شكر

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

و له الشكر على ما آلهم.
شكر و سپاس او را بر انديشه ى نيكويى كه در دل نگاشت. را غب در تعريف شكر آورده است:
الشكر: تصور النعمة و اظهارها، و يضاده الكفر، و هو نسيان النعمة.
شكر، عبارت است از شناخت نعمت و ابراز آن به زبان و به كارگيرى آن در منظور و مقصود صاحب نعمت (منعم)، و مقابل آن، كفر و كفران است كه عبارت است از نشناختن نعمت و از ياد بردن آن.
او همچنين در مراتب شكر آورده است:
الشكر ثلاثة اضرب: شكر القلب، و هو تصور النعمة؛ و شكر اللسان، و هو الثناء على المنعم؛ و شكر سائر الجوارح، و هو مكافاة النعمة بقدر استحقاقه.
شكر، سه گونه است: شكر قلبى كه تصوير نعمت در ذهن و دل است (يادآورى نعمت و نعمت دهنده)؛ شكر زبانى كه ستايش منعم (دهنده ى نعمت) است؛ شكر اعضا و جوارح كه عكس العمل مناسب و بايسته است در قبال نعمت در حد و مرتبه اى كه شايسته ى آن است.
حاصل سخن راغب اين است كه شاكر و سپاسگزار، اولا نعمت را در ضمير و ذهن خود تصور كند و درباره ى آن بينديشد. ثانيا تصور خود را آشكار نمايد و با زبان، منعم را سپاس گويد. ثالثا سيد رضى با جوارح خود از احسان و نيكى منعم به گونه اى مناسب، قدرشناسى كند و نعمت را رد جهت مقصود و هدف منعم به كار گيرد. به تعبير دقيق، حسن مجاورت نعمت را رعايت كند.
امام صادق عليه السلام فرمود:
احسنوا جوار النعم، قال: الشكر لمن انعم بها و اداء حقوقها. [مشكوة الانوار، ص 30.]
حسن مجاورت نعمت را رعايت كنيد (برخورد مناسب و شايسته با نعمتهاى الهى داشته باشيد). (سپس) فرمود: شكرگزار منعم باشيد و حقوق نعمتها را ادا نماييد.
علامه طباطبايى، در تعريف شكر مى گويد:
حقيقت شكر، اظهار نعمت و ابراز آن است؛ همچنان كه كفر نعمت، عبارت است از مخفى كردن و مستور داشتن آن و مقصود از اظهار نعمت، به كارگيرى صحيح و مناسب آن است در مراد و هدفى كه دهنده ى نعمت (منعم) در نظر گرفته است؛ و نيز ياد منعم است در زبان كه همان ثنا و تحسين اوست و اينكه ضمير و ذهن، هيچ گاه او را فراموش نكند. بر اين اساس، شكر خداى تعالى در برابر هر يك از نعمتها اين است كه به هنگام برخورد با آن، نعمت و منعم را فراموش نكند و نعمت را در مقصود و مراد منعم به كار گيرد و آنگاه با استدلال به آيه ى مباركه 34 ابراهيم كه فرمود: «و اتاكم من كل ما سالتموه و ان تعدوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم كفار؛ و از هر چه از او خواستيد، به شما عطا كرد، و اگر نعمت خدا را شماره كنيد، نمى توانيد آن را به شمار درآوريد. قطعا انسان، ستم پيشه ى ناسپاس است». هدف عالى از نعمتهاى الهى اين است كه بهره بردن از آنها در حوزه ى بندگى او باشد. [الميزان، ج 4، ص 40.]
آرى! شكر و سپاس خداوند در برخورد با نعمتها اين است كه آدمى، آن نعمت را در جهت بندگى و فرمانبردارى خداوند به كار گيرد و ربوبيت الهى را به ياد آورد (آن نعمت را جلوه اى از ربوبيت الهى بداند).
بنابراين، شكر نعمت آن است كه شاكر و سپاسگزار، قبل از هر چيز نعمت و منعم را بشناسد؛ چرا كه مجهول، هيچ گاه مورد توجه ذهن و دل آدمى قرار نمى گيرد: «المجهول المطلق لا يخبر عنه».
بديهى است كه معرفت و بصيرت نسبت به نعمت و هدف كاربردى آن و منعم و احسان او در برخورد هر چه نيكوتر و مناسب تر با به كارگيرى نعمت در جهت خواست و اراده ى منعم، مهمترين عامل شكرگزارى خواهد بود؛ و نداشتن آگاهى نسبت به نعمت و منعم و به عبارت دقيق تر، جهل نسبت به منعم و نعمتهاى او، زمينه ى استفاده ى ناصيحيح از نعمت و خروج از حوزه ى بندگى منعم حقيقى را فراهم مى آورد و سرانجام به سوى كفران نعمت و بهره ورى ناصحيح از آن، سوق مى دهد. نمونه هاى فراوانى از ناسپاسى ها در زندگى انسانها رخ داده كه موجبات تباهى و هلاكت آنان را فراهم آورده است.
خداوند در قرآن كريم مى فرمايد: و ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة ياتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون- و لقد جاءهم رسول منهم فكذبوه فاخذهم العذاب و هم ظالمون. [سوره ى نحل، آيه ى 112- 113.] و خدا شهرى را مثل زده است كه امن و امان بود و روزى اش از هر سو فراوان مى رسيد. پس (ساكنانش) نعمتهاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى آنچه انجام مى دادند، طعم گرسنگى و هراس را به مردم آن چشانيد. به يقين، فرستاده اى از خودشان برايشان آمد؛ اما او را تكذيب كردند. پس در حالى كه ظالم بودند، آنان را عذاب فروگرفت.
همچنين در سوره ى ابراهيم، آيه ى 28 و 29 آمده است:
الم تر الى الذين بدلوا نعمت الله كفرا و احلوا قومهم دار البوار- جهنم يصلونها و بئس القرار.
آيا به كسانى كه شكر نعمت خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت درآوردند، ننگريستى؟ (در آن سراى هلاكت كه) جهنم است (و) در آن وارد مى شوند، و چه بد قرارگاهى است.
بدين روى، قرآن كريم كه خود، كتاب ذكر وذكرى و يادآورى است، ياد آوردن نعمت را يكى از آموزه هاى راقى و اكيد خود قرار داده است و اين تاكيد، جز براى رهايى انسان از سرانجام نكبت بار نعمت ناشناسى ها نيست. «اذكروا نعمت الله عليكم؛ نعمت خدا را بر خود به ياد آوريد»؛ و اين تعليم در جاى جاى قرآن، موج مى زند.
خداوند در سوره ى ضحى، بعد از برشمردن نعمتها بر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله، دستور يادآروى نعمتها را به آن حضرت مى دهد: «و اما بنعمة ربك فحدث؛ [سوره ى ضحى، آيه ى 11.] نعمت پروردگارت را بازگو كن». با تامل در اين سوره و سوره ى انشراح، نعمتهايى كه خداوند در زمان كودكى و يتيمى و نادارى به آن حضرت عطا فرمود و او را به نفيس ترين و گوهرى ترين نعمت (نبوت) مفتخر كرد و آنگاه، يادآورى نعمتهاى الهى و دستيگرى از سائل و يتيم را به او تذكر داد، روشن مى شود كه خداوند، در اين يادآورى به همه ى مراتب شكر اشاره نموده است؛ بدين معنا كه اولا، ياد و خاطره ى نعمتهاى مادى و معنوى را در ذهن و ضمير خويش زنده بدارد و همراه با اين يادها و خاطره ها، پيوسته به ياد منعم و احسان او باشد و خود را در آغوش پر مهر ربوبيت الهى بداند.
ثانيا، با زبان تكريم و تعظيم به يادآورى نعمتها بپردازد و احتشام و احسان و لطف دل انگيز و دل پذير خدا را به خود و ديگران يادآورى كند.
ثالثا، در عمل به تلافى و جبران الطاف پروردگار خويش اقدام كند؛ يعنى يتيمان دل شكسته را در آغوش پر محبت خويش گيرد و بينوايان بى پناه را به پناهگاهى امن و گمراهان وامانده در بيابان حيرت را به صراط مستقيم، رهنمون گردد: «فاما اليتيم فلا تقهر و اما السائل فلا تنهر- و اما بنعمة ربك فحدث».
هر دو احتمالى كه درباره ى «ما انعم» داده شد، در «ما الهم» نيز جارى است؛ بدين معنا كه اگر «ما» مصدرى باشد، شكر و سپاس را در برابر الهام قرار دارد كه وصف فعلى خداوند است و در صورتى كه «ما» موصول باشد، در برابر نعمتهاى معنوى خداوند خواهد بود كه بعد از اين به پاره اى از آنها كه مورد نظر و توجه فاطمه عليهاالسلام در مقام شكرگزارى است، اشاره خواهد شد.