کوفه و بزرگترين جنايت تاريخ

(زمان خواندن: 20 - 39 دقیقه)

ساعتي بيش تا خلق بزرگترين جنايت تاريخ باقي نمانده. امام حسين(عليه السلام) به لشكر كوفه نزديك مي‌شوند تا براي آخرين بار حجّت را بر ايشان تمام كنند و شايد آخرين لحظات را براي هدايت و نجات ایشان از دست ندهند.

كوفيان كه متوجه حضور امام مي‌شوند، عربده كشان و فريادزنان مانع خطبه خواندن امام مي‌شوند. امام رو به آنان مي‌فرمايد: واي بر شما! چه زيان مي‌بريد اگر سخن مرا بشنويد؟ من شما را به راه راست مي‌خوانم. هر كس فرمان برد بر راه صواب باشد و هر كه نافرماني كند هلاك شود. شما از فرامين من سرباز مي‌زنيد و سخن مرا گوش نمي‌دهيد؛ چرا كه شكم‌هايتان از مال حرام پر شده و بر دلهاتان مهر شقاوت نهاده. واي بر شما! آيا خاموش نمي‌شويد و گوش نمي‌دهيد؟
لشكر كوفه خجالت زده ساكت شدند و امام سخن آغاز نمودند. امام (عليه السلام) با دلي مطمئن وبدون واهمه از انبوه لشكريان دشمن و در خطبه‌اي حماسي آنان را لعن نمودند و از پيمان شكني و خيانت كوفيان گفتند. از دعوتشان و پذيرايي با شمشير. سپس آنها را به بندگان كنيز و بازماندگان احزاب و فراموش كنندگان سنت پيامبر وكشندگان فرزندان انبياء و زنازادگاني كه براي خود نسب اختيار مي‌كنند و رهبران كفر كه قرآن را پاره كردند، متهم نمودند و با شعار هيهات منّا الذلّه آنان را به مبارزه طلبیدند[1]. امام در خطبه‌اي صريح و بي‌پرده به آنان مي‌فهماند كه مشكل كار لقمه‌هاي حرامي است كه خورده‌اند و حكومت ظالماني كه زنازاده‌اند و رهبران كفر و دشمنان دين خدا.
از اين روي ما بر آن شديم تا با ورق زدن تاريخ سخن امام را دريابيم و ادعاي حق او را ثابت كنيم.
تأسيس شهر كوفه
شهر كوفه در سال 17 هجري و در زمان حكومت عمر بن خطاب توسط سعد بن ابي وقاص به منظور برپايي يك پادگان نظامي براي پيگيري فتوحات در داخل ايران ساخته شد[2].
كوفه پس از تاسيس به علت آب و هواى خوش و نزديكى به فرات و قرب به ايران و وضعيت اقتصادى نيكويى كه از راه غنايم و خراج سرزمينهاى فتح شده كسب نموده بود، پذيراى سيل مهاجرت اقوام و گروههاى مختلف از سرتاسر مملكت وسيع اسلامى آن روز گرديد.
براي بررسي اوضاع كوفه و نتيجه‌گيري از بحث، لازم و ضروري است كه با واليان و امراي كوفه از زمان تأسيس تا زمان واقعه كربلا و عاشورا آشنا شويم. از اين رو در دو بخش ـ كه يكي قبل از ورود اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليهما السلام) به كوفه است و بخش ديگر پس از بازگشت امام حسن(عليه السلام) به مدينه مي‌باشد ـ و به اختصار زندگي واليان كوفه را مورد بررسي و پژوهش قرار مي‌دهيم:
1ـ سعد بن ابي وقاص:
پدرش مالك بن وهيب بن عبد مناف بن زهره بن كلاب و مادرش حمنه دختر سفيان بن اميه، دختر عموي ابوسفيان مي‌باشد.
سعد فرمانده لشكر عمر براي فتح عراق و قادسيه و نهاوند بود كه پس از تأسيس شهر كوفه از جانب عمر به ولايت آن منصوب شد. در مورد اسلام آوردنش خود او مدعي است كه هيچ مردي قبل از او مسلمان نشده است؛ مگر اينكه در همان روزي كه سعد مسلمان شده او نيز اسلام اورده است. از اين ادعاي او بر مي‌آيد كه قبل از اميرالمؤمنين مسلمان شده است چون مي‌گويد: لقد أتى علي يوم واني لثلث الاسلام[3]. پس اگر دو ثلث اسلام را پيامبر و حضرت خديجه (عليها السلام) بدانيم (چون مدعي است هيچ مردي قبل از او مسلمان نشده است مگر در همان روز) او ثلث سوم است و قبل از علي بن ابيطالب (عليه السلام) مسلمان شده است كه طبق اجماع خاصه و عامه ، اين حرف درست نيست و يك ادعاي دروغين مي‌باشد.
سعد يكي از اعضاي شش نفره عمر براي تعيين خليفه بود كه به دليل كينه ديرينه‌اي كه از اميرالمؤمنين(عليه السلام) در سينه داشت و خلاف ميل باطني‌اش، به عثمان رأي داد.( قطب راوندي معتقد است كه مالك ـ پدر سعد ـ در جنگ بدر توسط اميرالمؤمنين به قتل رسيده است[4].)
سعد تا سال 26 هجري ولايت كوفه را بر عهده داشت تا اينكه از جانب عثمان عزل شد و به جاي او وليد بن عقبه به ولايت كوفه منصوب شد[5].
تاريخ طبري علت عزل سعد از ولايت كوفه را اين گونه بيان مي‌كند: سعد كه طلب قرض از بيت المال را دارد با مخالفت عبد الله بن مسعود خزانه‌دار كوفه مواجه مي‌شود و درگيري بين آن دو رخ مي‌دهد و همين قضيه سبب مي‌شود كه عثمان او را عزل نمايد[6].
در مورد دارايي و اموال سعد، عايشه دختر او مي‌گويد:ارسل سعد بن أبي وقاص الى مروان بن الحكم بزكاة عين ماله خمسة آلاف درهم و ترك سعد يوم مات مأتي الف وخمسين ألف درهم[7].
يعني هنگام مرگش 250 هزار درهم از خود باقي گذاشته است.
اينك جاي سؤال است كه سعد اين همه مال و اموال را از كجا آورده است؟
2ـ وليد بن عقبه بن أبان بن ذكوان بن أميه:
نام مادرش أروي بنت كريز است كه به اين وسيله از طرف مادر برادر عثمان بن عفان مي‌باشد. و پدرش عقبه بن ابي معيط همان كسي است كه پيامبر(ص) را بسيار آزار مي‌داد، زباله بر در خانه پيامبر(صلي الله عليه وآله) مي‌ريخت و بر صورتشان آب دهان مي‌انداخت[8].ودر نهايت در جنگ بدر به اسارت مسلمانان درآمد و به دستور پيامبر(صلي الله عليه وآله) و توسط اميرالمؤمنين(عليه السلام) به قتل رسيد. با اينكه پيامبر(صلي الله عليه وآله) درباره اسيران توصيه‌هاي بسيار مي‌نمودند، ولي چون عقبه دشمن قسم خورده اسلام بود و در صورت آزادي، دوباره به شرارت‌هاي خود ادامه مي‌داد، پيامبر با درنظر گرفتن مصلحت اسلام فرمان قتل او را صادر نمودند.
وليد بن عقبه كسي است كه آيه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ)[9]
(ترجمه: اي كساني كه ايمان آورده‌ايد اگر فاسقي براي شما خبري آورد آنرا مورد تحقيق و بررسي قرار دهيد.)
در موردش نازل شد و به اين ترتيب خداوند در قرآن او را از فاسقين بر مي‌شمارد[10].
پس از عزل سعد بن ابي وقاص در سال 26 هجري از سوي برادر خود (عثمان بن عفان) به ولايت كوفه منصوب شد و چهره درخشاني در فساد مالي، شرابخواري و زنا از خود بجا ‌گذارد و لكه ننگي است بر تاريخ شهر كوفه و خلافت عثمان بن عفان[11].
براي بهتر شناختن وليد به ذكر2 نكته اكتفا مي‌نماييم:
فساد مالي:
وليد مبلغ يكصد هزار درهم از بيت المال برمي‌دارد و زمانيكه خزانه‌دار شهر (عبد الله بن مسعود) مبلغ را از او مطالبه مي‌كند، طي نامه‌اي به عثمان از او شكايت مي‌كند. عثمان كه طاقت ناراحتي برادر را ندارد، خطاب به عبدالله بن مسعود مي‌نويسد:
تو خزانه‌دار ما هستي، پس بر وليد بخاطر آنچه از بيت المال برداشته است سخت‌گيري مكن. پس از اين ماجرا عبدالله از مقام خود استعفا مي‌دهد و مي‌گويد: من فكر مي‌كردم خزانه‌دار مسلمين هستم[12].
شراب‌خواري:
ابن حجري مي‌نويسد او كه از اشراف قريش بود روزي نماز صبح را، در حال مستي، چهار ركعت خواند[13].
مردم كه از فساد او به خشم آمده بودند، بارها و بارها شكايت او را به عثمان بردند، ولي او ترتيب اثري نمي‌داد. تا اينكه شكايت خود را به اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) بردند و ايشان غضبناك نزد عثمان رفتند و خواهان اجراي حد بر وليد شدند و با دست خود حد را بر وي جاري نمودند. پس از اين ماجرا وليد از حكومت كوفه عزل شد و به جاي او سعيد بن عاص به حكومت رسيد[14].
سعيد بن عاص بن سعيد بن اُحيحه بن العاص بن اميه:
نام مادرش ام كلثوم دختر عمر و بن عبد الله بود.و پدرش عاص بن سعيد كه از مخالفين سر سخت اسلام بود[15]، در جنگ بدر توسط اميرالمؤمنين(عليه السلام) به قتل رسيد[16].
پس از برملا شدن كثافت‌كاريها و بي‌شرمي‌هاي وليد، نوبت به حكومت سعيد جوان رسيد و چه گزينه‌اي بهتر از او مي‌تواند براي حكومت كوفه باشد؟ چون او پسر عموي عثمان است و از همه بر اين مقام سزاوارتر.
حكومت سعيد آغاز شد ولي تفاوتي در اوضاع دين و دنياي مردم رخ نداد و او هم مانند بستگانش مشغول رياست بازي و عیاشی شد. در اين راستا اتفاقات جالبي هم رخ داده است كه توجه شما را به يكي از آنها جلب مي‌كنيم:
روز آخر ماه رمضان براي ديدن هلال و ثابت شدن ماه شوال بين او و هاشم بن عقبه ابن ابي وقاص (پسر برادر سعد بن ابي وقاص) درگيري رخ مي‌دهد. فرداي آن روز در حاليكه هاشم اعلام عيد فطر نمود و مشغول خوردن صبحانه بود، گروهي كه از طرف سعيد مأموريت داشتند، به خانه‌اش ريختند و او را كتك زدند و خانه‌اش را به آتش كشيدند. خبر اين ماجرا به سعد بن ابي وقاص رسيد و او خشمگين سراغ عثمان رفت و او را مجبور كرد كه همان بلا را بر سر سعيد در آورد و عمر پسر سعد هم ـ كه پسر بچه‌اي بود ـ خانه سعيد را به آتش كشيد[17] (شايد از كودكي تمرين آتش‌بازي مي‌كرده تا ظهر عاشورا به مشكلی بر نخورد و خيمه‌هاي بي‌دفاع را به آساني به آتش كشد).
البته او بسيار كريم و دست و دل باز بود و اين از بزرگترين محاسن او به شمار مي‌آيد. روزي زبير به كوفه آمد وسعید به عنوان هديه، هفتصد هزار درهم به او داد و گفت: اگر در بيت المال بيشتر از اين بود تمام آنرا به تو می بخشیدم[18].
سعيد كه راه واليان قبلي را در پيش‌گرفته بود و مانند وليد مشغول فسق و فساد بود فرياد اعتراض مردم را بلند كرد وكار به آنجا رسيد كه ـ هنگامي كه سعيد كوفه را به قصد ديدار عثمان ترك نموده بود ودر بازگشت ـ مردم او را به شهر راه ندادند و با اصرار عزل او را از عثمان خواستار شدند و عثمان على‌رغم ميل باطني‌اش مجبور به عزل او شد[19].
او در مدت كوتاه حكومت خود بر كوفه ، مبلغ يكصد هزار درهم از بيت المال به سرقت برد و در مورد دارايي او همين بس كه پس از مرگ او، پسرش عمرو ،قصر او را به يك ميليون درهم فروخت[20].
با عزل سعيد بن عاص از ولايت كوفه، حكومت فاميلي و اموي در زمان عثمان به پايان رسيد. چون ديگر اجل و دست تقدير به او امان نداد و تاراج بيت المال مسلمين به دست عثمان و پسران اميه توسط اميرالمؤمنين(عليه السلام) به پايان رسيد.
نكته مهمي كه در مورد واليان كوفه از زمان تأسيس تا عزل سعيد به چشم مي‌خورد اين است كه همه از نسل بني اميه بودند و همگي پدرانشان در جنگ بدر توسط اميرالمؤمنين به هلاكت رسيده بود و البته همگي در تاراج بيت المال همت گمارده بودند و در زمان خلافت ظاهري اميرالمؤمنين(عليه السلام) با او بيعت نكردند و حتى وليد در جنگ جمل عليه اميرالمؤمنين شركت نمود. پس كلام پيامبر كه مي‌فرمايند: «من مات وليس له امام مات ميتة الجاهلية» در مورد آنها صادق است[21].
سخن در مورد حكومت دوازده ساله عثمان و البته به ستوه آمدن مردم و به قتل رساندن او، بسيار است و مجال كوتاه؛ ولي خالي از لطف نيست كه به چند نكته كوتاه توجه كنيم:
در مجلسي كه عثمان ترتيب داده و بزرگان و اشراف بني اميه را دعوت نموده بود ابوسفيان (صخر بن حرب بن اميه) كه عاشق رياست بود[22]، مي‌گويد: خلافت را مانند گوي به يكديگر رد كنيد تا دست ديگري نيافتد و اين خلافت همان زمامداري و حكومت بشري است. نه حسابي هست و نه كتاب، نه بهشت و نه جهنم و نه قيام و نه قيامت[23] .
ابوسفيان رئيس قريش و بزرگترين و سرسخت‌ترين مخالفان پيامبر اسلام است كه در تمام جنگ‌هاي ضد مسلمين شركت نموده و آنها را رهبري كرده است و در نهايت بعد از فتح مكه و از روي ناچاري مسلمان شد. همان كسي كه به پيامبر(ص) مي‌گويد: حتى لحظه‌اي به رسالت تو ايمان نياوردم[24].عمر بن خطاب در مورد او مي‌گويد: ابوسفيان از پيشگامان ظلم است و ظلم او تازگي ندارد[25].
ابي الفرج اصفهاني در مورد اوضاع خلافت در زمان عثمان مي‌نويسد: هميشه در خانه‌هاي واليان و شخصيات، جشن‌ها و ميهماني‌هاي گناه آلود همراه با غنا و شراب برگزار مي‌شد[26]. و ابن سعد در طبقات الكبري يادآور مي‌شود: عثمان بيشتر از عمر، قريش را دوست مي‌داشت؛ زيرا عمر با شدت با آنها برخورد مي‌كرد ولي پس از خلافت عثمان و بخاطر خويشاونديش با آنها مدارا مي‌كرد و خويشاوندان و اهل بيتش را بر سر كار آورد. همچنين خمس كشور مصر را براي مروان حكم قرار داد و أموال بسياري به بستگان و فاميلش از بيت‌المال مي‌داد و تفسير او از اين كار اين بود كه اين همان صله رحمي است كه خداوند امر به آن فرموده است و مي‌گفت: أبابكر و عمر آنچه از بيت المال براي آنها بود و بايد به اين امر اختصاص مي‌دادند (يعني صله براي فاميل) ترك كردند ولي من آنرا برداشتم و بين خويشانم تقسيم نمودم. مردم نيز او را از اين كار نهي مي‌كردند[27].
با توجه به نكاتي كه ذكر شد به وضوح و روشني مي‌فهميم كه در زمان عثمان بيت المال مسلمين به تاراج رفت[28]. و صرف خوشگذراني و شرابخواري و عيش و نوش بستگان خليفه شد و آل بني اميه بيشترين بهره را براي بازگرداندن اوضاع جاهلي بردند و قطار اسلام را كه توسط خلفاي سلف او از ريل خارج شده بود با سرعت هر چه بيشتر به سوي پرتگاه جاهليت هدايت نمودند.
ابوموسي اشعري (عبد الله بن قيس بن سليم):
اسم او عبد الله و پدرش قيس و مادرش طيبه نام داشت و ابوموسي كنيه اوست كه در تاريخ به همين نام مشهور شده است. او اهل يمن است و در مكه مسلمان شد و با سعيد بن عاص پيمان بست و سعيد سوگند خورد كه از مال و جان او حمايت كند. پس از آن به يمن بازگشت و تا سال 7 هجري در يمن ماند.
در آن سال همراه گروهي از بستگانش از راه دريا راهي مدينه شد. رسيدن ابوموسي مصادف با پهلو گرفتن كشتي مهاجران حبشه به سرپرستي جعفر طيار شد و اين ورود همزمان بهانه اي بود تا ابوموسي بعدها مدعي شود كه او نيز همراه مسلمانان به حبشه هجرت نموده است ؛ ولي خلاف اين ادعا در كتب تاريخي به اثبات رسيده است[29].
ابوموسي در زمان خلافت عمر به ولايت بصره منصوب شد ولي در زمان عثمان- شايد چون نسبتي با بني اميه نداشت- از سمت خود عزل شد. پس از آن به سمت كوفه آمد تا در كنار يار قسم خورده‌اش (سعيد بن عاص) دوران خوبي را در خدمت اسلام و مسلمين باشد.
او بسيار با حيا و عفيف بود و در مورد حيا و عفت او مي‌توان به اين نكته اشاره كرد كه خود او مي‌گويد: من در خانه‌اي تاريك و در حاليكه خم شده‌ام استحمام مي‌كنم و تا زمانيكه لباسهايم را بر ندارم نمي‌ايستم و اين بخاطر حيا و خجالتي است كه از پروردگارم دارم[30]. از اين سخن او پيداست است كه در ايمان به خداوند بسيار راسخ و ثابت عقيده است چون خاموشي خانه و خم شدنش را مانع از ديدن خداوند مي‌داند. و شايد به همين خاطر است كه در نهان و مخفي‌گاه، او و هم‌پيمانش هر كاري مي‌كنند، چون از نظر خداوند دور مي‌ماند.
بله؛ داستان حكميت نيز چنين آدم ساده لوحي را مي‌طلبد تا به سادگي فريفته نيرنگ عمروعاص شود و به ظاهر اميرالمؤمنين را از خلافت عزل نمايد. و عمروعاص چه زيبا به او گفت: وضع تو همانند خري است كه تعدادي كتاب بارش كرده‌اند[31].
ابوموسي تا زمان خلافت اميرالمؤمنين امام علی علیه السلام به كار خود در كوفه ادامه داد؛ ولي با وقوع فتنه جمل ، از همكاري با اميرالمؤمنين(عليه السلام) سرباز زد و مردم را به سكوت وعدم همكاري دعوت نمود و در نهايت با خفت و خواري توسط مالك اشتر از كوفه اخراج شد.
تا اينجا با وضعيت اجمالي حكام و واليان كوفه از زمان تأسيس تا حضور اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين شهر آشنا شديم. نكته اي كه به وضوح روشن است ولخرجي‌هاي عثمان و اموال بي‌وجه و غير شرعي كه از بيت المال مسلمانان در شهر كوفه تقسيم مي‌نمود و اين سببي بود بر انعقاد نطفه‌هاي حرامي كه در حقيقت پايه و اساس شكل گيري واقعه عاشورا را تشكيل داد و نطفه‌هاي حرام تبديل به فرماندهان لشكر يزيد شدند و فاجعه‌اي آفريدند كه تاريخ به خود نديده و نخواهد ديد.
در مورد حال كوفه و كوفيان مي‌توان به كلام خداوند در قرآن مجيد اشاره نمود كه مي‌فرمايد: (وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِيقًا مِّنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالإِثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ)[32].اموال خود را در بين خود به باطل نخوريد و براي خوردن مال مردم قسمتي از آن را ه طرف حكام به رشوه و گناه سرازير منماييد با اينكه مي‌دانيد كه اين عمل حرام است.
ابي بصير مي‌گويد: در مورد معناي اين آيه از امام صادق(عليه السلام) سؤال كردم, فرمودند: اي ابا بصير، خداي عزوجل مي‌داند كه در امت حكامي جائر پديد خواهند آمد و خطاب در اين آيه متوجه آنهاست، نه حكام عدل. اي ابا محمد اگر حقي بر كسي داشته باشي و او را دعوت كني تا به يكي از حكام اهل ايمان مراجعه كنيد و او نپذيرد و جز به مراجعه به حكام اهل جور رضايت ندهد از كساني خواهد بود كه محاكمه به طاغوت مي‌برد و قرآن كريم در مورد آنها مي‌فرمايد: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ)[33].هيچ مي‌بيني كساني را كه مي‌پندارند به آنچه به تو و انبياي قبل از تو نازل شده ايمان دارند و در عين حال مي‌خواهند محاكمه نزد طاغوت ببرند[34].
همانطور كه گذشت و بررسي شد و فسق و فجور و سرقت بيت المال مسلمين توسط واليان كوفه آشكار گرديد؛ مي‌توان به قطع ادعا كرد كه نمونه بارز حكام جور كه در آيه شريفه امده است، همين واليان و صحابه فاسق پيامبرند وشگفتا كه عده‌اي معتقدند تمام صحابه عادلند و اينكه نام صحابي بر كسي صدق كند عدالت او تضمين شده است و از هر گناهي مبرّا و حديث و كلام او حجت است.
اري حكام جور كوفه اموال بيت المال را صرف عياشي و شرابخواري نمودند و خود كه از طرف حاكمان غاصب ديگري مأمور بودند، به ناحق بين مردم حكم كردند و اموال را غير عادلانه و بر اساس نظر شخصي و سليقه خود بين مردم تقسيم نمودند[35].اموالي كه به ناحق تقسيم و بدون اجازه شرعي تصرف شد، نطفه‌هايي همچون عبيد الله بن زياد و عمر بن سعد و ... را تشكيل داد. اينان مصداق بارز (وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ)[36] هستند كه شيطان در اموالشان شريك است و خود، سربازان پا به ركاب شيطانند.
محمد بن مسلم مي‌گويد: از امام باقر(عليه السلام) در مورد شراكت شيطان در آيه (وَشَارِكْهُمْ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلادِ) پرسيدم: فرمودند: هر آنچه از مال حرام كه در اختيار انسان باشد شيطان را در آن مشاركت است و اين مشاركت همراه او مي‌ماند تا اينكه مجامعت كند و اين جماع از نطفه شيطان و نطفه اوست. و گاهي بچه از نطفه يكي از آنها ساخته مي‌شود و گاهي از نطفه هر دو (يعني شيطان و مرد) [37].
امام صادق(عليه السلام) در مورد تأثير لقمه حرام در نطفه انسان مي‌فرمايند: درآمد حرام در فرزندان اثر (نامطلوب) مي‌گذارد و هدايت آنها را دچار مشكل مي‌كند[38].
پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) در مورد كسي كه لقمه‌اي حرام بخورد، مي‌فرمايند: تا چهل شب نمازش قبول نمي‌شود و تا چهل روز دعايش مستجاب نمي‌شود و هر گوشتي كه در بدن او از حرام روييده شده آتش به آن سزاوارتر است و جز اين نيست كه يك لقمه هم گوشت را در بدن مي‌روياند[39].
به فرموده پيامبر، اين حال كسي است كه يك لقمه حرام مي‌خورد پس چگونه است حال كسي كه وجود و نشو و نموش همه از حرام باشد؟
اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليهما السلام)
پس از به قتل رسيدن عثمان دوران طلائي حكومت عدل و عدالت آغاز شد. بيت المال مسلمين به حق و انصاف و يكسان بين مسلمانان تقسيم و درهمي به كسي اضافه داده نشد[40]. واليان فاسد ومنحرف عزل شدند و به جاي آنها، اصحاب صالح و درست‌كار پيامبر و اميرالمؤمنين(عليهما السلام) جايگزين شدند. اما عدل و عدالت براي همه مردم خوشايند نيست، زيرا همانگونه كه ابن عباس در حضور معاويه امام را معرفي مي‌نمايد: لا يخاف الضعيف من جوره ولا يطمع القوي في ميله[41] «مستضعفان و مستمندان ترس آن ندارند كه از ناحيه او به آنها ظلمي شود و زورمندان در نيل به اهداف باطل خود در او راه ندارند», اشراف و رؤساي قبايل و كسانيكه تا آن زمان سر در آخور بيت المال كرده بودند، دستشان كوتاه مي‌شد و آرزوهاي امارت و ولايت بر دل آنها مي‌ماند. از اين روي براي نابودي عدل علوي دست به هر كاري مي‌زدند و شايد بتوان اين امر را عامل اصلي وقوع جنگ نهروان ذكر كرد.
امام حسن مجتبي(عليه السلام) سبط اكبر پيامبر(صلي الله عليه وآله):
با شهادت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بخش جديدي از تاريخ كوفه ورق ‌مي‌خورد. زمان كوتاهي از جانشيني امام حسن(عليه السلام) نمي‌گذشت كه معاويه كه مردم دنيا طلب و دين فروش كوفه را به خوبي مي‌شناخت، لشكر عظيم شام را به قصد كوفه روانه نمود؛ اما اين لشكر عظيم احتياج به شمشير و نيزه نداشت، چون سكه‌هاي طلا و نقره معاويه كار را آسان مي‌نمود.
معاويه درد اين نامردان را خوب مي‌دانست. با كمي ولخرجي، فرماندهان لشكر امام را يكي پس از ديگري به سوي خود كشيد و كار به آنجايي رسيد كه ياران امام به خيمه اش حمله بردند، جانماز حضرت را غارت نمودند، عبا از شانه او كشيدند و امام را مجروح ساختند و حتى طي نامه‌اي به معاويه نوشتند: اگر فرمان دهي حسن بن علي(عليه السلام) را دست بسته برايت مي‌آوريم.
امام حسن(عليه السلام) ‌در مورد منافقان كوفي مي فرمايد: «در نظر من ـ به خدا سوگند ـ كه معاويه بهتر از اين ياران است. اينها مي‌پندارند شيعه من هستند ولي در طلب قتل من بوده و اموال و لباس و فرش زير پاي مرا غارت مي‌كنند[42].
برق سكه‌هاي شام آسمان كوفه را روشن نموده بود و چشمان كوفيان را كور. سفره‌هاي كوفيان پر شد از بذل و بخشش‌هاي معاويه و لقمه‌هاي چرب و نرم حرام، شكم‌هايشان را فربه نمود تا يك گام ديگر به حادثه آفريني عاشورا نزديك شوند.
امام حسن(عليه السلام) كه از كوفيان نااميد شده بود، كوفه را به قصد مدينه ترك نمود و كوفه را به اهلش سپرد.
پس از امام حسن(عليه السلام) تا واقعه عاشورا، كوفه شش والي به خود ديد كه در اين بخش به بررسي احوال آنان مي‌پردازيم:
مغيرة بن شعبة بن ابي عامر بن مسعود ثقفي:
نام مادرش أسماء، دختر انقم بود و در شهر طائف به دنيا آمد. او مردي زشت روي، يك چشم و از بردگان ثقيف بود[43].
جابر بن عبد الله انصاري مي‌گويد: شيطان به 40 چهره ظاهر مي‌شد كه زمان وفات پيامبر(ص) به صورت مغيره ظاهر شد[44].
او كه همراه سيزده نفر از قوم خود براي زيارت پادشاه مصر رفته بود: در راه، آنها را به قتل رسانيد و اموال آنها را به سرقت برد. و سپس در سال 5 هجري نزد پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمد تا مسلمان شود. پيامبر به او فرمود: اسلام تو را قبول مي‌كنيم ولي چيزي از اموال آنان نمي‌گيريم. اين فريب است و در فريب خيري نيست[45].
از او در عصر پيامبر(صلي الله عليه و اله) تحرك خاصي به چشم نمي‌آيد، ولي پس از رحلت حضرت در بسياري از صحنه‌هاي سياسي حضور فعال داشت. وي از گردانندگان كليدي اصحاب سقيفه بني ساعده بود و از جمله كساني كه به خانه اميرالمؤمنين(عليه السلام) هجوم برد و با غلاف شمشير بر بازوي حضرت زهرا(عليها السلام) دختر پيامبر(صلي الله عليه وآله) زد[46]؛ كه امام حسن مجتبي(عليه السلام) خطاب به او فرمود: «انت ضربت فاطمه بنت رسول الله(صلي الله عليه وآله) حتى اديتها والقت ما في بطنها» وي در عصر خلفا در جنگ يمامه، شام و ايران حضور داشت و در همان زمان، مدتي به ولايت كوفه و بصره مشغول بود و در اين مدت جنايت‌هاي زيادي مرتكب شد كه از آنها مي‌توان به فساد اخلاقي و جنسي او و زنا با ام جميل اشاره نمود[47]. پس از آشكار شدن كثافت كاري‌هايش، از حكومت بصره عزل شد و جاي خود را به ابوموسي اشعري داد. او كه هنگام جنگ صفين از قاعدين بود، در ايام حج مردم را به ياري معاويه دعوت مي‌كرد[48]. اميرالمؤمنين در مورد او مي‌فرمايد: او مردي است كه حق را با باطل مخلوط مي‌كند و اسلام آوردن او بخاطر فجور و خدعه‌اي بود كه با گروهي از قوم خود انجام داد. پس آنان را كشت و فرار كرد[49]. او بسيار مكار و حيله‌گر بود كه با مطالعه تاريخ به كَرّات، با چرب‌زباني‌ها و نقشه‌كشي‌هاي او، براي تصدي امور و حكومت برخورد مي‌كنيم . زهري در اين مورد مي‌گويد: «كان دهاة الناس في الفتنه خمسة: معاويه و عمرو بن العاص وقيس بن سعد و مغيرة بن شعبه و عبد الله بن بديل»[50]يعني: اين پنج نفر زيرك‌ترين مردم در برپايي فتنه بودند.
مغيره در سال 41 هجري از طرف معاويه به حكومت كوفه منصوب شد و به فساد خود در اين شهر ادامه داد و كار را به جايي رساند كه بر روي منبر، به اميرالمؤمنين ناسزا و دشنام مي‌داد و مردم را به اين كار ترغيب مي‌نمود[51] و در نهايت در سال 49 هجري از دنيا رفت.
زياد بن أبيه (زياد بن سميه):
زياد كه پدرش معلوم نبود به زياد بن ابيه معروف شد و اولين بار عائشه او را به اين لقب صدا كرد[52]. مادرش سميه كنيز حارث بن كلدة و زني زناكار بود و مشهور است كه زياد را از بستر مردي به نام عبيد الثقفي به دنيا آورده؛ ولي ابوسفيان مدعي شد كه زياد در اثر زناي او با سميه به دنيا آمده است و بعدها معاويه نيز بر منبر او را برادر خود خواند. زياد نيز كه از اين امر ناراضي نبود، اين نسبت را پذيرفت و مدعي شد كه ابوسفيان پدر اوست و لعنت پيامبر خدا را شامل خود نمود[53]. سعد بن ابي وقاص مي‌گويد: از پيامبر شنيدم كه مي‌فرمود: هر كه مدعي پدري غير از پدر خود شود بهشت بر او حرام است[54].
زياد در زمان اميرالمؤمنين امام علی علیه السلام يكي از فرماندهان سپاه امام در جنگ صفين عليه معاويه بود و در جايي معاويه را به ابن آكلة الاكباد و رأس النفاق مي‌خواند[55].
پس از شهادت اميرالمؤمنين امام علي(عليه السلام) معاويه،زياد را به خود نزديك نمود . او كه در زمان امام علي (عليه السلام) دشمن سرسخت معاويه بود , پس از به قدرت رسیدن معاویه و به طمع رياست, دشمني ها را فراموش كرد و به ولايت بصره منصوب شد و پس از مردن مغيره بن شعبه، كوفه نيز به قلمرو حكومت او اضافه شد. وي از جانب معاويه مأموريت داشت كه شيعيان اميرالمؤمنين را قلع و قمع نمايد و او نيز كه با شيعيان آشنايي كامل داشت, دستور معاويه را عملي نمود و براي خوش خدمتي و به پاس محبتهای او در اين راه شيعيان را به فجيع‌ترين شكل از دم تيغ گذراند.دستها و پاهايشان را قطع نمود و بر درختان خرما به صليب كشاند و عده‌اي را به زندان انداخت و گروهي از شيعيان نيز براي حفظ جان بصره و كوفه را ترك نمودند[56]. از جنايت‌هاي او مي‌توان به دستگيري حجر بن عدي و عمرو بن حمق اشاره نمود. اين دو از اصحاب پيامبر و حافظان حديث او بودند. عمرو بن حمق مردي پارسا بود كه بر اثر عبادت جسمش لاغر و رنگش زرد شده بود[57]. او تنها به اين خاطر كه به اميرالمؤمنين دشنام نمي‌دادند و امام را لعن نمي‌كردند ايشان را به بند كشيد و عمرو بن حمق را در حاليكه به او امان داده بود به شهادت رسانيد و سرش را به شام فرستاد. تاريخ نگاران معتقدند نخستين سري كه در اسلام از سرزميني به سرزمين ديگر برده شد سر عمرو بود[58]. (و اين مقدمه اي بود براي به نيزه كشيدن سرهاي ...).
حجر بن عدي را نيز به همران تعدادي از ياران وفادارش به دمشق فرستاد كه به دستور معاويه در قريه مرج عذراء، آنها را به شهادت رساندند[59].
در مورد شهادت حجر بن عدي، عايشه به معاويه مي‌گويد: چرا حجر و يارانش را كشتي؟ آگاه باش كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) شنيدم كه مي‌فرمود: در « مرج عذراء» جماعتي كشته مي‌شوند كه فرشتگان آسمان از كشته شدن آنها در خشم خواهند شد[60].
در حقيقت هدف اصلي معاويه از نصب زياد بن ابيه در منطقه استراتزيك بصره وكوفه – كه مركز اصلي شيعيان به حساب مي امد – كنترل اوضاع و جلوگیری از شورش احتمالی کوفیان بر ضد حکومت معاویه بود ، که زیاد با کشتار وسیع بزرگان و رهبران کوفه و بصره و تشکیل حکومت نظامی اوضاع را به دست گرفت و اجتماع شیعیان را از بین برد.
در نهايت در سال 53 هجري مبتلا به طاعون شد و بر اثر همان بيماري به هلاكت رسيد.
عبد الله بن خالد بن أسيد بن ابي العيص بن اُميه:
مادرش ريظه دختر عبد الله بن خزاعي بود. ابن اثير مي‌گويد:‌او اموي است و شكي در
آن نيست. پس از مرگ زياد بن ابيه والي كوفه شد[61]. حكومت او بر كوفه بسيار كوتاه مدت بود و بيش از هشت ماه به طول نكشيد. نسبت او با عثمان كافي بود تا كيسه او نيز از طلا و نقره‌هاي خزانه خالي نماند. اين‌كه چقدر از بيت المال بهره برده نمي‌توان مبلغي را معين نمود ولي آنچه مشخص است او دائماً به خزانه متصل بوده و الطاف خليفه شامل حالش مي‌شد.
يعقوبي مي‌نويسد: عثمان با دختر او ازدواج كرد و حواله 600 هزار درهمي از خزانه بصره به او داد[62] و در عقد الفريد مي‌خوانيم: عبدالله بن خالد به همراه چند نفر نزد عثمان رفت و عثمان مبلغ 300 هزار درهم به او و يكصد هزار دهم به هر كدام از همراهانش داد[63].
(بله، باز هم شاهد دست و دل‌بازيهاي عثمان هستيم كه نزديكان خود را هرگز فراموش نمي‌كند.)
ضحاك بن قيس بن خالد بن وهب الفهري:
مادر او اًََََُميمة دختر ربيعه از قبيله كنانه بود. او كه يكي از فرماندهان لشكر معاويه و رييس پلیس شام بود در سال 53 به جاي عبد الله بن خالد به ولايت كوفه منصوب شد و تا سال 57 در اين شهر حكومت كرد. وظيفه او در كوفه سركوبي بزرگان شيعه و كساني كه احتمالاً براي خلافت يزيد مشكل ساز بودند و امكان داشت كه مردم را عليه يزيد بشورانند، بود. سپس به شام بازگشت و تا زمان مرگ معاويه در خدمت او بود و پس از مرگ معاويه بر او نماز خواند و براي يزيد از مردم بيعت گرفت. پس از مرگ يزيد و كناره‌گيري معاويه پسر او به ابن زبير تمايل پيدا كرد و در نهايت در منطقه مرج راهط، در جنگي كه بين او و مروان در گرفته بود به قتل رسيد[64].
عبد الرحمن بن ام حكم:
پدرش عبد الله بن عثمان بن عبد الله بن ربيعه و مادر او ام حكم دختر ابوسفيان مي‌باشد كه بنا بر اين معاويه دايي اوست. عبد الرحمن در سال 58 هجري به حكومت كوفه منصوب شد و پس از مدت كوتاهي به علت بدرفتاري و شيوه بد و زشت او در حكومت، مردم كوفه او را اخراج نمودند.
پس از كوفه به امارت مصر منصوب شد كه مصريان او را راه ندادند و گفتند: همان روش و شيوه‌اي كه در كوفه و براي برادرانمان پياده كردي بر ما پياده مكن. سپس معاويه كه نمي‌خواهد شرمسار خواهرش باشد او را به حكومت الجزيره منصور كرد كه تا هنگام مرگ معاويه در همانجا ماند. سرانجام در ابتداي حكومت عبدالملك از دنيا رفت[65].
نعمان بن بشير بن سعد انصاري:
نعمان در سال اول هجري به دنيا آمد و مادرش عمرة دختر رواحة از بني حارث بود. پدر نعمان، بشير بن سعد، همان كسي است كه به خاطر رقابت يا بهتر بگويم حسادت از پسر عمويش سعد بن عبادة, در سقيفه بني ساعده با او بيعت نكرد و اولين نفر از انصار بود كه دست بيعت به سوي ابوبكر دراز كرد[66]. بشير در حالي با ابوبكر بيعت نمودكه هيچ يك از انصار غير از اميرالمؤمنين علي ابن ابيطالب (عليه السلام) ,كس ديگري را شايسته خلافت نمي‌دانستند و مي‌گفتند: ما فقط با علي بيعت مي‌كنيم[67]. همين كار بشير ـ كه از قبيله خزرج بود ـ باعث شد قبيله اوس از ترس جا ماندن از قافله حكومت و رياست با ابوبكر بيعت كنند[68].
نعمان پس از كشته شدن عثمان و به خونخواهي او به شام رفت و در ركاب معاويه قرار گرفت[69]. او تنها شخص از انصار بود كه در جنگ صفين مقابل اميرالمؤمنين(عليه السلام) قرار گرفت[70] و راه پدر را ادامه داد. پس از اخراج عبد الرحمن بن اُم حكم از كوفه، نعمان بن بشير از جانب معاويه به ولايت كوفه منصوب شد و حكومت او مصادف با مرگ معاوية بن ابي سفيان و جانشيني يزيد و ورود حضرت مسلم بن عقيل سفير امام حسين(عليه السلام) به كوفه بود.
با روي كار آمدن يزيد نعمان در سمت خود ابقاء شد. البته معاويه قبل از مرگ با دستخط خود، حكم بصره و كوفه را براي عبيدالله بن زياد نوشته بود و به دست مشاورش سرجون مسيحي سپرده بود[71].
نعمان كه دوران كهولت را سپري مي‌كرد نسبت به اوضاع بسيار بي‌تفاوت و سهل‌گير بود، تا آنجا كه مردم كه تا آن زمان و پس از كشتار وحشيانه زياد بن ابيه در خفقان به سر مي‌بردند، به راحتي اظهار تشيع مي‌نمودند و از جانب نعمان خطري آنها را تهديد نمي‌كرد. او در قصر تنها مانده بود و ديگر كسي در نماز جمعه شركت نمي‌كرد و بوي سرنگوني حكومت اموي در كوفه به مشام مي‌رسيد. كار به آنجا كشيد كه دوستداران بني‌اميه كه احساس خطر مي نمودند، اوضاع را به يزيد گزارش دادند و درخواست حاكمي مقتدر و خشن‌تر نمودند[72].
در نهايت، يزيد به توصيه سرجون مسيحي (و بر خلاف ميل باطني‌اش)، عبيد الله بن زياد را به جاي نعمان قرار داد و نعمان پس از نه ماه سرپرستي كوفه بار سفر به سوي شام و ولايت حمص بست. پس از مرگ يزيد، او كه به مخالفت مروان حكم زير پرچم ابن زبير رفته بود، توسط مردم حمص در سال 65 هجري و در سن 64 سالگي به قتل رسيد[73].
عبيد الله بن زياد:
در مورد پدرش زياد بن ابيه به صورت اجمالي بحث نموديم. مادر او مرجانه، كنيزي زنا كار و مجوسي بود. از اين روي امام حسين(عليه السلام) ظهر عاشورا او را با لقب زنا زاده پسر زنازاده ياد مي‌كند[74] و حضرت زينب در كوفه و پس از اسارت، براي تحقير و اشاره به ناپاكي نسبش، او را به نام مادرش ابن مرجانه مي‌خواند. حتى يزيد پس از اينكه در ميان مردم بي‌آبرو شد و به اشتباه كار خود پي برد و براي اينكه اين گناه بزرگ را از خود دور كند و بر گردن ديگري بياندازد بارها و بارها عبيد الله را لعن كرد و او را با نام مادرش (ابن مرجانه) نام برد.[75]
عبيد الله كه در سال ­54 هجري و در سن 25 سالگي از طرف معاويه به حكومت خراسان منصوب شده بود، دو سال بعد (سال 56 هجري) به دستور معاويه به سوي ولايت بصره نقل مكان نمود[76]. در بصره با شورش خوارج روبرو شد و آنها را به شدت و خشونت سركوب نمود و عده زيادي را به قتل رسانيد[77].
زماني كه كار از دست نعمان بن بشير دركوفه خارج شده بود و سفير امام حسين(عليه السلام) ـ مسلم بن عقيل ـ مردم را گرد خود جمع نموده و آماده براندازي حكومت اموي در كوفه و استقبال از ورود امام حسين بود، يزيد به توصيه سرجون مسيحي مشاور خود حكم حكومت كوفه را طي نامه‌اي به عبيد الله بن زياد ابلاغ نمود[78]. و به او فرمان داد: در عزيمت به كوفه شتاب كن و مسلم بن عقيل را پس از دستگيري به قتل برسان[79].
عبيد الله با شتاب فراوان خود را به كوفه رسانيد و پس از به دست گرفتن حكومت , حضرت مسلم و هاني بن عروه و عده‌اي از بزرگان كوفه را دستگير نمود و به شهادت رساند.
عبيد الله با ورود خود، رعب و وحشت را حاكم نمود و با خطبه‌هاي خود مردم را به قتل و غارت تهديد نمود. اقدام ديگر او، دستگيري ياران اميرالمؤمنين علي (عليه السلام) كه در كوفه بودند وامكان داشت كه تبديل به پايگاه امام در كوفه شوند.در ميان اين بزرگان با شخصيت‌هايي مثل سليمان بن صرد خزاعي، ابراهيم بن مالك اشتر، ابن صفوان، يحيي بن عوف، صعصعة بن صوحان عبدي و ... برمي‌خوريم كه تا پس از مرگ يزيد در زندان بودند و در نهايت به دست مردم آزاد شدند و قيام خونخواهانه خود را آغاز نمودند[80].با زنداني شدن بزرگان كوفه اتحاد مردم از بين رفت و قيام مسلم شكست خورد.
اوضاع و احوال شهر كوفه تا روز عاشورا در كتب تاريخي به تفصيل آمده است كه در صورت تمايل مي‌توانيد به آنها رجوع نماييد.
عبيد الله پس از يزيد بزرگترين شخصيت در خلق روز عاشورا بود. او سپاهي سي هزار نفري به فرماندهي عمر سعد روانه كربلا نمود و دستور قتل و غارت كاروان اهل بيت پيامبر(صلي الله عليه وآله) را صادر نمود. وي پس از مرگ يزيد ادعاي خلافت نمود و گروهي را براي بيعت گرفتن از مردم ,روانه كوفه نمود. ولي كوفيان سفيران او را اخراج نمودند و عبيد الله از ترس جان به سوي شام گريخت و در نهايت او كه مأمور سركوبي نهضت توابين شده بود در سال 67 در يكي از درگيري‌ها با سپاه مختار به قتل رسيد[81].
با نگاه اجمالي به تاريخ شهر كوفه از زمان تأسيس تا روز عاشورا و حادثه كربلا، كلام امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا ـ كه لشكر كوفيان را خطاب قرار مي‌دهند و آنان را به شدت توبيخ و متهم به حرام خواري مي‌كنند و عامل اصلي آن را حكومت رهبران مستبد و ستمگر و حرامزاده برمي‌شمارند ـ به روشني آشكار مي‌شود و به اثبات مي‌رسد. شهر هزار و يك ملت كه در خلافت غاصبانه عمر و به دستور او تأسيس مي‌شود و سرقت و دزدي هميشگي واليان آن عادتي ترك ناشدني است. حاكماني كه نمونه بارز حكام جور هستند و پيامبر(صلي الله عليه وآله) وعده آنرا داده بودند. واليان ظالمي كه مردم به ظلمشان عادت كرده بودند و مالهاي حرامي كه ساليان سال با تبعيض تقسيم شد، شكم اشراف و بزرگان كوفه را چاق نمود و نطفه‌هاي حرامي شد كه در قساوت و بي‌رحمي، بي‌مانند و نظير شد. فرزندان پدراني كه سران كفر بودند و شديدترين و معاندترين افراد در راه رسالت پيامبر. كينه‌هاي قديمي و كهنه‌اي كه از كشته‌شدن پدران و اجدادشان از پيامبر(صلي الله عليه وآله) و اهل بيتش(عليهم السلام) در دل داشتند، همه و همگي جمع شد تا در بزرگترين تراژدي تاريخ، گردهم آيند و نام خبيث خود را در اوراق پاره پاره‌ي تاريخ اسلام جاودانه كنند. و البته درس عبرت و زنگ خطري باشد براي ما كه به دقت آن را مورد بررسي قرار دهيم و تنها به چشم داستان اندوهباري كه هر سال با شنيدنش اشك مي‌ريزيم، به آن نگاه نكنيم كه شيطان در كمين است تا بار ديگر شمر و يزيد و عمرسعد بسازد.

سید علاءالدین موسوی
موسسه جهانی سبطین( علیهما السلام )

______________________________________________
[1] ـ تحف العقول: ص 174، احتجاج ـ طبرسي: 2/99.
[2] ـ تاريخ طبري: 3/145.
[3] ـ طبقات الكبرى، ابن سعد: طبقات البدريين بن المهاجرين: 3/139.
[4] ـ منهاج البراعه: 1/127.
[5] ـ البدايه والنهايه ـ ابن كثير: 7/170.
[6] ـ تاريخ طبري: 3/311.
[7] ـ الطبقات الكبرى: 3/149.
[8] ـ آيه‌هاي 30 تا 33 سوره فرقان نيز در مورد او نازل شده است).
[9] ـ حجرات: 6.
[10] ـ صحيح بخاري، كتاب الشهادات: 4/347، الاصابة ـ ابن حجر عسقلاني ـ حرف الواو ـ الوليد: 6/481.
[11] ـ اغاني: ابوالفرج اصفهاني: 4/178.
[12] ـ انساب الاشراف ـ بلاذري: 5/30 ـ عقد الفريد: 2/272 ـ بحارالانوار: 31/220.
[13] ـ الاصابه ـ ابن حجر عسقلاني: حرف الواو ـ وليد بن عقبه، اغاني ـ ابوالفرج اصفهاني: 4/178.
[14] ـ الاصابة ـ ابن حجر: 6/481.
[15] ـ اعلام ـ زركلي: 3/249.
[16] ـ الاصابه ـ ابن حجر: 3/90.
[17] ـ طبقات كبرى - ابن سعد: 5/33.
[18] ـ سير أعلام النبلاء ـ ذهبي: 8/290.
[19] ـ طبقات كبري ـ ابن سعد: 5/33.
[20] ـ سير أعلام النبلاء ـ ذهبي: 3/448.
[21] ـ مسند احمد: 4/96، صحيح مسلم: 6/22، سنن كبري بيهقي : 8/156.
[22] ـ سير أعلام النبلاء ـ ذهبي: 2/107.
[23] ـ تاريخ طبري: 8/158، سقيفه و فدك جوهري: ‌ص 87 ، مروج الذهب: 1/440، بحارالانوار: 31/197، اغاني : 6/356، استيعاب: ص 689.
[24] ـ الاصابه ـ ابن حجر: 3/333.
[25] ـ الاصابة ـ ابن حجر: 3/335.
[26] ـ الاغاني: 7/179.
[27] ـ طبقات الكبرى ابن سعد : 2/86.
[28] ـ ر ك: بحارالانوار: 31/310 به بعد.
[29] ـ الطبقات الكبري: 4/105 و الاصابه: 4/180.
[30] ـ الطبقات الكبري، ابن سعد: 4/113.
[31] ـ تاريخ طبري: 3/113.
[32] ـ بقره: 188.
[33] ـ نساء : 60.
[34] ـ فروع كافي: 7/41.
[35] ـ فتوح البلدان: 438 و تاريخ طبري: 3/108.
[36] ـ اسراء : 64.
[37] ـ تفسير عياشي: 2/323.
[38] ـ كافي: 5/125.
[39] ـ بحارالانوار: 63/314.
[40] ـ نهج البلاغه: فيض الاسلام: خطبه 126.
[41] ـ سفينة البحار: 2/72.
[42] ـ احتجاج طبرسي: 2/12.
[43] ـ تاريخ مدينه منوره: 1/502.
[44] ـ امالي- طوسي: 1/180.
[45] ـ الطبقات الكبرى، ذيل مغيرة بن شعبة و السيرة حلبيه: 3/15.
[46] ـ احتجاج: 1/413.
[47] ـ تاريخ طبري: 4/207، بدايه ونهايه : 7/81، اسد الغابة: 5/38.
[48] ـ تاريخ دمشق: 6/43.
[49] ـ شرح نهج البلاغه- ابن ابي الحديد: 4/80.
[50] ـ التاريخ الكبير- بخاري: 7/316.
[51] ـ بحارالانوار: 3/653.
[52] ـ مقدمه فتح الباري، ابن حجر: ص 335، بحارالانوار: 44/309.
[53] ـ ميزان الاعتدال، ذهبي: 2/86 ـ فتح الباري- ابن حجر: 3/435 ـ الاصابة- ابن حجر: 2/527.
[54] ـ شرح مسلم، النووي: 2/52.
[55] ـ اسد الغابة- ابن اثير: 2/216، تاريخ يعقوبي: 2/218، تاريخ طبري: 4/129.
[56] ـ احتجاج- طبرسي: 2/17، الامامه والسياسة- ابن قتيبة: ص 157.
[57] ـ احتجاج -طبرسي: 2/19.
[58] ـ الطبقات الكبري- ابن سعد:‌6/425، التاريخ الصغير- بخاري: ص 131.
[59] ـ تاريخ يعقوبي: 2/230، كامل- ابن اثير: 3/472.
[60] ـ تاريخ يعقوبي: 2/231.
[61] ـ الاصابه- ابن حجر، 3/389.
[62] ـ تاريخ يعقوبي: 2/168.
[63] ـ عقد الفريد ابن عبد البر: 2/261.
[64] ـ الاصابة- ابن حجر: 3/387.
[65] ـ اسد الغابة ـ ابن اثير: 3/287، اعلام ـ خيرالدين زركلي: 3/312، تاريخ طبري: 4/231.
[66] ـ أسد الغابة ـ ابن اثير: 1/195.
[67] ـ تاريخ طبري: 2/443، كامل في التاريخ ـ ابن اثير: 2/10.
[68] ـ تاريخ طبري: 2/485.
[69] ـ اعلام زركلي: 8/36.
[70] ـ بحارالانوار: 32/517.
[71] ـ كامل ـ ابن اثير: 4/22.
[72] ـ الاخبار الطوال: 231، البدايه والنهايه: 8/152، الاصابة ـ ابن حجر: 2/69.
[73] ـ طبقات ـ ابن سعد: 6/53، اسد الغابه، ابن اثير: 5/23، اعلام ـ زركلي: 8/36.
[74] ـ تاريخ ـ ابن عساكر ح 670، مقتل خوارزمي: 2/7، تهذيب ـ ابن عساكر: 2/334.
[75] ـ تاريخ طبري: 4/353، البدايه والنهاية ـ ابن كثير: 8/254، سير أعلام النبلاء ـ ذهبي: 3/547
[76] ـ تاريخ طبري: 7/172.
[77] ـ تاريخ طبري: 7/185ـ187.
[78] ـ كامل ـ ابن اثير: 4/22.
[79] ـ مقتل الحسين مقرم: ص 148.
[80] ـ تنقيح المقال: 2/62.
[81] ـ اعلام ـ زركلي: 4/193.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page