ياد خاطرات تلخ جاهليت و شيرينى هنگامه ى بعثت

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

فبلغ الرسالة صادعا بالنذارة، مائلا عن مدرجة المشركين، ضاربا ثبجهم، آخذا باكظامهم، داعيا الى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة، يكسر الاصنام، و ينكث الهام حتى انهزم الجمع و ولوا الدبر، حتى تفرى الليل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه، و نطق زعيم الدين، و خرست شقاشق الشياطين، و طاح شيظ النفاق، وانحلت عقد الكفر والشقاق، و فهتم بكلمة الاخلاص فى نفر من البيض الخماص، و كنتم على شفا حفرة من النار، مذقة الشارب، و نهزة الطامع، و قبسة العجلان، و موطى ء الاقدام، تشربون الطرق، و تقتاتون القد، اذلة خاسئين، «تخافون ان يتخطفكم الناس» من حولكم.
پس او رسالت حق را با بانگى رسا تبليغ كرد و خلق را از عذاب الهى بيم داد. در حالى كه راه و روش خود را از روش و مسلك مشركان جدا ساخته بود، با تازيانه ى انذار، گرده ى آنان را نواخت، به گونه اى كه راه نفس كشيدن آنان را بست؛ و در همين هنگام، با حكمت و اندرز نيكو، مردم را به راه پروردگاش فرامى خواند، بتها را مى شكست و شوكت بت پرستان را درهم مى ريخت، تا آنگاه كه هيبت آنان را فروريخت و جمعشان را از هم گسيخت و از رويارويى با او گريختند. تا آنكه صبح ايمان، از افق تاريك شرك بدميد و حقيقت ناب (توحيد خالص)، نقاب از چهره برانداخت.
پيشواى دين بهسخن درآمد و زبان اهريمنان، لال شد و دون مايگان منافق، سقوط كردند، و گره هاى كور كفر و نفاق، گشوده گشت و شما كلمه ى اسلام (لا اله الا الله) را همراه با برخى مهاجران سپيدروى و عفيف (گروهى كه خداوند، پليدى و پلشتى را ساحت وجودشان زدود و پاك و پاكيزه شان گردانيد)، بر زبان رانديد.
در حالى كه بر لبه ى پرتگاه آتش (كفر و جهل و نفاق) بوديد و با خوارى و ذلت، زندگى مى كرديد و از كمى و قلت و ذلت، مانند شربت آبى بوديد كه تشنه اى بياشامد و لقمه هر خورنده و شكار هر درنده و لگدكوب هر رونده بوديد. نوشيدنى تان، آب گنديده و ناگوار، و خوردنى تان، پوست جانوران مردار بود، و مردمانى پست و ترسان از هجوم همسايگان بوديد.
نكته هاى مهمى كه در اين سخنان سزاوار تامل مى نمايد، به شرح زير است:
1. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در منحطترن جوامع انسانى از نظر فكرى- دينى به پا خاست و حصار سنگين جهان پيش از اسلام را درهم كوبيد و در فضاى تاريك شرك و نفاق و هوسهاى گوناگون و عقايد متعدد، بانگ توحيد را سر داد و صبح ايمان را از افق تاريك كفر، آشكار كرد. على عليه السلام در اين باره مى گويد: و اهل الارض يومئذ ملل متقرقة، و اهواء منتشرة، و طائف متشتتة بين مشبه لله بخلقه، او ملجد فى اسمه او مشير الى غيره، فهذاهم به من الضلالة، و انقذهم بمكانه من الجهالة. [شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج 1، ص 404.] و در اين روزگار (روزگار بعثت)، مردم روى زمين، داراى ملتهاى پراكنده و هوسهاى گوناگون و عقايد متعددى بودند. گروهى خدا را به خلق خود تشبيه مى كردند و گروهى خدا را به اسامى دلخواه خود مى ناميدند، و گروهى به غير خدا مى كردند و گروهى خدا را به اساس دلخواه خود مى ناميدند، و گروهى به غير خدا توجه داشتند. سپس، خداوند به وسيله ى محمد صلى الله عليه و آله آنان را از گمراهى نجات داد و به وسيله ى شخصيت او، آنان را از نادانى رهايى بخشيد.
2. هدف از اين خيزش الهى و قيام انسانى، درگير دشمن و درافتادن با شركها، خرافه ها، جهالتها، و در نهايت، شكستن صولت و اقتدار بتها و متوليان آنها، و نيز در آوردن صبح ايمان، از افق اين تاريكى ها بود، تا اينكه توحيد خالص و حقيقت ناب، نقاب از چهره برون افكند و مردمان در پرتو روشنايى، توحيد و ايمان به خداى يگانه، از تشتت و پراكندگى برهيدند و جامعه اى انسانى، بر محوريت ايمان و هدايت، شكل گرفت.
3. عناصر دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله يا روش عملى آن حضرت، در اين رسالت بى نظير و ابلاغ پيام توحيد، عبارت بود از «حكمت» و «موعظه ى حسنه» و «مجادله ى نيكو»، كه بانوى اكرم اسلام به آنها اشاره مى فرمايد: «داعيا الى سبيل ربه بالحمد، والموعظه الحسنة». در قرآن كريم خطاب به پيامبر آمده است:
ادع الى سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتى هى احسن ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين. [سوره ى نحل، آيه ى 125.]
با حكمت و اندرز نيكو، به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان، به شيوه اى كه نيكوتر است، مجادله نماى. در حقيقت، پروردگار تو به حال كسى كه از راه او منحرف شده، داناتر، و او به حال راه يافتگان نيز داناتر است.
از آنجا كه مخاطبان يك فكر يا يك عقيده، هيچ گاه در يك سطح از فهم و درك نيستند، صاحبان فكر و عقيده، ناگزيرند براى ابلاغ آن، با هر گروه و جمعيتى به روش خاص و با عنصر ويژه اى برخورد كنند. پيامبر گرامى اسلام نيز به لحاظ جامعيت پيام و انديشه اى كه آورده است، از يك سو، و اينكه تنها گروهى از انسانها مخاطبان او نسيتند، از سوى ديگر، ناگزير است در اين دعوت جهانى و ماندنى خود، اختلاف در فهم و درك مخاطبان خود را لحاظ كند؛ چرا كه طبيعت و گوهر تعاليمى كه مامور ابلاغ آنهاست، فراتر از مقوله هاى «اقليمى» و «زمانى» و «نژادى و قومى» است: و اوحى الى هذا القرآن لانذركم به و من بلغ. [سوره ى انعام، آيه ى 19.] و اين قرآن، به من وحى شده تا به وسيله ى آن، شما و هر كس را كه اين پيام به او برسد، هشدار دهم. و ما هى الا ذكرى للبشر. [سوره ى مدثر، آيه ى 31.] و اين آيات، جز تذكارى براى بشر نيست. و هذا كتاب انزلناه مبارك مصدق الذى بين يديه و لتنذر ام القرى و من حولها. [سوره ى انعام، آيه ى 92.] و اين، خجسته كتابى كه ما آن را فروفرستاديم و كتابهايى را كه پيش از آن آمده، تصديق مى كند و براى اينكه مردم ام القرى (مكه) و كسانى را كه پيرامون آن اند، هشدار دهى.
بدين روى، روشها و عناصرى كه در دعوت خود به كار گرفته است، به تناسب سطح دركها و فهمها متفاوت اند.
حكمت: به معناى سخن متقن و داراى استحكام است كه هيچ گونه سستى و شك و ابهام، بدان راه ندارد و در عرف اصحاب منطق و حكيمان، سخنى كه مقدماتش يقين به معناى اخص آن است؛ يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله بايد صاحبان انديشه و خردمندان جامعه را با برهان و حكيمانه و روشى عقل پسند، به راه پروردگار دعوت كند.
موعظه ى حسنه: به معنيا پند و اندزرهاى دلپسند و دلربا، همراه با تمثيل و حكايت و قصه هاى آموزنده و عبرت برانگيز است و هر آنچه كه دلها را نرم و در برابر حقيقت، تسليم كند؛ زيرا موعظه با دلها و احساسات انسانها سر و كار دارد، بر خلاف حكمت و برهان كه براى به تسليم واداشتن عقلها و خردهاى آدمى است.
جدال احسن: روشى است نيكو، در برابر كسى كه به هنگام بحث و گفتگو، هدفش كشف و رسيدن به واقع نيست؛ بلكه با عناد و انكار، در برابر حقيقت آشكار، جبهه مى گيرد. با چنين انسانهايى جز بدين روش، امكان گفتگو نيست؛ چرا كه نه تنها اهل استدلال و منطق نيستند؛ بل كه مدد گرفتن از مقدمات مشهور و مورد قبول آنان است.