الحمدلله

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

ستايش ويژه ى خداوند است.
الله: در مفردات راغب آمده است كه الله در اصل «اله» بوده است. همزه ى اول كلمه، حذف شده، آنگاه الف و لام (ال) بر سر آن درآمده و بعد از ادغام، «الله» گرديده و اختصاص به خداوند يافته است. بدين روى در سوره ى مريم، آيه ى 65 آمده است:
رب السموات و الارض و ما بينهما فاعبده و الصطبر لعبادته هل تعلم له سميا.
(پروردگار تو) پروردگار آسمانها و زمين (است) و آنچه ميان آن دو است. پس او را بپرست و در پرستش او شكيبا باش. آيا براى او همنامى مى شناسى؟
همچنين از بررسى آيات، استفاده مى شود كه الله، قبل از اسلام، واژه اى معروف و رايج بوده و در زمان جاهليت نيز در معناى خداى تعالى به كار مى رفته است. در سورى زخرف، آيه ى 87 آمده است كه: و لئن سالتم من خلقهم ليقولن الله فانى يوفكون. و اگر از آنان (مشركان) بپرسى چه كسى آنان را خلق كرده. مسلما خواهند گفت: خدا. پس چگونه (از حقيقت) بازگردانيده مى شوند؟ و در سوره ى لقمان، آيه ى 25 آمده: و لئن سالتهم من خلق المسوات و الارض ليقولن الله قل الحمدلله بل اكثرهم لا يعلمون. و اگر از آنان بپرسى چه كسى آسمانها و زمين را آفريده است، مسلما خواهند گفت: «خدا». بگو ستايش از آن خداست؛ ولى بيشترشان نمى دانند.
در سوره ى عنكبوت، آيه ى 61 و نيز در سوره ى زخرف، آيه ى 9 و در سوره ى زمر، آيه ى 38 آمده است كه اگر از مشركان درباره ى خالق و آفريدگار آسمانها و زمين بپرسى، در جواب خواهند گفت: خداست. و در سوره ى انعام، آيه ى 136، به وضوح اين نكته را درمى يابيم كه كاربرد واژه ى الله در مورد خداوند، در ميان مردم عصر جاهليت و مشركان قبل از اسلام، رايج بوده است: و جعلوا لله مما ذرا من الحرث و الانعام نصيبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشركائنا، فما كان لشركائهم فلا يصل الى الله و ما كان لله فهو يصل الى شركائهم، ساء ما يحكمون. و (مشركان) براى خدا از آنچه از كشت و دامها كه آفريده است، سهمى گذاشتند و به پندار خودشان گفتند: «اين ويژه ى خداست و اين ويژه ى بتان ما». پس آنچه خاص بتانشان بود، به خدا نمى رسيد؛ ولى آنچه خاص خدا بود، به بتانشان مى رسيد. چه بد داورى مى كنند.
بر اين اساس، از كاربردهايى كه از لفظ جلاله ى «الله» در روزگاران قبل از اسلام و در زمان بعثت و در قرآن كريم شده، برمى آيد كه: «الله»، علم و نشانه براى حقيقت و ذات مقدس است كه جامع همه ى كمالات و منزه از هر عيب و نقص است و بدين روى، موصوف است براى همه ى اسمهاى نيكو (اسماء حسنى) و افعالى كه از اين اسمهاى مبارك و نيكو نشئت مى گيرند؛ مانند: «... الله الرحمن الرحيم»، «الله الخالق...» و نيز آيات 22 تا 24 سوره ى حشر:
هو الله الذى لا اله الا هو عالم الغيب و الشهاده هو الرحمن الرحيم- هو الله الذى لا اله الا هو الملك القدوس السلام المومن المهيمن العزيز الجبار المتكبر سبحان الله عما يشركون- هو الله الخالق البارى المصور له الاسماء الحسنى يسبح له ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم.
الله، هيچ گاه صفت براى اسمى و چيزى قرار نمى گيرد و مثلا «الرحمان الله»، گفته نمى شود. نكته اى كه در شرح و توضيح واژه ى الله، شايسته ى دقت و تامل است و بسيار دل انگيز و دلپذير، اين است: حقيقتى كه با نام مبارك و مقدس و متعالى الله، مورد نظر است، همان مبدئيت همه ى كمالات و صفات است و ذات حق، هرگز مورد توجه نيست؛ زيرا ذات مقدس پروردگار متعال، برتر از تصور و تعقل و خرد و ذهن و شهود محدود آدمى است و موضوع هيچ علمى نيست، نه فلسفه، نه كلام و نه عرفان و در قرآن نيز با ضمير «هو» به آن مقام، اشاره شده است: «قل هو الله احد».
مقام ذات و حقيقت وجود، اطلاقى را داراست كه در مقابلش تقييدى نيست؛ بلكه برتر از هر اطلاق و تقييد است و طائر بلند پرواز عقل و خرد آدمى را بدان پايگاه بلند، راهى نيست و با دام هيچ اسم و وصف و عبارات و ايما و اشارتى، شكار نمى گردد. و در آن مرتبه، حتى اين بيان هم ساقط است كه:
عنقا شكار كس نشود دام بازگير           كانجا هميشه باد به دست است دام را
بدين سان، «الله اكبر» به معناى: «الله اكبر من ان يوصف؛ خدا برتر از آن است كه توصيف و تعريف شود»، براى موحد عامى است: «سبحان ربك رب العزه عما يصفون».
اما در نظر عارف، «الله اكبر» بدين معناست كه غير اويى نيست تا او را توصيف كند:
اى در همه ى عالم، پنهان تو و پيدا تو           هم درد دل عاشق، هم اهل مداوا تو
امام خمينى قدس سره عارف نامبردار معاصر، مى نوسيد:
بدان اى سالك سبيل معرفت و توحيد و عارج معارج تنزيه و تجريد، كه ذات مقدس حق تعالى، من حيث هى، منزه است از تجليات ظاهره و باطنه و مبراست از اشاره و رسم و صفت و اسم. دست آمال اهل معرفت، از دامن كبريايى اش كوتاه، و پاى سلوك اصحاب قلوب از وصول به بارگاه قدسش راجل است. غايت معرفت اولياى كمل « ما عرفناك»، و نهايت سير اصحاب اسرار، «ما عبدناك» است.
سر حلقه ى اهل معرفت و امير اصحاب توحيد، در اين مقام رفيع، «كمال الاخلاص نفى الصفات عنه» فرمايد، و پيشواى اهل سلوك و سيد ساجدين و عارفين در اين پيشگاه منيع، «ضلت فيك الصفات و تفسخت دونك النعوت» سرايد.
اصحاب سلوك علمى و اصطلاحات، ذات مقدس را غيب صون و سر مكنون و عنقاى مغرب و مجهول مطلق خوانند و گويند كه ذات بى حجاب اسما و صفات، تجلى در هيچ مرآتى نكند و در هيچ نشئه از نشئات وجود و عالمى از عوالم غيب و شهود، ظهورى ندارد. [آداب الصلاة، امام خيمنى، ص 300.]
سخن سراى نامى ايران، فردوسى طوسى در توصيف خداوند مى گويد:
ز نام و نشان و گمان، برتر است           نگارنده ى بر شده گوهر است
به بينندگان آفريننده را           نبينى، مرنجان دو بيننده را
نبايد بدو نيز انديشه راه           كه او برتر از نام و از جايگاه
سخن هر چه زين گوهران بگذرد           نبايد بدو راه، جان و خرد
خرد گر سخن برگزيند همى           همان را گزيند كه بيند همى
ستودن نداند كس او را چو هست           ميان بندگى را ببايدت بست
خرد را و جان را همى سنجد او           در انديشه ى سخت كى گنجد او
بدين آلت و راى و جان و روان           ستوده آفريننده را چون توان؟
از اين پرده برتر سخن گاه نيست           به هستى اش انديشه را راه نيست
نكته ى ديگر كه تامل بايسته اى را مى طلبد، اين است كه «الحمدلله» در قالب جمله ى خبرى است، لكن به مفهوم «انشاء» است؛ بويژه در گفتار فاطمه عليهاالسلام كه در مقام ستايش و شكرگزارى است، براى اينكه همه خيرات، نيكى ها، نعمتها، زيبايى ها و دارايى ها را كه عقل انديشنده ى آدمى درك مى كند، با اين جمله اظهار مى دارد و چون عقل و خرد از درك همه ى آنها ناتوان است، بر اساس تعليم خداوند كه در كتاب خود، فرموده: «الحمدلله رب العالمين» و با تلقين و الهام او به زبان آورد تا وظيفه ى «حمد و ستايش» را به گونه اى بهتر و جامع تر به جاى آورد.
بدين روى، فاطمه عليهاالسلام در مقام اداى ادب عبوديت و با نهايت خشوع و خضوع، آنچه كه در توان او بود، به جاى آورد و عبارت زيبا و دلبربا و گوياى «الحمدلله» را بر زبان پاك خويش جارى ساخت.
«الف» و «لام» در «الحمد» براى بيان حقيقت يا استغراق و نيز «لام» در «لله»، بيان كننده ى حصر و اختصاص است؛ بدين معنا كه هر كمالى در هر موجود، به هر صورتى كه هست، از آن مبدا و ذات مقدس است و بر اين اساس، همه ستايشها و حقيقت ستايش، از آن اوست و به آن محمود حقيقى ازلى بازگشت دارد؛ چرا كه تمام قدرتها، مستغرق در قدرت اوست و همه ى زيبايى ها، محو در زيبايى او و همه ى دانايى ها، ذوب در دانايى او و چكيده ى سخن اينكه تمام كمالات، مستغرق در كمال بى منتهاى لايزال اوست.
بنابراين، هر حمد و ستايش از هر ستايشگرى، با توجه و بى توجه، با واسطه يا بى واسطه، ويژه ى اوست. على عليه السلام امير سالكان كه قلمرو ستايش و توصيف خداوند را فرمانرواست، در نهج البلاغه فرموده: و لا يحمد حامد الا ربه. [نهج البلاغه، خطبه 16.]
هيچ ستايشگرى، جز پروردگار خويش را نستايد.