قلعه ‏هاى خیبر

(زمان خواندن: 4 - 8 دقیقه)

قبلا باید دانست که خیبر مرکب از هفت قلعه محکم بود که اطراف آن را مزارع سر سبز و نخلستانها احاطه کرده بود و محل سکونت چند تیره از یهود بوده.
نام این قلعه‏ها به گفته یاقوت حموى به شرح زیر بود:
ناعم،قموص،شق،نطاة،سلالم،و طیح و کتیبه.و در برخى از تواریخ دو قلعه دیگر به نام قلعه صعب بن معاذ و قلعه زبیر نیز ذکر شده که معلوم نیست نام دیگرى از همین قلعه‏هاى هفت گانه است و یا اضافه بر قلعه‏هاى مذکور بوده است.
یهودیان خیبر که پیش بینى چنین حمله‏اى را از طرف مسلمانان کرده بودند قبلا تهیه جنگ را دیده و آذوقه و اسلحه کافى براى چنین روزى در قلعه‏ها ذخیره کرده بودند،و چون از ورود لشکر اسلام با خبر شدند براى مقابله با آنها به مشورت پرداختند و به دستور سلام بن مشکمـکه بزرگترین آنها بودـاموال و زنان را در قلعه وطیح و سلالم جاى دادند و اندوخته‏هاى خود را به قلعه ناعم بردند،و مردان جنگجو به قلعه نطاه رفتند و براى جنگى سخت خود را آماده کردند.
محاصره قلعه‏ها شروع شد و هر روز در پاى یکى از قلعه‏ها جنگ مى‏شد و یهودیان بسختى از قلعه‏ها دفاع مى‏کردند،زیرا بخوبى مى‏دانستند اگر شکست بخورند باید از سراسر جزیرة العرب چشم بپوشند و نفوذ یهود در کشور عربستان از میان خواهد رفت،و از این رو محاصره قلعه‏هاى مزبور تا روزى که یهودیان تسلیم شدند بیش از بیست روز طول کشید و سرانجام نیز فتح این جنگ مانند اکثر جنگهاى دیگر به دست على بن ابیطالب(ع)انجام شد و شجاعتى که از وى در میدان جنگ به ظهور رسید سبب یأس و نومیدى یهودیان از مقاومت و پایدارى گردید و حاضر به تسلیم و مصالحه شدند،بشرحى که ذیلا بیاید،مورخین مى‏نویسند روزهاى نخست مسلمانان در پاى قلعه نطاه با یهود به جنگ پرداختند و جنگ سختى در آنجا روى داد که در یک روز تنها از مسلمانان پنجاه نفر زخمى و کشته شدند،و در همان جنگ سلام بن مشکمـبزرگ یهودیانـبه قتل رسید،و به دنبال او حارث بن ابى زینب فرماندهى جنگ را به عهده گرفت و به قلعه ناعم رفت و محاصره این قلعه شروع شد و چند روز به طول انجامید و مسلمانان کارى از پیش نمى‏بردند .
مورخین عموما نوشته‏اند:روزى پیغمبر اسلام(ص)پرچم جنگ را به دست ابو بکر داد و او را براى فتح قلعه قموص و جنگ با یهودیان مأمور کرد (1) ولى اونتوانست کارى انجام دهد و سرافکنده بازگشت و به نقل بسیارى از اهل حدیث او و همراهان هر یک گناه شکست را به گردن دیگرى مى‏انداختند،ابو بکر همراهانش را سرزنش مى‏کرد و همراهان او را،روز دیگر پیغمبر خدا پرچم را به دست عمر داد و او را مأمور فتح قلعه و جنگ فرمود،ولى او نیز همانند رفیقش ابو بکر بدون فتح بازگشت و عذر خود را سرپیچى لشکریان از فرمان ذکر کرد و لشکریان نیز بى‏کفایتى او را در فرماندهى علت شکست مى‏دانستند.
شب که شد به اتفاق اهل تاریخ و حدیث پیغمبر خداـبا مختصر اختلافى که در نقل حدیث استـفرمود :
«لا عطین الرایة غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله لا یرجع حتى یفتح الله على یدیه کرارا غیر فرار».
[فردا پرچم را به دست مردى مى‏دهم که خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند و باز نگردد تا آن گاه که خداوند قلعه را به دست او بگشاید،آن حمله افکنى که فرار نکند!]
چون روز بعد شد بزرگان را اصحاب پیغمبر زودتر از هر روز در خیمه آن حضرت جمع شدند و همگى انتظار داشتند این افتخار نصیب آنها گردد و اوصافى که پیغمبر خدا فرموده بود بر آنها منطبق شود و به همین خاطر وقتى رسول خدا(ص)در جاى خود نشست و نگاهى به آنها انداخت هر یک گردن مى‏کشیدند که پیغمبر آنها را ببیند شاید پرچم را به او بسپارد.
و از عمر نقل شده که گوید:من هیچ روز فرماندهى جنگ را به اندازه آن روز دوست نداشتم .
و چون رسول خدا(ص)نظر افکند و على را در میان اصحاب ندید فرمود:على کجاست؟
گفتند:به چشم درد سختى مبتلا شده که پیش پاى خود را نمى‏بیند.
پیغمبر فرمود:او را نزد من آرید.
و چون على(ع)را به نزد آن حضرت آوردند پیغمبر خدا قدرى از آب دهان خودبه دیدگان او مالید و دست بر چشمان او کشید که چشمش باز شد و پرچم جنگ را به دست او داد و او را به سوى قلعه یهودیان فرستاد و این جمله از دعا را نیز بدرقه راه او کرده گفت:
«اللهم قه الحر و البرد».
[خدایا او را از گرما و سرما حفظ کن. (2) ]
على(ع)عرض کرد:یا رسول الله تا چه مقدار با آنها بجنگم؟فرمود:تا وقتى که مسلمان شوند و شهادتین را بگویند،که آن وقت دیگر جان و مالشان محترم است.
على(ع)به پاى قلعه آمد و یهودیان به رسم هر روز با سابقه‏اى از فرار کردن مسلمانان در روزهاى پیش داشتند بیرون ریختند و به نقل بسیارى از اهل تاریخ در همینجا بود که مرحب پهلوان نامى یهودـغرق در اسلحه به میدان آمد و رجز خوانده مبارز طلبید و گفت:
قد علمت خیبر انى مرحب‏
شاکى السلاح بطل مجرب‏
اذ الحروب اقبلت ملتهب (3)
على(ع)به جنگ او رفته و با این رجز پاسخ او را داد و فرمود:
انا الذى سمتنى امى حیدرة
کلیث غابات شدید قسورة
اکیلکم بالسیف کیل السندرة (4)
و سپس با دو ضربت مرحب را به خاک انداخت و یهودیان دیگر که چنان دیدند به قلعه گریختند و با سرعت در قلعه را بستند که مسلمانان نتوانند وارد شوند،در این وقت‏على(ع)به پاى قلعه آمد و پنجه مبارک خود را به حلقه در انداخت و حرکت سختى داده آن را از جاى خود کند و به صورت سپرى روى دست گرفت و سپس آن را به دور افکند و به دنبال آن مسلمانان وارد قلعه شده و آن را فتح کردند. (5)
و به نقل ابن هشام هنگامى که رسول خدا پرچم را به دست على(ع)داد فرمود:این پرچم را بگیر و پیش برو تا خداوند قلعه را براى تو بگشاید.
و سپس از سلمة بن عمرو بن اکوع نقل کرده که گفت:على(ع)پرچم را به دست گرفت و با سرعت به سوى قلعه روان شد،و من نیز به دنبال او بودم،پس همچنان هروله کنان تا پاى قلعه بیامد و پرچم را در وسط سنگهایى که پاى قلعه بود در زمین فرو برد.مردى از یهودیان از بالاى دیوار قلعه سر کشید و گفت:تو کیستى؟
على(ع)پاسخ داد:منم على بن ابیطالب.
آن مرد یهودى فریاد زد:سوگند بدانچه بر موسى نازل شد که مغلوب شدید.
و از ابو رافع نقل کرده که گفت:من در آن روز همراه على بودم و چون به در قلعه رسید یهودیان بیرون آمده و با او به جنگ پرداختند،پس مردى از یهود ضربتى به دست على(ع)زد که سپر از دستش افتاد،در آن هنگام على را دیدم که دست برد و در قلعه را از جاى کند و آن را به دست گرفت و سپر خویش قرار داد و تا پایان جنگ آن در دست او بود و پس از آنکه قلعه را فتح کرد آن در را به یکسو افکند،و در آن هنگام من و هفت نفر دیگر که روى هم هشت نفر شدیم پیش رفته و هر چه خواستیم آن در را از جا حرکت دهیم نتوانستیم.و به نقل ابن حجر عسقلانى در اصابه و قاضى دحلان در سیرة النبویه و دیگران از علمان اهل سنت پس از پایان جنگ چهل نفر کمک کردند تا توانستند آن در را به جاى خود بازگردانند،و قاضى عضد الدین ایجى در شرح مواقف و چند تن دیگر از محدثین آنها از على(ع)با مختصر اختلافى نقل کرده‏اند که فرمود:
«و الله ما قلعت باب خیبر بقوة جسمانیة بل بقوة رحمانیة».
[به خدا سوگند در قلعه خیبر را به نیروى جسمانى از جاى نکندم بلکه با نیروى رحمانى و الهى آن را کندم. (6) ]

- پینوشتها -

1.و برخى نیز این داستان را در فتح قلعه ناعم ذکر کرده‏اند.و الله العالم.
2.در احادیث بسیارى است که از آن پس گاهى على(ع)را در هواى سرد با جامه‏هاى نازک مى‏دیدند و بالعکس در هواى گرم با جامه‏هاى پشمین،و چون تعجب کردند که چگونه سرما و گرما در وى اثر نمى‏کند و از او جهت را پرسیدند فرمود:از آن روز که پیغمبر خدا آن دعا را در حق من کرد سرما و گرما در بدن من اثر نمى‏کند.
3.یعنى خیبریان مى‏دانند که منم مرحب که اسلحه و افزار جنگم بران،و پهلوانى مجرب و آزموده هستم هنگامى که جنگها شعله‏ور شود.
4.منم که مادرم مرا حیدره نامیده و چون شیر بیشه‏اى هستم که خشم و قهرش سخت است و با این شمشیر شما را همچون سندره مى‏سنجم(سندره نام پیمانه بزرگى است که گنجایش زیادى دارد و کنایه از آن است که کشتار زیادى از شما خواهم کرد).
5.داستان کندن در قلعه خیبر را به وسیله على بن ابیطالب بخارى و مسلم و ابن هشام و طبرى و دیگر از محدثین و مورخین اهل سنت با مختصر اختلافى نقل کرده و شعراى عرب نیز مانند حسان بن ثابت و دیگران در اشعار خود به اجمال و تفصیل به نظم در آورده‏ اند.
6.احقاق الحق،ج 8،ص .383