نتيجه ى بحث:

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

بطور خلاصه، از آن چه به شرح گفته و روشن شد، به دو نتيجه ى زير مى توانيم رسيد:
اول: ابوبكر دائم به خلافت مى انديشيد، و در آروزى آن، روزشمارى مى كرد، و در روز سقيفه با دلباختگى و اشتياق تمام براى آن آغوش گشود.
دوم: صديق و فاروق و ابوعبيده، در صدد بوجود آوردن حزب مهمى بودند، كه هر چند اكنون، نمى توانيم با خطوط روشنى آن را تصوير كنيم، ولى وجود آن را با دلايل و قرائن متعددى، مى توان ثابت كرد كه البته اين كار را كسر و نقصى براى شأن و مقام آنان نمى دانيم، و اگر در امر خلافت نصّى از رسول نباشد، چنان كه در امور مربوط به آن بينديشند يا بر سياست و مشى واحدى، با هم توافق و سازش كنند، بر آنان نمى توان خطايى دانست. اما اگر نص مسلمى از نبى اكرم باشد، اين فرض كه آنان از تمايلات سياسى و هواى رياست بر كنار بوده اند، يا فكر خلافت، در روز سقيفه بالبداهه بوده است، هرگز آنها را در پيشگاه خداوند و دادگاه وجدان تبرئه نمى كند.