنیا رفت، هنوز ما جنازه او را در قبرستان نگذاشته بودیم که مردی غمگین، سوار بر مرکب به طرف ما آمد و به ما سلام نمود و فرمود: «در تجهیز جنازه سلمان شتاب کنید.» به او کمک نمودیم و او تمام وسیلهها را با خود داشت، آن گاه بعد از انجام آن مرحلهها، بر او نماز خواند و جنازه را دفن نمودیم. آن مرد، حضرت علی علیهالسلام بود که برای شرکت در مراسم دفنِ سلمان خود را از مدینه به مداین رسانده بود. وقتی آن حضرت عبا را از روی صورت سلمان برداشت، در وداعی غمگنانه با سلمان، جملاتی جان سوز بیان فرمودند.
توصیه سلمان هنگام مرگ
مسعودی که از مورخان است، در کتاب خود مروج الذهب از زبان سعد وقاص آورده است که سلمان در حال احتضار بود که به او گفتم: «یا اباعبداللّه مرا وصیتی نما!» گفت: «درسه جا به یاد خدا باش: هرگاه خواستی در کاری تصمیم بگیری، هر گاه خواستی در امری داوری نمایی، هرگاه خواستی چیزی را تقسیم نمایی.»
بزرگداشت نام سلمان
با آنکه سلمان مسلمانی است خود ساخته، کمیاب و خوش گفتار و خوش کردار و خوش فرجام ... ولی چنان که شاید حقّش ادا نشده است. بسیاری از شهرها، خیابانها، دانشگاهها، مسجدها، مدرسهها و... با نام ناموران ایرانی نام گذاری شدهاند، ولی از «سلمان» در این میان کمتر یاد شده است. شایسته است که مسؤولان جلساتی در بزرگ داشت این نخستین ایرانی مسلمان، برپا سازند؛ تا از این راه شخصیتِ کم نظیر او را به همگان بشناسانند و مبلغانی را همانند او تربیت نمایند، تا همچون او در خدمت او در خدمت به اسلام و شناساندن آن موفّق گردند.
پیوندها